گرداب- «سازمان سيا دائما بيانات رهبر عالي ايران را رصد مي كند اما مشكلي در اين ميان وجود دارد. او همواره با زبان دين سخن مي گويد و تحليل اين مطالب براي تحليل گران سرويس جاسوسي آمريكا دشوار است.»
اين خبر را روزنامه نيويورك تايمز، مقارن با مذاكرات اسلامبول منتشر كرده است. همزمان هفته نامه فرانسوي "نوول ابزرواتور" گزارش مي دهد:
سرنوشت خاورميانه در دستان رهبر ايران قرار دارد؛ مردي كه بر اساس سنت شيعي و به نشانه سيادت، عمامه مشكي بر سر دارد. او در مقابل غرب، بسيار سرسخت است.چرا ايران در قالب هاي تحليلي و سيستم پردازش اطلاعات سازمان سيا نمي گنجد؟ بنا بر تجربه و محاسبه اتاق فكرهاي سياسي - اطلاعاتي غرب، واحدهاي انساني در برابر واحدهاي مشخصي از تهديد و فشار كم مي آورند و جا مي زنند، اما مدل ايران، اين قاعده را با موفقيت تمام به چالش گرفته است.
مسئله گويا همان معضل پايدار است كه "جس جيمز لايف"، رئيس ميز ايران در سازمان سيا، 34 سال پيش در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي به اشپيگل گفت: «ما آن قدر مجهز هستيم كه مي توانيم نمره اتومبيل برژنف را از هوا برداريم ولي عكس هاي ماهواره اي ما متأسفانه همچنان از انعكاس افكار مردم ايران عاجزند.»
ماشين هاي محاسبه در غرب همچنان به موضوع ايران كه مي رسند "هنگ" مي كنند. آ
نها قادر به تبيين نيستند و چون بد مي فهمند، طرح ها و پروژه هايي از سر سوءتفاهم مي نويسند. نتيجه نيز همان مي شود كه مثلا مذاكرات اسلامبول را آينه عذاب نخست وزير رژيم صهيونيستي كنند.
اگر ايران طرف غربي را وادار كرد مؤدبانه و به دور از شلتاق هاي هميشگي پاي ميز مذاكره در اسلامبول بيايد، مي توان پيشاپيش گفت "مذاكرات بغداد" لطايف بديع تري با خود دارد. غرض از اين ادعا، پيش گويي نيست؛ يادآوري عبرت هاي تاريخ است. به پيشنهاد ايران، بغداد در روز سوم خرداد ميزبان دور بعدي مذاكرات خواهد بود. تحليل گران سازمان سيا و اينتليجنس سرويس حتما اين قدر نبوغ دارند كه بفهمند بغداد 2012 با بغداد 2003 (اشغال به دست آمريكا) و بغداد 1980 (آغاز حمله نيابتي صدام به ايران) چه قدر تغيير كرده و از دشمني به دوستي و اتحاد با ايران رسيده است.
آنها مي دانند دولتمردان امروز عراق كه با رأي ملت روي كار آمده اند، در حمله نيابتي صدام به ايران جزء معارضان و رانده شدگان رژيم بعث بودند. سوم خرداد 1391 كه از راه برسد، حماسه آزادي خرمشهر دقيقا 30ساله مي شود؛ معجزه اي كه در باور خيلي ها نمي گنجيد.
امام
رحمتاللهعلیه همان روز فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد كرد.» و بر عبارت هاي بي تعريف و هضم ناپذير نزد سازمان سيا عبارتي ديگر افزود. 30 سال بعد از آن ماجرا، دولت بغداد به عنوان دوست و متحد ايران ميزبان مذاكرات هسته اي است. بغداد خود يك نشانه -به قول فرنگي ها "المان"- براي ناظران است. قطعا سفارت آمريكا در منطقه سبز، اسناد مربوط به ادعاي سرلشكر "وفيق السامرايي" (از مقامات استخبارات رژيم صدام) را بايگاني كرده؛ آنجا كه مي گويد: «هفته اي دوبار و برخي اوقات هر روز به سفارت آمريكا مي رفتم و نقشه ها و تصاوير ماهواره اي تهيه شده از ايران را تحويل مي گرفتم. اين تصاوير آن قدر دقيق بود كه مثلا نشان مي داد در فلان كارخانه سيمان ايران چند كيسه سيمان توليد شده يا در رژه سربازان، كدام سرباز ناهماهنگ با ديگران حركت مي كند.»
آمريكا در همين بغداد از دوستان ايران -ملت و گروه هاي اسلامگراي عراق- تودهني خورد و مجبور شد چند ماه پيش نظاميان خود را با سرافكندگي خارج كند. وزير خارجه سرسام گرفته عربستان، اندازه فهم قاصر خود حرف مي زد كه گفت: «آمريكا، عراق را در سيني طلا گذاشت و تقديم دشمنان خود در ايران كرد.» وگرنه عراق جديد، اكنون به برادر ايران تبديل شده است.
اما موضوع اين يادداشت نه مذاكرات هسته اي است و نه مرور اخبار خواندني پيرامون آن.
سخن بر سر اين است كه ولايت فقيه و نظام "امت - امامت" در اين 33 سال چگونه ابرقدرت ها را ذليل و بيچاره كرد؟ و چگونه محاسبه اي برتر، فوق محاسبات غرب را در ميدان عمل و آوردگاه اراده ها گذاشت؟ تا برسيم به پاسخ اين پرسش كه مختصات بصيرت به وقت فروردين 1391 كدام است؟
در يافتن پاسخ، از كلام مقتداي انقلاب كه تنها 40 روز پس از آغاز فتنه سهمگين 88 بيان شده، مدد خواهيم گرفت اما سزاوار است پيش از آن -به اعتبار عمق حكمت نهفته در همان كلمات- اين دعاي دائم پيامبر اعظم
صلواتاللهعلیهوآله و ائمه معصومين
علیهمالسلام را به خود متذكر شويم كه: «اللهم ارني الاشياء كما هي» يا «اللهم ارني الاشياء كما هي ثم ارني الحق حقا وارزقني اتباعه و ارني الباطل باطلا وارزقني اجتنابه»؛ پروردگارا پديده ها را همان گونه كه هستند -و نه آن گونه كه در نگاه ظاهري و در بادي امر ديده مي شوند- به من نشان ده!
پديده ها را "آن گونه كه هستند نه آن گونه كه مي نمايند" ديدن، يعني "لامؤثر في الوجود الا الله" را از عمق جان باور داشتن و به حضرت خليل الله و بالاتر از او به پيامبر اعظم و جانشينان معصوم ايشانعليهم السلام اقتدا كردن. اگر حصر شعب ابيطالب شكست و جاي محاصره، پيروزي هاي بدر و خيبر نشست، به بركت ايمان و اعتماد به وعده الهي بود؛ اگرنه، بي باوران نه در "شعب" تاب آوردند، نه در "احد"؛ و نه پيروزي بدر و خيبر به بركت بازوان آنان بود.
ايمان و يقين، روشناي راه است كه اگر نبود، ظلمت جهل را تن پوش و چشم بند آدمي مي كند و به تعبير اميرمومنان: «جاهل را پيدا نمي كني مگر در افراط يا تفريط.» نور ايمان كه كم فروغ شد، آدمي با كمترين تهديد و حادثه و مصيبتي به ياس مي افتد يا به اندك موفقيت، چنان سرمست غرور مي شود كه ديگر خدا را بنده نيست. و...
روح خدا خميني رضوان الله تعالي عليه عين عقلانيت و ايمان و تعبد بود كه در اوج هيجان پيروزي و فتح خرمشهر با تعبد و تذلل تمام فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد كرد»؛ يعني كه خدايا پروا مي كنم در محضر لايزال تو موثري جز خود تو ببينم و «ما هرچه داريم از خداست.» بيچاره تحليلگران سازمان سيا كه به محاسبات روتين عادت كرده اند و اين بار از پس پردازش داده ها و فهم مسئله -چه رسد به حل آن- بر نمي آيند.
پنجم مرداد سال 1388 مصادف با اعياد شعبانيه و در حالي كه آتش فتنه تازه تازه زبانه مي كشيد، گروهي از اعضاي سپاه ولي امر و خانواده هاي آنها به روال هرساله با مقتداي انقلاب ديدار كردند. ولي امر مسلمين كلام را درباره سكينه الهي آغاز كردند و سپس از "اعتماد" و "امام" و "بصيرت" گفتند. ايشان در همان روزگار پرالتهاب فرمودند: «ان شاءالله كه بر همه شماها اين اعياد مبارك باشد. مبارك بودن هم به اين است كه اولا دلتان ان شاءالله شاد باشد، روحتان برخوردار از آرامش و سكينه الهي باشد. همه وجودتان سرشار از اعتماد به خدا و توكل به خداي متعال باشد. اگر اينها شد، عيد به طور كامل براي شما مبارك است. سعي كنيم اينها را براي خودمان تدارك ببينيم، دلهايمان را شاد كنيم، جان هايمان را از سكينه الهي برخوردار كنيم. اعتماد به خدا را هم در وجود خودمان روز به روز بيشتر كنيم. ما به يك قول متعارف معمولي از سوي آدمي كه كار بدي از او نديده ايم، اعتماد مي كنيم؛ قرضي از او مي خواهيم، كاري دست او داريم، او به ما وعده مي كند كه بسيار خوب، من اين كار را براي شما انجام مي دهم. ما معمولا اعتماد مي كنيم، راه مي افتيم مقدمات كار را فراهم مي كنيم در حالي كه او يك انساني بيش نيست، ممكن است پشيمان بشود، ممكن است كسي راي او را بزند، ممكن است فراموش كند... ده جور يا ده ها جور احتمال تخلف اين وعده هست، ليكن ما اعتماد مي كنيم. خب، خداي متعال چه قدر وعده كرده است به مومنين؛ وعده نصرت، وعده هدايت، وعده تعليم. واتّقوالله و يعلّمكم الله. وعده حفظ و صيانت... البته اين وعده ها مطلق نيست، شروطي دارد. شروطش هم خيلي دشوار نيست، از دست ماها برمي آيد. دليلش هم اين است كه جاهايي كه به اين شروط عمل كرديم، خداي متعال به ما كمك كرد؛ نمونه اش جنگ تحميلي... آن روز همه صاحب نظران، همه تحليلگران، همه نخبگان به طور قاطع مي گفتند صدام در اين جنگ پيروز است و ايران شكست خورده است... در روزهاي سوم و چهارم جنگ چند تن از فرماندهان نظامي آمدند و گفتند هواپيماها، قطعه هاي زود تعويض دارند. ما اين قطعه ها را نداريم... يعني جمهوري اسلامي بعد از سي و يك روز مطلقا وسيله پرنده هوايي نظامي ديگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند آقا! وضع جنگ ما اين است، برويد به امام بگوييد... كاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران. گفتم آقا! اين آقايان فرماندهان ما هستند و مي گويند ما هواپيماهاي جنگي مان 16-15 روز و حداكثر 30 روز دوام دارد. امام نگاهي كردند، گفتند اين حرف ها چيست؟ شما بگوييد بروند بجنگند، خدا مي رساند، درست مي كند، هيچ طور نمي شود... امام فرمودند برويد همين ها را هرچي مي توانيد تعمير كنيد، درست كنيد و اقدام كنيد... همان هواپيماهاي نظامي كه قرار بود بعد از پنج شش روز به كلي از كار بيفتند، هنوز دارد كار مي كند... مهندسين ما در دستگاه هاي ذي ربط توانستند قطعات درست كنند، خلأها را پر كنند... اين توكل به خداست. اين، صدق وعده خداست... بعد از آغاز جنگ تحميلي هم ده ها بار- حالا اگر ريزهايش را بخواهيم حساب كنيم، بيش از اين حرف ها شايد بشود گفت اما حالا آن رقم هاي درشت را آدم بخواهد حساب كند- ما نصرت الهي را ديديم، كمك الهي را ديديم...»
آن روز مقتداي انقلاب همچنين دعوت به بصيرت و استقامت در تراز جناب عمار ياسر كردند و سپس فرمودند: «بنده بارها اين جبهه هاي سياسي و صحنه هاي سياسي را مثال مي زنم به جبهه جنگ. اگر شما در جبهه جنگ نظامي، هندسه زميني در اختيارتان نباشد، احتمال خطاهاي بزرگ هست. براي همين هم هست كه شناسايي مي روند. يكي از كارهاي مهم در عمل نظامي، شناسايي است، شناسايي از نزديك، كه زمين را بروند ببينند، دشمن كجاست، چه جوري است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسي اين شناسايي را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت مي بينيد كه دارد خمپاره اش را، توپخانه اش را آتش مي كند به طرفي كه اتفاقا اين طرف، طرف دوست است نه طرف دشمن. نمي داند ديگر. عرصه سياسي عينا همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت مي بينيد آتش توپخانه تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتي است كه آنجا دوستان مجتمعند نه دشمنان...
يكي از كارهاي مهم نخبگان و خواص، تبيين است. حقايق را بدون تعصب روشن كنند، بدون حاكميت تعلقات جناحي و گروهي بر دل آن گوينده. اينها مضر است. جناح و اينها را بايد كنار گذاشت. بايد حقيقت را فهميد...آدم گاهي مي بيند كه متاسفانه بعضي از نخبگان هم دچار بي بصيرتي اند، نمي فهمند، اصلا ملتفت نيستند...»
بصيرت به وقت فروردين 1391 يعني اقتدا به امام و شكستن قاب محاسبات و تحريكات و تحركات دشمن؛ يعني فاصله گذاري با يأس و دون همتي يا غرور و تعصبات باندي و هدفگذاري هاي قبيله اي و نگاه عبرت بين داشتن. تنها به بركت ايمان است كه مي توان رادارها و قواي قاهره مستكبران را شكست و بر جباران پيروز شد. براي شكستن در قلعه خيبر، بايد به علي بن ابيطالب
عليه السلام اقتدا كرد. علي در شب پرمخاطره هجرت پيامبر و خوابيدن در بستر ايشان خطاب به آن حضرت فرمود: «امض بما امرت فداك سمعي و بصري و سويداء قلبي و مرني بما شئت؛ انجام بده آنچه را كه بدان فرمان داده شده اي، فداي تو باد گوش و چشم و سويداي دلم، و امر كن آنچه خواهي.»
محمد ايماني/ منبع: کیهان