Gerdab.IR | گرداب

وبلاگ "آذرباد"

عاشورا در حوزه بسیج ۱۱۷ نینوا تکرار شد

تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۳۸۹

صحنه‌ٔ کربلا در حوزه بسیج نینوا تکرار می‌شود. اما این‌بار ۲۹ نفر حسین وار مقاومت کردند و بر منافقان پیروز شدند.

با جمعی از فعالان سایبری برنامه ثابت گذاشته بودیم که برویم خانه کسانی که به طور رسمی به خانواده‌هایشان گفته بودند فرزندتان شهید است؛ با آنها حرف بزنیم و حرفشان را بشنویم. در یکی از شب‌ها قرار گذاشتیم برویم منزل خانواده "رامین رمضانی" می‌دانستیم که خانواده‌اش تا حدودی سبز هستند. اما قرار بر شنیدن حرف‌هایشان شد.

پدر رامین می‌گفت: «تیر با اسلحه‌های بسیج شلیک نشده است. کالیبر متفاوتی دارد. تیر به صورت مستقیم شلیک شده که اگر مربوط به درگیری‌های جلوی حوزه ۱۱۷ نینوا باشد، باید از بالا تیر وارد شود و از پائین‌تر خارج شود.»

و البته پدر رامین تأکید می‌کرد که فرزندش برای دیدار یکی از اقوام به منطقه میدان آزادی رفته بود و می‌خواسته از مرخصی سربازی‌اش برای صله ارحام استفاده کند.

- فیلم‌های حمله به پایگاه بسیج خیلی متنوع است. تصاویر هم همین‌طور. درست درک نمی‌کردم چطور آن اتفاقات افتاده است. اما به لطف یکی از دوستان چند روز قبل،‌ رفتم آن حوزه بسیج را دیدم. البته ظاهر ساختمان عوض شده است. دیوارها بلندتر شده‌اند و خبری از آن در قدمی نبود. البته همان موقع هم معلوم بود که آن در، در برابر هجوم روز ۲۵ خرداد چندان سالم نمی‌ماند. نمای ساختمان و حفاظ ها قوی‌تر شده‌اند و دوربین برای کنترل ترددها در حوالی بسیج تعبیه شده است. اما هنوز آثاری از درگیری ها در درون ساختمان وجود دارد.

- برخوردها در مقابل حوزه بسیج چند بخش دارد. مرحله اول همان فیلم‌هایی است که تابلوی بسیج به آتش کشیده شده و همزمان با صدای شلیک افراد متواری می شوند. بعد فهمیدم که اینها همه گلوله مشقی بوده است و فرمانده اجازه استفاده از گلوله جنگی را نداده بود. از بیرون هم عده‌ای شایع می‌کنند که افراد کشته شده‌اند. اما این حیله زود لو می‌رود که بسیجی‌ها قصد شلیک ندارند. مهاجمان جری‌تر می‌شوند.

کوکتولمولوتوف‌ها به سمت بسیج پرتاب می‌شود. یک دستگاه هایلوکس و یک خودرو تویوتا در حیاط آتش می‌گیرند. شیشه‌های طبقه دوم شکسته شده و آتش به درون ساختمان وارد می‌شود. از صدای شلیک گلوله‌های مشقی برای ایجاد وحشت استفاده می‌شود.

فرمانده با بلندگوی دستی بر فراز ساختمان هشدار می‌دهد که این منطقه نظامی است و کسی حق ندارد به آن تعرض کند. و این‌گونه مهاجمین را به آرامش می‌خواند. اما در همین حال به سمت بلندگوی دستی  فرمانده تیراندازی می‌شود. سنگ‌هایی که در پشت بام به سمت بسیج پرتاب می‌شد را مدافعان پایگاه به سمت مهاجمان باز پرت می‌کنند. قصد درگیری وجود ندارد.

- روبروی ساختمان بسیج یک مهد کودک است که مادر و دختری که در مهد کودکی کمی آنسوتر کار می کردند، از آن حوالی عبور می‌کردند مورد تعرض مهاجمان و اوباش سبز قرار می‌گیرند. آنها به سمت مهدکودک پناه می‌برند. اما اوباش با چاقو به آنها حمله می‌کنند. آن زن با دخترش به مهد پناهنده می‌شود. آنها به سوی مهد تیراندازی می‌کنند. مهدکودک هم از آتش کین آنها در امان نماند و در آتش سوخت. شهیدان سرور برومند ۵۸ ساله و فاطمه رجب پور ۳۸ سال.

- نیروهای بسیجی دو دسته شده بودند. گروهی بر روی پشت‌بام بودند و گروهی در زیرزمین (محل نگهداری اسلحه) یکی از بسیجیان که بر پشت بام مستقر بوده تیر می‌خورد و از ناحیه پا مجروح می‌شود. او را دیروز دیدم. هنوز پایش لنگ می‌زد. اما بقیه مقاومت می‌کنند. مهاجمان روی دیوار می‌آیند و نرده‌های روی دیوار را می‌کنند. جرثقیل یکی از خانه‌های نیمساز همسایه هم در آتش حقد و کینه اوباش می‌سوزد. جمعی از مهاجمین وارد حیاط می شوند و برخی سعی می‌کنند تا از طریق حفاظ پنجره‌ها خود را به پشت‌بام برسانند.

صدای تیراندازی از زیر زمین به گوش می‌رسد. مدافعان پایگاه به سقف زیرزمین بسیج شلیک می‌کنند. تا ایجاد رعب کنند. سقف زیر زمین هنوز سوراخ سوراخ است. اما تیرهای هوایی اثری ندارند.

گلوله‌ها جنگی می‎شود؛ دستور از طرف مافوق صادر می‌شود که هرطور شده از پایگاه حفاظت کنید، حتی اگر لازم است جان‎تان را از دست بدهید! باید از اسناد و اسلحه‌ها حفاظت کنید. البته دیگر همه اسناد و بایگانی بسیج در آتش سوخته بود. اما بسیجیان درون پایگاه به سمت افرادی که وارد حیاط شده‌اند تیراندازی می‌کنند.

- هفت نفر کشته می شوند اما حوزه ۱۱۷ سقوط نمی‌کند. صحنه‌ٔ کربلا در حوزه بسیج نینوا تکرار می‌شود. اما این‌بار ۲۹ نفر حسین وار مقاومت کردند و بر منافقان پیروز شدند. فرمانده پایگاه در مصاحبه با جوان گفته بود: «در این مقاومت چند ساعته، بچه‌های حوزه با سردادن شعار الله اکبر و خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل دل‌گرم می‌شدند و از ادعیه نیرو می‌گرفتند. در ساعت ۲۲:۳۰ دقیقه مجددا تعدادی از ماموران یگان ویژه و بسیجیان به کمک ما آمدند و بالاخره ما توانستیم از این مهلکه نجات پیدا کنیم و به تدریج جمعیت پراکنده شد.»