Gerdab.IR | گرداب

رسانه هاي گروهي : ابزاري براي جنگ

تاریخ انتشار : ۱۸ اسفند ۱۳۸۷

کنت پاین، تهیه کننده خبری BBC، دارای سابقه حرفه ای و دانشگاهی در مسائل دفاعی است. وی دارای درجه دکترا در رشته سیاست خارجی آمریکاست و پیش از پیوستن به BBC مسؤول برنامه امنیت اروپا در مؤسسه مطالعات دفاعی سلطنتی انگلیس بوده است.

رسانه های گروهی در عصر حاضر به یقین به ابزاری برای جنگ تبدیل شده اند. این بدان دلیل است که پیروزی در جنگ های امروزی بیش از آن که وابسته به شکست دادن دشمن در صحنه جنگ باشد، وابسته به هدایت افکار عمومی داخلی و بین المللی است. و این صرفنظر از تمایل بسیاری از روزنامه نگاران مبنی بر ارایه ارزیابی بیطرفانه و متوازن از جنگ ، کاملاً درست است.
تجربه ارتش آمریکا پس از جنگ سرد نشان می دهد که پیروزی در صحنه جنگ به ندرت به همان سادگی شکست دادن دشمن به وسیله نیروهای مسلح است. از سومالی گرفته تا هاییتی و از کوزوو تا افغانستان ، پیروزی بیشتر از لحاظ سیاسی تعریف می شود تا نظامی.
فرماندهان نظامی امروزی بیش از پیش از کنترل رسانه ها و شکل دادن به اطلاعات برونداد موفق می شوند. با این حال، قوانین و قرارداد های جنگ به کفایت نقش حیاتی یی را که رسانه ها در شکل دادن پیامدهای سیاسی جنگ ها ایفا می کنند، انعکاس نمی دهند. طبق قوانین حقوق بشر بین المللی اعضای رسانه های گروهی از حقوق شهروندی برخوردارند ؛ سؤال اینجاست که آیا این حق در زمانی که مقتضیات جنگ کنترل رسانه ها را ضروری می سازد نیز صدق می کند.
رسانه ها و قوانین جنگ
مشکل بتوان رسانه های بین المللی را کلیت داد، جمع نامتجانسی از نمایندگان سازمان های متعدد با شالوده های سیاسی و فرهنگی متنوع. اما این نکته مسلم است که رسانه های بین المللی در کل نیرویی بی طرف در صحنه جنگ نیستند.
اشغال عراق را به رهبری آمریکا در نظر بگیرید. ارتش آمریکا مسلماً از احتمال برخورد منفی رسانه ها هنگام اشغال گسترده این کشور آگاه بود. خبرنگاران دریافت های خود را منتشر می کردند و سطح دسترسی و آزادی گزارشگری در طرح گزارشگری داخلی به این معنا بود که احتمال دستکاری گزارش ها بسیار وجود داشت. در واقع دستکاری گزارش ها بالاخره به وقوع پیوست همانطور که واشینگتن پست به نقل از ژنرال ویلیام والاس نوشت:«دشمنی که با آن می جنگیم با دشمنی که با آن در مانورها می جنگیدیم تفاوت دارد.»
اعضای رسانه ها حق دارند نظراتشان را بیان کنند چه نیروهای آمریکایی به آنها billeted with یا خیر. در دورانی که رسانه ها کمتر از زمان جنگ جهانی دوم به مقامات احترام می گذارند و در جنگ هایی که کمتر تابع جوامع خانگی خود هستند ، روزنامه نگاران ثابت کرده اند که توان انتقاد شدید را دارند ، هم از رفتار تک تک طرف ها و هم از هدف استراتژیک یک جنگ.
مثال اخیر از جنگ عراق را درنظر بگیرید، نبرد فلوجه در آوریل و می سال 2004 . رالف پیترز پس از عقب نشینی اکثر نیروهای متحدان از شهر فلوجه در مقابل نیروهای بومی عراقی ، ارزیابی خود را از قدرت رسانه ها در تعیین پیامدهای نظامی اینگونه نوشت:
« نیروهای ایالات متحده در فلوجه از تروریست ها یا شورشیان شکست نخوردند، این گروه ها به خوبی و با قدرت از بین رفته بودند، بلکه از الجزیره شکست خوردند .... رسانه ها را اغلب بدون بررسی عامی استراتژیک خطاب کرده اند.اما ما هنوز به طور کامل قدرت ویرانگر آنها را درک نکرده ایم .... در فلوجه اجازه دادیم صدها نفر از تروریست ها و شورشیان از دست ما فرار کنند- علیرغم قولی که دادیم بودیم آنها را به دادگاه می کشانیم. این کار را متوقف کردیم زیرا نگران آن بودیم که جمعیت متخاصم درباره ما چه فکر خواهند کرد. رسانه های جهانی رشته فرماندهی آمریکا و متحدانش را قطع کردند .... ما می توانستیم از لحاظ نظامی پیروز شویم. در عوض از لحاظ سیاسی تسلیم شدیم و آن را یک موفقیت نامیدیم. دشمنان ما جنگ اطلاعات را بردند. و ما نفهمیدیم که از چه ضربه خوردیم.»
بن بست فلوجه نشان داد که جایگاه بی طرفی که مطبوعات در جنگ ها از آن بهره مندند بسیار از بی طرفی فاصله گرفته است. آنگاه سؤال این است که آیا این وضعیت ، درصورت پایداری ، وضعیتی مقتضی است و دلالت های احتمالی آن چیست.
پروتکل ژنو
جامعیت چارچوب قوانین حقوق بشر بین المللی حاکم بر جنگ ها به زمانی پیش از گسترش شبکه های خبری بین المللی که می توانند از صحنه های جنگ گزارش زنده تهیه کنند باز می گردد. قوانین اولیه حقوق بشر بین المللی توجه زیادی به حقوق و مسئولیت های رسانه ها در جنگ نکرده اند. همانطور که در تفسیر پروتکل اولیه الحاقی به کنوانسیون ژنو آمده ،« ابزارهای حقوق بشر بین المللی از پیش از سال 1977 شامل بندهای خاصی مربوط به روزنامه نگاران یا حرفه آنها نیست.»
با وجود این، کنوانسیون ژنو 1949 جایگاه خبرنگاران جنگی را ، حداقل از لحاظ الزامات نظامیان در قبال خبرنگاران زندانی مشخص می کند. روزنامه نگاران از کلیه حمایت های مربوط به نظامیان برخوردارند و اگر وسایل آنها توقیف شود ،آنها قانوناً ملزم به پاسخ دادن در بازجویی ها نیستند. خبرنگاران بیمار یا مجروح باید از درمان پزشکی برخوردار شوند و اگر توسط طرفهای جنگ اسیر شدند، به شیوه ای انسانی با آنها رفتار شود.
با الحاق پروتکل های سال 1977 به کنوانسیون، شرایط تاحدودی تغییر کرد و امضا کنندگان کنوانسیون توافق کردند که روزنامه نگاران باید در « ماموریت های خطرناکشان در مناطق جنگی» شهروند غیرنظامی تلقی شوند مشروط بر آن که «هیچ اقدامی که خلاف جایگاه شهروندی شان باشد» انجام ندهند. به این منظور خبرنگاران ملزم اند خود را از نظامیان در جنگ متمایز کنند مثلاً با نپوشیدن یونیفرم نظامی. طبق تفسیر پروتکل :« در صحنه جنگ نمی توان از یک جنگجو خواست که از کشتن فردی که قابل شناسایی به عنوان یک روزنامه نگار نیست خودداری کند.» طبق پروتکل 1977 «روزنامه نگاران مانند شهروندان حق دارند از حمایت های عمومی در مقابل خطرات ناشی از عملیات نظامی بهره مند شوند و نباید هدف حمله قرار گیرند.»
ایالات متحده برخلاف انگلیس پروتکل 1977 کنوانسیون ژنو را تصویب نکرده است اما نیروهای آمریکایی از دیرباز نمایندگان رسانه ها را به عنوان افراد غیرنظامی قلمداد می کرده اند. در اصل ، چنین حالتی حول محور شرایط مقرر در پروتکل مبنی بر این که رسانه ها «هیچ اقدامی برخلاف وضعیت غیرنظامی خود نباید انجام دهند» می گردد. از دیدگاه الکساندر بالگای گالوییس نویسنده کتاب مرور بین المللی صلیب سرخ ، «رسانه ها نباید هدفی قانونی تلقی شوند حتی اگر برای اهداف تبلیغاتی مورد استفاده قرار گیرند.» با این حال، او تصدیق می کند که «نیازی بارز برای پذیرش ابزار[قانونی] جدید،... برای تایید مجدد قوانین حقوق بشر که در مورد روزنامه نگاران و نماینده های رسانه ها اعمال می شود ، ... و برای بهبود قوانین موجود و سازگار نمودن آنها با الزامات امروزی وجود دارد.»
در مقابل ارزیابی زیر را که از سوی دفتر کل مشاوره وزارت دفاع آمریکا ارایه شده بخوانید:
« نیروهای نظامی دشمن خصم تلقی می شوند. می توان به آنها حمله کرد و نیز به تجهیزات یا ذخایرشان. شهروندان غیرنظامی و اموال غیرنظامی که در جنگ مشارکت مسقیم دارند نیز می توانند هدف حمله قرار گیرند به علاوه اشیایی که صدمه دیدن یا تخریب آنها منجر به برتری نظامی ما شود به دلیل ماهیت ، موقعیت ، هف یا کاربرد .....
رسانه های غیرنظامی معمولاً اهداف قانونی نظامی قلمداد نمی شوند اما شرایط ممکن است اینگونه اقتضا کند که هدف قرار گیرند. برای مثال در رواندا و سومالی رادیوی غیرنظامی از شهروندان می خواست که دست به اقداماتی خصومت آمیز علیه اعضای قبایل دیگر در مورد رواندا، یا علیه نیروهای سازمان ملل که کمک های بشردوستانه فراهم می کردند در مورد سومالی بزنند. هنگامی که مشخص شد رسانه های غیرنظامی مستقیما در انجام ماموریت نیروهای نظامی دخالت می کنند، هیچ قانون جنگی وجود ندارد که معترض استفاده از حداقل نیروی لازم برای سرکوب آنها شود. گستره استفاده از نیروی بازدارنده برای اهداف صرفاً عملیات روانی از قبیل تعطیل کردن یک ایستگاه رادیویی غیرنظامی به دلیل تضعیف روحیه جمعیت غیرنظامی، مسئله ای است که هنوز در جوامع بین المللی باید مورد بررسی قرار گیرد.»
کنترل رسانه ها
رابطه بین رسانه ها و ارتش وابسته است به گستره ای که جایگاه غیرنظامی رسانه ها در فعالیت های نیروهای مسلح مورد توافق قرار گرفته باشد. در زمان جنگ رسانه ها در هر سطحی با ارتش تعامل داشته باشند، همواره گرایشی درونی بین اهداف صوری گزارشگری بیطرفانه و متوازن و اهداف نظامی جنگجویان وجود دارد.
مسائل عمومی به عنوان عملیات اطلاعاتی
ارتش های کشورهای غربی توجه فراوانی به ابزارهایی که ممکن است برفعالیت ها و برونداد رسانه ها تاثیر بگذارد مبذول کرده اند.آیا آنها باید این ابزارها را تمرین کنند، ابزارهای دردسترس آنها می تواند شامل فریب ، انحراف ، حذف ، یا ابهام زایی باشد : ابزارهای «چرخش» سیاسی که در انتهای جنگ ها اتخاذ می شود. بسیاری از ماموران مسائل عمومی از جمله قبل عصبانی می شوند اما این موضوع همچنان باقی است که در برخی شرایط منافع رسانه ها در پیگیری یک ماجرا و منافع ارتش در رسیدن به پیروزی با یکدیگر منطبق نیست.
توازن بین مسائل عمومی و عملیات اطلاعاتی توازنی ظریف است همانطور که در آیین نامه ارتش ایالات متحده به نام تاکتیک ها ، تکنیک ها و رویه های مسائل عمومی امده است:«عملیات اطلاعاتی مستلزم برخی اصول و فعالیت هاست از جمله رقابت اطلاعاتی . مسائل عمومی [در حمایت از عملیات اطلاعاتی] مستلزم همزمانی تلاش ها با سایر سازمان ها و نهادها برای حصول اطمینان از این امر است که موضوع ها و پیام ها هماهنگ و نامتناقض هستند.» زبان به کار رفته در آیین نامه آموزشی است : مسائل عمومی به خودی خود ماهیتی ندارند بلکه «فعالیتی مرتبط» با عملیات اطلاعاتی شمرده شده اند.
طبق آیین نامه، ارتش ایالات متحده از اهمیت تصویرگری رسانه ها از جنگ واقعاً آگاه است و تکنیک هایی را برای تاثیرگذاری بر این تصویرگری توسعه داده است. ماموران مسائل عمومی پشتیبانی از عملیات اطلاعاتی را با تخمین مسائل عمومی که شامل ارزیابی حضور رسانه هاست، آغاز می کنند. این تخمین پاسخ سؤالات زیر را در بر می گیرد : چه رسانه هایی در منطقه عملیات هستند؟ رادیو ، تلویزیون یا مطبوعات؟ آیا آنها دولتی هستند یا مستقل؟ گرایش سیاسی آنها چیست؟آیا آنها طرفدار ائتلاف هستند یا مخالف آن؟ آیا آنها پذیرای محصولات اطلاعاتی ائتلاف از قبیل بیانه های خبری یا سایر محصولاتی چاپی یا الکترونیکی هستند؟
دروغگویی آشکار به رسانه ها در بسیاری از شرایط عقلانی نیست اما کنترل جریان اطلاعات قطعاً عقلانی خواهد بود؛ هدف ماموران مسائل عمومی نیز دقیقاً همین است – کنترل انتشار اطلاعات به نحوی که برتری سیاسی و نظامی نیروهای آمریکایی را به حداکثر برساند.
مسلم است که دروغ های آشکار نیز جای خاصی در صحنه جنگ دارند. یک فرمانده مطلع از رسانه ها به دنبال استفاده از رسانه ها جهت تحت تاثیر قرار دادن طرح های دشمن به صورت مستقیم و به عنوان بخشی از عملیات فریب نظامی نیزخواهد بود. آیین نامه فعلی ارتش ایالات متحده درباره عملیات اطلاعاتی حاوی جزییات بیشتری از منافع نظامی است که می توان از دستکاری ماهرانه رسانه ها به دست آورد. آیین نامه می گوید:«فریب نظامی ابزاری اساسی در هنر رزم است و هدف غایی آن فریب دادن دشمنان و سایرین درباره آرایش جنگی ، توانایی ها ، آسیب پذیری ها و مقاصد نیروهای خودی است. آیین نامه در ادامه به تشریح مکانیزم هام فریب دشمن از طریق ایجاد «دیدگاهی باورپذیر و غلط از موقعیت که منجر به فریب دشمن به سمت انجام عملی که در جهت تحقق اهداف فرمانده است » می پردازد. پس از تکمیل طرح [گروه کاری فریب] ابزارهای فریب لازم برای تشریح رویدادها و شاخص ها تعیین می شود.
آیین نامه به صراحت روی استفاده از رسانه ها به عنوان ابزاری برای انتشار اخبار دروغ تاکید نمی کند. مسلماً انواع ابزارهای غیررسانه ای برای فریب نیروهای دشمن وجود دارد اما آیین نامه یکی از فریب های نظامی را از طریق کاربرد رسانه نمونه می آورد: عبور نیروهای مصری از کانال سوئز در سال 1973 نمونه ای از «شرطی کردن دشمن» بود. طبق آیین نامه «مصری ها از ابزارهای فریب دهنده و دامنه وسیعی از رویدادهای کنترل و هدایت شده که مستلزم فعالیت های سیاسی و نظامی بود بهره گرفتند. این فعالیت ها شامل .... انتشار گزارش هایی در مطبوعات بود مبنی بر اینکه افسران می توانند برای ادای مراسم حج مرخصی بگیرند.»
ارتش ایالات متحده چه به دلیل اهداف فریب نظامی یا در بعدی وسیع تر در تلاش برای کنترل درک جامعه و نخبگان از جنگ ، علاقه وافری به تاثیر گذاری بر درک رسانه ها از رویدادهای جنگ دارد. طی اشغال عراق دو روش اصلی که ارتش آمریکا به وسیله آنها بر رسانه ها تاثیر می گذاشت برنامه خبرنگاران داخلی ارتش و ارایه اخبار در سطح استراتژیک بود که از سوی پرسنل ارشد نظامی در قطر و واشینگتن اجرا شد.
گزارشگری داخلی
حضور گزارشگران داخلی در یگان های نظامی از مدت ها قبل یکی از مشخصه های جنگ های کشورهای غربی بوده است. این گزارشگران در نورماندی همراه نیروهای آمریکا اعزام شدند و در جنگ ویتنام به این نوع گزارشگران آزادی عمل بی سابقه ای در همراهی نیروهای آمریکایی در صحنه جنگ داده شده بود. در عراق نیز ماجرا به همین گونه بود با این استثنا که گزارشگران فقط همراه یک یگان بودند و نمی توانستند آزادانه در مناطق مختلف حرکت کنند. گزارشگری داخلی در عراق بسیار متفاوت از تجربه مطبوعات در جنگ های اخیر ارتش آمریکا به ویژه جنگ افغانستان پس از 11 سپتامبر و آزادسازی کویت در سال 1991 بود. والتر کرونکیت می نویسد:« مزیت اصلی گزارشگری داخلی این است که 180 درجه بهتر از بایکوتی بود که ارتش در جنگ اول خلیج فارس با آن مواجه شد.»
گزارشگری داخلی در هیئت امروزی آن دو مزیت عمده برای ارتش در تاثیر گذاشتن بر برونداد رسانه ها دارد: نخست اینکه گزارشگر داخلی دیدگاهش محدود به همان صحنه جنگی است که یگان او در آن قرار دارد. طرح گزارشگری داخلی در عراق روشن ساخت که رسانه ها ، به ویژه اخبار تلویزیونی ، گرایش به تمرکز روی تاکتیک های جزیی که می توانند ببینند دارند به جای این که به ابعاد وسیع تر عملیاتی و استراتژیک جنگ توجه کنند.
طبق تحقیقی که از سوی دانشگاه کلمبیا پس از اشغال عراق انجام شد روشن شد که گزارش های داخلی بسیار روایتی ، متمرکز روی جنگ ، اغلب زنده و بدون ویرایش هستند. اکثر گزارش ها فاقد متن اما از لحاظ جزییات غنی و همه محاسن و معایب گزارشگری را دارا هستند.به عقیده ژنرال سر مایک جکسون، فرمانده نیروهای انگلیسی ، گزارشگری داخلی تصاویری را ترسیم می کند که چیزی بیش از یک عکس فوری از یک مکان خاص در زمانی خاص نیست. اگرچه ممکن است ارزش نمایشی داشته باشند اما چیزی از پیشرفت جنگ در سطحی استراتژیک مطرح نمی کنند. البته این موهبتی دووجهی برای ارتش است بسته به این که مایل باشد رسانه ها روی ابعاد تاکتیکی یا استراتژیک نبرد در یک زمان معین متمرکز شوند.
ارتش آمریکا با انتخاب یگان هایی که گزارشگران در آن مستقر می شوند، از درجه بالایی از کنترل بر آن بخش از جنگ که مایل است پوشش رسانه ای بیشتری داده شود برخوردار می گردد خصوصاً از زمانی که انجام عملیات بصورت مستقل در صحنه جنگ بسیار خطرناک شده است. به عنوان مثال آماده سازی لشگر گارد جمهوری خواه مدینا از طریق هوا و بدون گزارشگری داخلی صورت گرفت. همین طور عملیات نیروهای ویژه در غرب عراق و اکثر عملیات نیروهای ویژه پیشمرگ در شمال عراق بدون پوشش رسانه ای برگزار شد.
مزیت دوم گزارشگری داخلی ظریف تر است. با ورود نیرهای آمریکایی به جنگ، جریان عمده رسانه های آمریکا ، حداقل در وهله اول ، دست به حمایت از آنها می زنند. فرض این است که گزارشگری داخلی این جریان را تقویت می کند، با قرار گرفتن گزارشگر در فاصله ای نزدیک به سربازان یک طرف جنگ ، شاید با ایجاد تمایلی ناخودآگاه در ارایه گزارش از مشقت ها و رفاقت های مشترک بین آنها.
برای خبرنگاران صحبت درباره جاهایی که رفته اند و چیزهایی که فهمیده اند خطری ضمنی در خود دارد و این «سندرم استکهلم» حتی در بین خبرنگارانی که عینیت گرایی وسواس آمیز را سرلوحه کار خود قرار داده اند بارز است. خطرات طرفداری ناخودآگاه در مورد جورج ویلسون، روزنامه نگار نشنال ژورنال بسیار واقعی بود:« فرد در موقعیتی قرار می گیرد که نسبت به کودکانی که با آنها سروکار دارد یا آنها را دوست دارد قطعاً احساس دشمنی نخواهد کرد، چنین شرایطی ادامه پیدا می کند بدون برخورداری از توانایی یی که در سایر جنگ ها برای کنترل شخصی مسائل در اختیار داشتم. در نتیجه خود را در موقعیت یک عامل تبلیغاتچی می دیدم ، این برای پنتاگون عالی بود اما برای خوانندگان نشریه نه.»
ارایه اخبار در سطح استراتژیک
اعزام خبرنگار همراه با یگان ها به صحنه جنگ تنها یک سطح از تاثیر گذاری ارتش بر رسانه ها است. درخلال اشغال عراق ارتش آمریکا به صورت روزانه اقدام به انتشار اخبار جنگ از منظری استراتژیک در ستاد فرماندهی نیروهایش در قطر و پنتاگون می نمود. ارتش انگلیس نیز گاهگاهی در لندن چنین جلساتی ترتیب می داد تا احتمال انتشار اخبار ضد و نقیض از رسانه های کشورهای ائتلاف به حداقل برسد و چرخه خبری متوازن گردد.
اما ارایه استراتژیک اخبار آنگونه که در جنگ آزادسازی کویت انجام شد بازخورد متنوعی در رسانه ها داشت در تقابل آشکار با اشتیاق فراوان نسبت به گزارشگری داخلی. بسیاری از خبرنگارانی که به ستاد فرماندهی مستقر در قطر اعزام می شدند از جریان انتشار اطلاعات «تصویر کلان جنگ» از سوی ائتلاف ناراضی بودند. برای مثال در 27 مارس 2003 هنگامی که مایکل ولف خبرنگار نیویورک مگزین از مسئول جلسه خبری سؤال کرد:« چرا باید بمانیم؟ آنچه در این جلسه خبری میلیون دلاری عایدمان می شود چه ارزشی دارد؟» با تحسین سایر خبرنگاران حاضر روبرو شد. سرتیپ وینست بروک در پاسخ بلافاصله گفت خبرنگاران باید سعی کنند اطلاعات تکه تکه را کنار یکدیگر بچینند. وی بر نقش رسانه های داخلی ارتش تاکید کرد و گفت اخبار بسیار مهمی را منتشر می کنند. بروک افزود جلسات خبری ستاد فرماندهی بخش مهمی از «تصویر کلان جنگ» را ترسیم می کند.
با وجود این ، کیفیت و کمیت اخبار منتشر شده در جلسات خبری ستاد فرماندهی آمریکا همیشه موافق نظر بروک نبود: برای مثال اطلاعات بسیار اندکی درباره عملیات نیروهای ویژه داده می شد یا درباره خساراتی که به نیروهای ائتلاف وارد می شد- تعداد تانک های نابود شده یا موشک هایی که به هدف اصابت نکرده اند. از این منظر تمرکز روی خبرنگاران داخلی ارتش امکان کنترل نحوه ترسیم «تصویر کلان جنگ» را به ارتش می داد حتی اگر کنترل اندکی بر ارایه اخبار تاکتیک های جنگ از سوی این خبرنگاران داشتند. ضمن اینکه گزارشگری داخلی توجه رسانه ها را از قلت نسبی اطلاعات منتشر شده در حوزه های دیگر منحرف می نمود.
کنترل رسانه ها و عدم کنترل
به کارگیری گسترده خبرنگاران داخلی در ارتش طی اشغال عراق رسانه ها را تشویق کرد که روی وجه تاکتیکی جنگ هرچه بیشتر تاکید کنند. این کاملاً همسو با استراتژی ائتلاف بود.اشغال با تعداد نسبتاً قلیلی از نیروها صورت گرفت که غافلگیری استراتژیک را تقویت می کرد مانند مشخص نبودن مقصد لشکر چهارم پیاده نظام ، حرکت لشکر سوم پیاده نظام به سمت کربلا، و حمله هوایی از کویت به مناطق کویری غرب کشور به وسیله لشکر 101 هوایی. در شرایط دیگر ارتش آمریکا مسلماً نیازمند اتخاذ رویه رسانه ای متفاوتی خواهد بود.
وضعیت عراق پس از اشغال کاملاً متفاوت بود. شورش های طولانی مدتی که به دنبال پایان جنگ اصلی در عراق روی داد نشان دهنده چالش های جدید پیش روی ائتلاف جهت شکل دهی تصویر رسانه ها از شرایط جنگ بود. برخی خبرنگاران همچنان در داخل ارتش به فعالیت ادامه دادند اما بسیاری از آنها – حداقل تا زمان بالا گرفتن ربودن خبرنگاران از آوریل 2004- ترجیح دادند به صورت مستقل کار کنند و اغلب مشاوران امنیتی شخصی همراه خود داشتند.
شورش های ضعیف پس از جنگ که در حال حاضر نیز در جریان است بیشتر در نتیجه محیط نیمه آزادی است که معمولاً خبرنگاران جنگی با آن مواجه می شوند تا خود اشغالگران. در افغانستان، چچن، فیلیپین، اندونزی، سومالی، سودان و هرجای دیگری، خبرنگاران در محیط های خطرناک و نامطمئن کار می کنند. BBC کلیه پرسنل خبری را که قرار است به مناطق پرخطر اعزام شوند ملزم کرده است در یک دوره آموزشی یک هفته ای آشنایی با محیط دشمن شرکت کنند.سایر سازمان های رسانه ای نیز ترتیبات مشابهی برای پرسنل خود داده اند. کنترل رسانه ها در چنین محیط های نیمه آزادی چالش تازه ای را پیش روی ارتش های غربی قرار داده است اما یکی از چالش های حائز اهمیت از بین بردن محوریت رسانه ها یا دستکاری اطلاعاتی است که در اختیار دشمن قرار می گیرد و در نتیجه تاثیر گذاری بر تصویر داخلی و بین المللی فعالیت های نظامی.
تجربه نیروهای دریایی آمریکا در فلوجه (آوریل 2004) و نجف (آگوست 2004) نمونه ای از این مسئله است. تحرکات اولیه برای سرکوب گروه های شورشی در این شهرها به سرعت از سوی رسانه ها با گزارش هایی درباره مشقت ساکنان این شهرها و خسارات قابل توجه به محیط زیست با مشکل مواجه شد. به دنبال آن فشارهای سیاسی جهت محدود کردن سرکوبها شکل گرفت و نیروها –در مورد فلوجه- عقب نشینی کردند تا مقامات عراقی اوضاع را کنترل کنند، و در مورد نجف از طریق مذاکره برسر حفظ امنیت حرم امام علی مسئله فیصله یافت.
در هر دو مثال درک پایدار یکی از شکست های استراتژیک نیروهای امریکایی محسوب می شود حتی اگر موفقیت های تاکتیکی به دست آورند. فلوجه یکی از پایگاه های شورشیان باقی ماند و ارتش مهدی مقتدی صدر از نجف عقب نشینی کرد. رالف پیتر از این اتفاقات این طور نتیجه گیری می کند که بهترین روش مقابله با گزارش های رسانه های مخالف نظیر آنچه در مورد فلوجه روی داد این است که « کشتار را سرعت بخشیم ..... ما باید دکترین، آموزش، تجهیزات، سازماندهی و طرح هایمان را مستقیماً به سمت پیروزی هرچه سریع تر با درگیری کمتر هدایت کنیم. پیش از آن که رسانه های جهانی بتوانند کاری کنند که نیروهای دشمن نمی توانند و دست ما را کوتاه کنند. با این حال باز هم می توانیم در رقابت های اصلی برنده شویم اما باید آمادگی شکست در درگیری های کثیف ناگوار را داشته باشیم.»
روش پیتر انجام نبرد نظامی بدون حضور رسانه هاست. او سرعت را به عنوان یکی از عوامل نام می برد و فاصله گذاری را عامل دیگر می داند. گاهی اوقات دوری میدان جنگ یا خطرات آن باعث محدود شدن حضور رسانه ها می شود. اشغال افغانستان نمونه ای از این مدعاست ، رسانه های مستقل حوزه عمل محدودی در مناطق تحت تسلط طالبان یا در مناطق مرزی مورد مناقشه با پاکستان داشتند. سومالی ، چچن، جورج پانکیزی گرجستان ، جنوب فیلیپین و کشمیر نمونه های دیگری از مناطق پرخطر برای اعزام خبرنگار از سوی رسانه ها هستند. اما در کل رسانه ها همواره نوعی حضور در صحنه را دارند صرفنظر از این که منطقه چقدر دشوار باشد یا بهره برداری نظامی از یک سناریو چقدر به سرعت اتفاق افتد. خبرنگاران جسور و افراد محلی مجهز به تلفن های ماهواره ای اطمینان می دهند که اگر ماجرایی به درجه اهمیت فلوجه باشد از همان پوشش خبری برخوردار خواهد شد.
هدف گیری رسانه ها
اگر رسانه ها حضور دارند و استراتژی های سیاسی نظامی را تضعیف می کنند، پس کنترل آنها عقلانی است. اگر رسانه ها به شیوه ای بیطرفانه رفتار نکنند، هدف قرار دادن آنها ضروری به نظر می رسد. اما مرزهای بیطرفی کجاست؟شاید هدف گیری کاملاً قانونی باشد اگر دشمن از رسانه ها برای شکست دادن شما از لحاظ نظامی استفاده می کند، مثلاً از طریق عملیات فریب. اما اگر صرفاً گزارش های رسانه های را به نحوی دستکاری می کند که هماهنک با عملیات اطلاعاتی خودش باشد چه؟ آیا در چنین شرایطی هدف قرار دادن رسانه ها قانونی است حتی اگر رسانه ها هیچ مشارکتی در این استراتژی نداشته باشند؟ یا اگر رسانه ها پیش داوری های زیانباری از صحنه جنگ کنند صرفنظر از تمایل دشمن به کنترل آنها، در آن صورت چه؟
خطوط اصلی بحث واضح است همانطور که در نظرات دفترکل مشاوره پنتاگون پیش از این نقل شد. چنانچه رسانه ها بیطرفانه رفتار کنند محق خواهند بود که با آنان مانند شهروندان غیرنظامی برخورد شود. در غیر این صورت ارزیابی دفتر مشاوره مشخص می کند که می توان آنها را هدف نظامی تلقی کرد. حقه کار در قضاوت صحیح از بیطرفی رسانه ها و انگیزه های پشت آن است.
نمونه اخیر این بحث، درگیرهای کوزوو در سال 199 است که نیروهای متحد به استودیوهای رادیوتلویزیونی صربستان حمله کردند. ژنرال وسلی کلارک، که بعداً فرمانده کل نیروهای ناتو در اروپا شد، در کتاب خود شروع جنگی تازه
می نویسد:
اخذ تایید سیاسی برای حمله به ایستگاه های تلویزیونی مشکل بود زیرا حمله به تاسیسات تلویزیونی غیردمکراتیک و احتمالاً غیرقانونی به نظر می رسید..... مجوز حمله به فرستنده های تلویزیون صرستان را از دولت فرانسه و نیز آمریکا به دست آوردم. وقتی بعضی از سفرای کشورها از من پرسیدند که آیا فرستنده ها واقعاً نظامی بودند ..... سعی کردم ارزش نظامی آنها را برایشان توضیح دهم که مژثر واقع نشد.
تایید سیاسی بالاخره حاصل شد و در روز 23 آوریل حمله به ایستگاه رادیوتلویزیونی بلگراد صورت گرفت و منجر به قطع موقت پخش برنامه ها و تقریباً 10 نفر کشته شد. آشکار بود که رسانه های دولتی صربستان بیطرفی وسواس آمیز در گزارش جنگ نداشتند، علاوه بر این آنها از لحاظ اداری پرسنل دولت محسوب می شدند.
در مورد رسانه های غیردولتی وضعیت پیچیده تر می شود. برخی از این رسانه ها ممکن است بیطرف تر از بقیه باشند و اگر به شیوه ای هوادارانه عمل کنند، ممکن است مرجع قانونی نتیجه بگیرد که آنها دیگر غیرنظامی نیستند.
اما قضاوت درباره بیطرفی رسانه های دیداری-شنیداری یا مطبوعات مشکل است. فرض کنید یک کانال تلویزیونی تصاویر تلفات غیرنظامی را که نیروهای شما وارد کرده اند یا مصاحبه با زندانیان نادم جنگی که دشمن شما به اسارت گرفته را نشان دهد. هردو مورد می تواند بر درک بینندگان هر دو طرف مخاصمه از جنگ تاثیر گذارد. هنگامی که جنگجویان خود از چنین فعالیت هایی منع شده اند، رسانه های مستقل قانوناً یک طرف جنگ محسوب نمی شوند. اما آیا این بدان معناست که ایستگاه تلویزیونی قانوناً می تواند هدف قرار گیرد؟ آنگاه سؤال درباره پاسخ مقتضی به آن مطرح می شود- آیا باید مخابره امواج را مختل کرد، فعالیتشان را غیرقانونی نمود، یا با تبلیغات با برنامه های آنها مقابله کرد؟ به نظر می رسد دور نگهداشتن خبرنگاران آنها از صحنه جنگ معقول خواهد بود اما در این روش تا چه میزان می توان جلو رفت؟
آنگاه این سؤال مطرح می شود که آیا رسانه ها خودشان باید سعی کنند بیطرف باشند حتی اگر محدودیت های میدان جنگ و فعالیت های جنگجویان تلاش های آنها را تضعیف کند. اگر جنگجویانِ میزبانِ خبرنگاران درگیر عملیات اطلاعاتی با هدف دستکاری مطالب منتشره از سوی رسانه ها باشند به نحوی که اطلاعات برونداد رسانه ها در خدمت اهداف جنگ قرا گیرد، در آن صورت بیطرفی رسانه ها عملاً زیر سؤال می رود حتی اگر رسانه تلاش کند که کاملاً بیطرف و عینی عمل کند. آیا در چنین شرایطی عینیت گرایی محض واقعاً قابل حصول است؟ آیا چنین رسانه ای به قول دفتر مشاوره پنتاگون «مشارکت مستقیم در جنگ دارد » و در آن صورت آیا بندهای مذکور در پروتکل ژنو در مورد آن قابل استناد هست ؟
درباره این که آیا رسانه های بین المللی تابحال به صورت عمدی مورد حمله از سوی نیروهای غربی قرار گرفته اند، باید گفت ارایه پاسخ قطعی برای یک ناظر خارجی غیرممکن است اما در اکثر شرایط ممکن غیرمحتمل به نظر می رسد. طی اشغال عراق موارد متعددی وجود داشته که رسانه های بین المللی هدف نیروهای ائتلاف قرار گرفته اند. در آوریل 2003 یک تیم خبری BBC به رهبری جان سیمپسون که در حال حرکت از مناطق کرد نشین شمال به سمت بغداد بود آشکارا هدف اصابت بمبی که یک هواپیمای ائتلاف پرتاب کرد قرار گرفت در حالی که در همان نزدیکی نیروهای ویژه ایالات متحده حضور داشتند.در اوایل جنگ خبرنگار شبکه ITN ، تری لوید، هنگام رانندگی به سمت جنوب عراق در شرایطی نامعلوم به قتل رسید. در جنجالی ترین حادثه نیروهای آمریکایی آشکارا به دفاتر الجزیره در بغداد حمله کردند.
در هر سه مورد فوق مدرکی دال بر قصد قبلی از حمله یافت نشده است. علاوه بر این، نیروهای ائتلاف انگیزه ضعیفی برای هدف قراردادن رسانه ها درخلال اشغال داشته اند حتی زمانی که مخالف گزارشگری بوده اند. نیروهای ائتلاف به راحتی به اهداف نظامی خود در عراق رسیده بودند و از حمایت گسترده مطبوعات هوادار ،حداقل در ایالات متحده برخوردار بودند. لوید و سیمپسون هردو کاملاً از اصول بیطرفی و عینیت گرایی در گزارشگری آگاه بودند و تصمیم گرفته بودند که «مستقل» از خبرنگاران داخلی ارتش عمل کنند. حتی در مورد الجزیره که اطلاعاتی از منطقه خاورمیانه منتشر می کرد که به راحتی درجهت صدمه زدن به اهداف آمریکا تعبیر می شد ، رسوایی متعاقب حمله به دفتر این خبرگزاری تا مدت ها مزیت های موقت حاصل از قطع عملیات الجزیره در بغداد را تحت الشعاع قرار داد.
با وجوداین، تعداد خبرنگارانی که در عراق پس از اشغال ازسوی شورشیان ربوده و سپس کشته شده اند نشان می دهد روزنامه نگاران به یکی از اهداف نیروهای نظامی تبدیل شده اند. ظاهراً هدف تضعیف حمایت از روند بازسازی کشور بوده نه خنثی کردن رسانه ای که مخالف اهداف آنهاست. در حقیقت، رسانه ها در دوران پس از اشغال از برخی جهات مثلاً با انتشار خبر گرونگانگیری کارکنان شرکت های غربی درگیر در فعالیت های بازسازی و فاش کردن ناتوانی نیروهای آمریکایی در کنترل بخش هایی از کشور – مهمتر از همه فلوجه- بدون توسل به خشونت، به نفع شورشیان کار کرده اند. به گزارش انستیتو بین المللی امنیت اخبار تا آگوست 2004 ، 51 نفر از پرسنل رسانه ها در عراق از زمان آغاز جنگ در 17 ماه پیش از آن کشته شدند. برخی از این افراد عمداً به وسیله یکی از طرف های جنگ کشته شدند، برخی در تبادل آتش طرفین و بعضی در حوادث و سوانح جان باختند. مدرک متقاعد کننده ای دال بر این که نیروهای ائتلاف عمداً خبرنگاری را مورد هدف قرار داده باشند وجود ندارد. با اینحال، افکار عمومی ، هم در منطقه و هم در بین ملت های کشورهای عضو ائتلاف، حول این محور می گردد که انواع مسائل قانونی و اخلاقی مذکور در بالا احتمالاً منتهی به طرح قطعی -نه فرضی- پرسش هایی برای وکلای نظامیان در سال های آتی خواهد شد.
مارتین بل، خبرنگار جنگی انگلیسی، ، مدت کوتاهی پس از بمب گذاری در دفتر الجزیره در مصاحبه با گاردین می گوید:«مشاهده مستقل جنگ بطور فزاینده ای خطرناک می شود و این ممکن است پایان آن باشد. من احساس می کنم خبرنگاران مستقل تبدیل به هدف نظامی شده اند زیرا مدیریت جنگ اطلاعات به الویتی بیش از پیش تبدیل شده است.» ممکن است احساس بل مبنی بر این که خبرنگاران عمداً از سوی نیروهای غربی مورد حمله قرار می گیرند اشتباه باشد اما از لحاظ اهمیت کنترل رسانه ها در جنگ کاملاً حق با اوست وقتی اظهار می کند اهمیت عملیات اطلاعاتی، حرفه یک خبرنگار جنگی را دشوار تر و شاید خطرناک تر از قبل می سازد.
نتیجه گیری
جنگ های دهه پیش نشان داده است که رسانه ها –ظاهراً رسانه های غیردولتی- تبدیل به طرفی حائز اهمیت در بسیاری از درگیری های بین المللی شده اند. در درگیری هایی که مستلزم دخالت نیروهای پیشرفته نظامی غربی است، این مسئله با تکامل و افزایش اهمیت عملیات اطلاعاتی مورد تاکید قرار گرفته است. پیروزی در جنگ رسانه ای برای طراحان جنگ در غرب اهمیت فوق العاده ای دارد و به این منظور روش های روز بروز پیچیده تری توسعه یافته است-علیرغم نتایج مختلف انها.
در حالی که ابزارها و اهداف شروع جنگ طی دهه اخیر تا حد قابل توجهی تغییر کرده است، خود مطبوعات نیز دستخوش استحاله گسترده ای شده اند. پیشرفت های دهه قبل به ندرت نیازمند تمرین هستند؛ از ایستگاه های خبری با تاخیر 24 ساعته تا تکثیر وب سایت ها و وبلاگ های on-line منعکس کننده اتفاقات جاری، جامعه خبر محور هم اکنون بیش از هر زمان دیگری منابع متعدد برای کسب اطلاعات دارد و ارتش ها به تبع آن وظیفه ای دشوارتر در پیروزی جنگ اطلاعات برعهده دارند.
چارچوب قانونی فعلی که موقعیت رسانه ها را در خلال جنگ ها پوشش می دهد پیش از وقوع بسیاری از این پیشرفت ها تنظیم شده است. در حال حاضر سؤال این است که آیا می توان در مورد واقعیت های جدید گزارشگری جنگ به اجماع نظام مندی رسید؟با افزایش آسیب پذیری خبرنگاران تحت ترتیبات فعلی، شاید زمان آن رسیده باشد که قوانین حقوق بشر جدیدی به ویژه درحوزه مسائل فوق تنظیم کنیم.

 

 

رسانه های گروهی : ابزاری برای جنگ
نویسنده : کنت پاین
برگردان: واحد ترجمه فراز سیستم
منبع : Parameters - بهار 2005