گرداب- ۱. جدای از این که داریم در مورد چه فیلمی حرف میزنیم، این شور و شوقِ پیرامون فیلم را دوست داشتم. چرا که خیلی وقت بود چنین جوِ قشنگی را در سالن سینما ندیده بودم. مردمی که آمده بودند و آماده بودند که یک "فیلم" را ببنید نه اینکه صرفاً آمده باشند سینما! اتفاقی که خیلی به ندرت در سینمای ما میافتد. یک هیجان و رغبتِ خودجوش مردمی که فقط یک فیلم حرفدار میتواند آن را ایجاد کند و چه خوب بود نه هر ماه که لااقل سالی چند بار چنین تجربهایی تکرار میشد.
۲. اگر فیلم را هنوز ندیدهاید شاید شما هم بر اساس موضعگیری برخی گروهها در مقابل این فیلم، فکر میکنید قرار است یک فیلم در نقدِ جنبش سبز ببنید، اما باید بگویم سخت در اشتباه هستید! من از ابتدا تا انتهای فیلم تقریباً نقدِ خاصی به معترضین انتخابات ۸۸ ندیدم. اساساً "قلادههای طلا" قبل از آن که یک فیلم سیاسی به معنای مد نظر ما باشد یک فیلمِ اطلاعاتی-عملیاتی با داستانی قوی و نهایتاً یک نقد بسیار قوی درونگروهی است و با این نگاه است که دو ویژگی اصلی این فیلم یعنی "انصاف" و "شجاعت در بیان" به خوبی مشاهده میشود.
۳.
"انصاف" از آن جهت که بسیار عالی خط کشی میشود میان خرابکاران و معترضان! تا جایی که من احساس میکنم برخی دوستان سبز که با این فیلم مخالفت میکنند یا قطعاً فیلم را ندیده نقد مینویسند و یا ذرهای انصاف ندارند و شجاعت بسیار قوی که من به احترام این شجاعت کلاه از سر برمیدارم. اشتباه نکنید! بحثِ ساخت فیلمی ضد سبز و قضایای درونی سینمای ایران نیست که اساساً قلادههای طلا تقریباً به هیچ عنوان ضد سبز نیست، بلکه حرف بر سر شجاعت در نقدِ صریح و گاهی حتی گزنده نسبت به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و البته ورود به نقد خاندان سلطنتی ایران است!
۴. از همان تیتراژ ابتدایی فیلم که صدای گوینده فرودگاه است و تعَدُدِ نشستن پروازهای خارجی، میشد فهمید که این طعنهای است به عدم توجه وزارت اطلاعات به ورود این همه پروازهای خارجی به ایران اما هرگز فکر نمیکردم قرار است سوژه اصلی فیلم نقد وزرات اطلاعات باشد! آن هم اینقدر صریح و مستقیم. تا آخر فیلم هم در لوای مرور حوادثِ تلخ ۸۸، کش و قوس پیرامون همین قضیه ادامه دارد و وقتی بعد از آرام شدن قضایا در انتها، فیلم القا میکند حالا برعکسِ اول تمامی ورود و خروجها کنترل میشود و بعد هم فضای آرام و زیبایی که بعد از این کنترل به نمایش گذاشته میشود به خوبی دارد میگوید اگر وزارت اطلاعات کوتاهی نمیکرد شاید اساساً قضایای تلخِ بعد از انتخابات ۸۸ اتفاق هم نمیافتاد! (عمو فیلترچی، البته خوب این فقط یک حدس است).
۵. فیلم با داستانِ کوتاهِ بمبگذاری به وسیله سرویسهای خارجی در هواپیمایی که "محمد خاتمی" هم یکی از سرنشینان آن است آغاز میشود و قرار است مثلِ فلان کشور که حزب هیچ شانسی برای پیروزی نداشته اما با ترورِ یکی از شخصیتهای مهمِ حزب و مظلومنمایی، حزبِ مطلوبِ سرویسهای خارجی استقبال مردمی را جذب میکند شروع میشود و البته خیلی سریع هم از این موضوع میگذرد.
۶. یکی از نکات جالب این که "شریفینیا" و "امین حیایی" را در نقشهای مثبتی میبینیم که انتظار آن را هم نداریم!
۷. اگر پیش و پس از انتخابات کفِ خیابان بودهاید بازسازیهای موفقِ صحنههای کارناوالهای انتخاباتی پیش از ۲۲ خرداد و پس از آن همان هیجان را به خوبی در شما زنده خواهد کرد و انصافاً کار سنگینی بوده بازسازی صحنههایی به این گستردگی و به این حد از موفقیت، صحنههای بیسانسوری که خیال میکنید مستند هستند و واقعی!
۸. یکی از زیباترین اتفاقات فیلم که برخواسته از همان انصاف و واقعنگری "طالبی" است، خواهر و برادری هستند که یکی هوادار "دکتر احمدینژاد" است و دیگری هوادار "مهندس موسوی" که حتی در تظاهراتِ بعد از انتخابات هم شرکت میکند. بحثهایی که ما بین این دو درمیگیرد، کری خواندنها، عصبی شدنها و البته سرانجام آنها زیباست و ستودنی و البته به دور از هرگونه غیر واقعنگری. چیزی که واقعاً وجود داشت، من و برادرم هم با هم چنین بودیم، طالبی کسی را سانسور نمیکند، هوادار موسوی بودن را به آدم بدِ فیلم نسبت نمیدهد، پسرِ هوادارِ موسوی رفتار ناشایست ندارد، دخترِ هوادار احمدینژاد یک قدیسه نیست. قرار نیست ما از پسرِ هوادار مهندس موسوی بدمان بیاید، فقط در انتها مثل بسیاری از هواداران آقای موسوی بعد از اینکه متوجه خرابکاریها شد، دیگر در تظاهرات شرکت نمیکند. دقت کنید به فضای دلنشین و دوستداشتنی گفتگو در خانواده این دختر و پسر و گفتگوهای خشن و مشمئزکننده در خانههای تیمی و خطکشیهای قابل باور بین این دو فضا.
۹. یکی دیگر از تیکههای جالب و خوب فیلم هم مرورِ مناظره دکتر احمدینژاد و مهندس موسوی است. اولاً تجدید خاطره جالبی است در ثانی اوج شجاعتِ طالبی است که مامورِ ردهبالای اطلاعات انگلیس میگوید از خودش خبر گرفتید؟ و جواب میشنود که نه! آقازادش خبر داده!! و بعد از آن هم بلافاصله اعتراض مامور جوان اطلاعات (مهندس کامرانی که نقش آن را امین حیایی به خوبی بازی میکند) که چرا دقت نمیکنید به نامه هاشمی؟ و بعد از آن پخش صحنه واقعی "عفت خانم" که اگر پیروز نشدید بریزد در خیابانها!
۱۰. قلادههای طلا به شدت مستند به واقعیت است و بروز این واقعنگری در زمان اعلام نتایج بسیار دیدنی است! وقتی که تقریباً هیچکدام از گروهها تعجب نمیکنند از پیروزی دکتر احمدینژاد. انگار که همه برایشان کاملاً قابل پیشبینی بوده چنین اتفاقی. همان چیزی که اکثر معترضین شاید به زبان نیاورند اما در دل میدانستند دکتر پیروز است.
حتی وقتی هنوز خرابکاران وارد ماجرا نشدهاند و فقط مردم عادی معترض هستند پلیس هیچ دخالت و ممانعتی نمیکند. چیزی که شاید شما هم دیده باشید لااقل من به چشم خودم دیدم مامورین ضد شورش در روزهای اول روی موتورهای خود شاتوت میخوردند و به مردم نگاه می کردند فقط!
۱۱.
به نظرم روی اصلی سخنِ فیلم با اهمالگرانِ در وزارت اطلاعات است و به همین خاطر است که بچه دکتر (مامور رده بالای اطلاعات و مسئول مانیتورینگ انتخابات) هم سقط میشود تا نشان داده شود این اهمال نه فقط برای مردم خطر داشت که بلکه خودِ اهمالگران هم متضرر شدند. در جای جای فیلم هم به این اهمال اشاره میشود. جایی که امین حیایی فریاد میزند: «بیش از ۳۰ گزارش عملیاتی ارائه کردم ولی هیچکدوم به بالا ارسال نشد!» یا جایی که همین مامور جوان میگوید نیازی نیست خیلی دقت کنید، فقط اگر یک بار کتابهای "جینشارپ" را خوانده باشید یا نگاهی به گرجستان انداخته باشید متوجهِ طراحی کودتای مخملی میشوید. یا جایی که دکتر بارها میگوید من زیاد از این درگیریها دیدهام، چیز مهمی نیست و سعی میکند فضا را آرام نشان دهد.
(اگر فیلم را ندیدهاید این تیکه را نخوانید؛ خطرِ لوث شدن!!) البته من نپسندیدم که دکتر نفوذی نشان داده شد، چون هر اهمالگری صرفاً نفوذی نیست بلکه زیر سر برخیها وقعاً بالش نرم است. دقیقاً مثل سکانسی از فیلم که بچههای پایگاه بسیج در سختترین شرایطِ ممکن هستند اما دوستان (!) در مرکز کنترلشان با نگاهی به صفحه مانیتورینگ میگویند همه چیز آرام است و مردم رفتهاند خانه!
۱۲.
در همین حال و هوا هستید که یکهو خیلی گذرا و غیر مستقیم صدای خانم رهنورد در مصاحبه با بیبیسی فارسی و نظریه شامخ داماد و عروس به گوش میرسد و انفجار خنده در سالن سینما! باور کنید نه طالبی مثل افتضاحِ اخراجیها ۳ کسی را تمسخر میکند و نه جلفبازی پخش میشود بلکه فقط اصلِ یک مصاحبه پخش میشود که اگر خنده دار است باید به خانم رهنورد تبریک گفت یا از او انتقاد کرد!
۱۳. اوج زیبایی فیلم پرداخت خوب از قضیه حمله به پایگاه بسیج است. جایی که وقتی واقعیت با هنرمندی بر پرده سینما نمایش داده میشود تیراندازی و حتی کشتنِ حمله کنندهها از سوی بسیجیان نه تنها نیازی نیست سانسور شود، بلکه به عنوان یک انتظار مخاطب چندین بار نشان هم داده میشود.
بله بسیجی با اسلحه گرم کسی را میکشد. اما حتی نشان دادن آن هم چیزی از مظلومیت بچههای بسیج کم نمیکند. این تیکه را باید خودتان ببنید و من از توضیح آن معذورم چرا که اگر بنا باشد، فقط باید یک مطلب مجزا در مورد این تیکه از فیلم بنویسم.
اما فقط به عنوان مثال یک گفتوگویی بین دو بسیجی پایگاه وجود دارد که یکی مغموم نشسته و میگوید من در راهپیمایی بودم و دیدم که مردم خیلی زیاد بودند! اگر همه آنها به اینجا حمله کنند؟ و طرف مقابل جواب میدهد آن مردمِ خیلی خیلی اگر میخواستند خیلی سریع اینجا را میگرفتند، اما اینها که حمله میکنند (و در فیلم به خوبی گوشهایی از این حمله نشان داده میشود) مردمِ معترض نیستند! اینها کسانی هستند که مردم حالشان را گرفتهاند و از مردم کینه دارند!
نکته کلیدی که جلوگیری از سقوط پایگاه به دلیلِ وجود سلاح در آن هست هم بیان میشود. مظلومیت، عدم سانسور و فضای دلنشینی که یادآورِ جبهههاست، آن قدر واقعی و ملموس است که مخاطب به خوبی همراه میشود و سکانسِ همکاری برخی از مامورینِ پلیس و وزارت اطلاعات با سرویسهای خارجی هم جسارتِ کارگردان است.
14. در همین گیرودارِ درگیری جذاب و پر از نکته بین ماموران اطلاعاتی ایران و خارجیهاست که سخنان رهبر انقلاب پخش میشود مبنی بر اینکه دستهای خارجی را ببنید در این حوادث! و اینجاست که منتظریم نه دی سریعتر برسد اما… (نکتهی ۴ را دوباره بخوانید.)
تا انتهای فیلم هم همچنان سوالِ من بیجواب ماند که چرا برخی سبزها با این فیلم مخالفت کردهاند؟ ندیده نقد میکنند یا انصاف ندارند؟ بله من هم قبول دارم که اتفاقاً
قشنگی کارِ تحسین برانگیز طالبی در جایی بیشتر نمایان میشود که از آن طرف هم کسی با همین انصاف بتواند فیلمی به این صراحت بسازد اما این ربطی به فیلم ندارد، البته این را برای آنها نمیگویم که جد و آباد، از تدارکات تا کارگردان و بازیگرانی همچون امینحیایی و دیگران و حتی خانواده محترم رجبی :) را به فحش کشیدهاند. خوب همچنان فحاشی کنند، به درک! ولی برخی مثلاً با انصافها چرا نظرِ منفی نسبت به این فیلم دارند؟
در آخر به قول دوستی سرِ زیبایی قلادههای طلا شاید در آخرین چیزی است که روی پرده سینما به نمایش گذشته میشود. آنجا که طالبی فیلم را تقدیم میکند به…
آینده از آن حزب الله