هدف از تهاجم فرهنگی کنترل فرآیند شکل گیری افکار عمومی و نظام ارزش ها است که منجر به استیلای سیاسی و اقتصادی می شود. به این ترتیب "مهاجم فرهنگی" سعی می کند با استفاده از برتری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فناوری، به مبانی اندیشه و رفتار یک ملت هجوم آورده و زمینه حاکمیت اندیشه و ارزش های مطلوب خویش را فراهم آورد.
با توجه به آنچه بیان شد، تلقی و تعریف فرهنگ مبتنی بر دیدگاه جامع نگرانه
است، به گونه ای که می تواند با دین ارتباط و تعامل برقرار کند؛ "فرهنگ عبارت
است از باورها و ارزش هایی که از زیرساخت های فکری و جهان بینی انسان ها نشات می
گیرد و در عرصه های مختلف حیات و زیست فردی و اجتماعی زندگی متجلی می شود."
تهاجم فرهنگی عبارت است از تلاش برنامه ریزی شده و سازمان یافته برای تحمیل باورها، ارزش ها و رفتارهای مورد نظر بر سایر جوامع و ملت ها، به طوری که در کشور مورد تهاجم منجر به دگرگونی هویت فرهنگی و تضعیف و تغییر نظام سیاسی مورد نظر شود. هدف از تهاجم فرهنگی کنترل فرآیند شکل گیری افکار عمومی و نظام ارزش ها است که منجر به استیلای سیاسی و اقتصادی می شود. به این ترتیب "مهاجم فرهنگی" سعی می کند با استفاده از برتری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فن آوری، به مبانی اندیشه و رفتار یک ملت هجوم آورده و با تهدید، تضعیف، تحریف و نفی و طرد آنها، زمینه حاکمیت اندیشه، ارزش ها و رفتارهای مطلوب خویش را فراهم آورد. بنابراین، تهاجم فرهنگی به مفهوم تهاجم جهت نفی هویت فرهنگی و ملی کشور مورد هجوم، برای برقرار کردن سلطه فکری و فرهنگی از طریق تغییر باورها، رفتارها، روش ها و آداب و رسوم زندگی فردی و اجتماعی آن ملت، منطبق با الگوهای فرهنگ مهاجم خواهد بود.
فرهنگ با توجه به ویژگی پویایی و خلاقیت آن، کارکردهای متفاوتی دارد. تبادل و تعامل فرهنگی از جمله این کارکردها است. برای روشن شدن مفهوم تهدید فرهنگی باید تفاوت تهاجم و تبادل فرهنگی را توضیح داد. آنچه ما تهاجم فرهنگی می خوانیم، وجهی خاص از کارکرد ویژه یک فرهنگ در برابر فرهنگ دیگر است؛ وجهی که در آن فرهنگ مهاجم با تلاش برای تسلط بر فرهنگ مورد تهاجم، فرآیند دوسویه تعامل را به کشمکشی مخرب بدل می کند. کارکرد این فرآیند، با لحاظ تبیین یکی از ویژگی های مهم فرهنگ ها، یعنی تبادل و تعامل، بهتر شایان درک خواهد بود.
برخی از محققان و تحلیل گران بر این باورند که تهاجم فرهنگی، تضعیف باورها و ارزش ها در بین جامعه و حکومت ها موجبات ناکارآمدسازی و فروپاشی نظام های سیاسی را فراهم می سازد. فروپاشی حاکمیت اسلامی در اندلس را این گروه از محققان، نمونه ای از فروپاشی از درون از طریق استحاله فرهنگی معرفی می کنند. مسلمانان در اواخر قرن اول هجری، تحت تاثیر انگیزه های دینی و شور مذهبی، با سرعتی کم نظیر بر سراسر اندلس و حتی اعماق فرانسه مسلط شدند، اما به مرور با بروز اختلافات میان گروه های مختلف مسلمان برای کسب قدرت، دنیازدگی، فساد اخلاقی و رفاه طلبی بسیاری از مسلمانان، به ویژه سران و بزرگان آنها، زمینه آسیب پذیری و انحطاط فراهم شد. دشمن با بهره گیری از ضعف های درون جامعه اسلامی، به تدریج قدرت یافت و ابتدا با به راه اندازی جنگ نرم و کمک به گسترش فساد و فحشا، موفق به تضعیف اقتدار و ناکارآمدسازی حاکمیت آنان شد. سپس با جنگ سخت، طومار قدرت و حکومت مسلمانان و در نهایت حضور آنان در اندلس را در هم پیچید.
رجبی دوانی اندلس را نمونه ای از پیاده سازی پروژه استحاله
فرهنگی می داند که از این طریق موجبات فروپاشی آن فراهم شد. فتح اندلس به دست
مسلمانان و پدید آوردن برترین و غنی ترین فرهنگ در اروپا و حضور هشتصد ساله اسلام
در این سرزمین یکی از حوادث مهم تاریخ است که مورد توجه مورخان قرار گرفته است. از
دیگر سو، چگونگی فروپاشی قدرت سیاسی مسلمانان در اندلس و سرانجام از بین رفتن
حاکمیت آنان و در پی آن قتل عام وسیع مسلمانان و الزام و اجبار بسیاری از آنان به
ترک دین مبین اسلام، تشکیل محکمه های تفتیش عقاید و سوزاندن هزاران تن به جرم تقیه
و مسلمانی و بالاخره اخراج گسترده مسلمانان از اندلس که به مرگ بیشتر مسلمانان
انجامید، از صفحات سیاه و تاریک تاریخ است که برای اهل بصیرت به عنوان یکی از
نمونه های برجسته جنگ نرم و تهاجم فرهنگی بسیار عبرت آمیز است.
سراج یکی از پژوهشگران جنگ نرم معتقد است الگوی اندلسی یک از الگوهای براندازی نرم است که از طریق تضعیف و جایگزینی باورها و ارزش ها و فساد اقتصادی، پروژه ناکارآمدسازی و فروپاشی نظام سیاسی به نتیجه می رسد. او معتقد است سه سطح فساد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حاکمان، موجبات ناکارآمدی نظام موجود را فراهم می سازد و به تدریج نظام موجود و حاکمان آن در باورهای ذهنی مردم بی اعتبار شده و جامعه دچار استحاله فرهنگی و روی گردانی از کارکردهای نظام می شود؛ دقیقا اتفاقی که در اندلس افتاد.
طهطاوی که از تحلیل گران تاریخ اندلس است نیز در کتاب خود
با عنوان غروب آفتاب در اندلس می نویسد که براق بن عمار، یکی از سرداران
مسلمان اندلس، به سرداران مسیحی و مقامات کلیسا توصیه کرد به جای جنگ نظامی، با
بستن پیمان و توافقات دوجانبه در زمینه های آزادی تبلیغات دینی، فعالیت های
آموزشی، تجاری و اقتصادی می توانند در قلب و ذهن مسلمانان نفوذ کنند. در پی این
توافقنامه ها، شراب اروپا به اندلس سرازیر شد. باده گساری نشانه مدرن بودن شخصی به
شمار آمد و خودداری از آن نشانه تعصب و کهنه پرستی بود. روابط تجاری و فرهنگی آزاد
شد. معلمان و مربیان مسیحی با چهره های جذاب و روش های نوین، به اندلس اسلامی
آمدند و دانشجویان و معلمان مسلمان را مجذوب خود کردند. بعد از این تهاجم فرهنگی و
اخلاقی بود که مسیحیان توانستند خیلی زود شهر والانس را تصرف کنند؛ هزاران تن از
مسلمانان بی گناه را به خاک و خون بکشند و در مقابل چشمان همسران و پدران و
مادران، به دختران مسلمان تجاوز نمایند و در نهایت، چنان بر اندلس مسلط شوند که پس
از گذشت قرن ها، هنوز هم نامی از اسلام و مسلمانان در آن دیار مطرح نباشد.