گرداب- در مباحث مربوط به سياست و مقبوليت، يكي از پايه هاي تعيين كننده قدرت ملي، همبستگي و ميزان اعتماد به آراي عمومي است. در واقع، اقتدار يك واحد سياسي حاصل جمع "همبستگي ملي" و "توان دفاعي- امنيتي" يك كشور است.
هر چه ميزان اين دو منبع قدرت افزايش پيدا كند، نقش آفريني و توان بازيگري يك واحد سياسي در جامعه بين الملل براي تأمين حداكثري منافع و دفع حداكثر تهديدات افزايش پيدا مي كند و طبيعتاً در جهت ديگر، اين روند معكوس خواهد شد.
يكي از اهداف وقايع پس از انتخابات رياست جمهوري سال 88، كاهش قدرت ملي در ايران بود كه مد نظر بيگانگان و دشمنان نظام جمهوري اسلامي قرار داشت.
در حقيقت دشمنان ايران اسلامي نظير امريكا و انگليس با درك جايگاه منطقه اي برجستهي ايران و پس از نااميدي از رويكرد تشويق مردم به تحريم انتخابات و با علم به حضور حداكثري آحاد اقشار جامعه در انتخابات رياست جمهوري با همكاري عوامل داخلي خود به طراحي فتنه اي عميق دست زدند تا روند روبه افزايش همبستگي ملي و نهايتاً افزايش قدرت ملي ايران را در منطقه كنترل كرده و در سراشيبي كاهش قرار دهند.
در اين ميان نيز بسياري از نخبگان ناآگاه، عناصر سرسپرده و تشكل ها حزبي و مدني بدون اصالت و غربگرا به اين روند دامن زده و نقش پياده نظام داخلي دشمن را عهده دار شدند. البته كشورهاي مختلف در قبال اين وقايع در ايران رويكردهاي مختلفي را اتخاذ كردند و هر يك از اين بساط آشفته بهره اي را از آن خود ساختند. در اين ميان، نقش و جايگاه امريكا از اهميتي به مراتب بيشتر بر خوردار است.
در گزارش مؤسسه مطالعات خاور نزديك واشنگتن مي خوانيم:
«همانگونه كه قبلاً نيز اشاره شد، جمهوري اسلامي به احتمال زياد سياست هاي كنوني خود را تغيير نخواهد داد. مگر اينكه احساس كند براي متوقف كردن فشارهاي خارجي و داخلي -كه ممكن است تهديدي براي موجوديتش باشند- بايد با خواسته هاي خارجي در حوزهي مسائل هسته اي موافقت كند. بدين ترتيب، بايد هدف مبارزه ارتباطي استراتژيك اين باشد كه از سوءظن رژيم، نگراني هاي آن در مورد قدرت و تداوم مخالفت و اختلافات دروني آن حداكثر بهره اخذ شود تا مقامات ارشد ايران قانع شوند كه سياست هاي داخلي و خارجي آنها عكس العملي شديد پديد آورده كه ممكن است موجوديت رژيم آنها را تهديد كند.»
اين گزارش سپس ياد آوري مي كند:
«ايران از منظر امريكا، نيازمند انقلابي جديد است و امريكا وظيفه دارد كه با ابزارهاي تبليغاتي به اين روند دامن بزند. ايران با استناد به سابقه تاريخي خودش معتقد است كه عمليات هاي روانشناختي و تبليغات از اهميت كليدي در جنبش هاي انقلابي و جنگ ها برخوردار هستند. در زمان شاه، پخش گسترده نوار سخنراني هاي آيت الله روح الله خميني به موفقيت انقلاب و شناخته شدن وي به عنوان رهبر آن، كمك زيادي رساند. در آن زمان تبليغات ماهرانه اي براي فرار سربازان از ارتش شاه و ارعاب بسياري از آنهايي كه به نظم قديمي وفادار مانده بودند، انجام ميگرفت.
در جنگ چريكي بلند مدت حزب الله عليه اسرائيل در جنوب لبنان (2000-1982)، اين گروه نيز يكسري عمليات هاي روانشناختي انجام داد كه در تحليل حمايت داخلي اسرائيلي ها از اشغال جنوب لبنان بسيار حائز اهميت بود و بالاخره باعث عقب نشيني ارتش اسرائيلي در مي 2000 شد.
همين اواخر، فيلم هاي ويدئويي موبايل ها در مورد وحشي گري هاي نيروهاي امنيتي ايران عليه معترضين مخالف در جريانات بعد از انتخابات ژوئن از سوي ديگر در سال 2009، تصاويري مربوط به كشته شدن ندا آقاسلطان در تظاهرات 20 ژوئن و مراسن تدفين سهراب اعرابي، تأثير بسيار زيادي در عمليات رواني عليه جمهوري اسلامي داشته اند.
اين ابزارهاي مرتبط با اهميت حياتي عوامل روانشناختي تنها در مورد ايران مطرح نيستند. تعدادي از وقايع عمده در تاريخ نظامي امريكا را مي توان به تغييرات چشمگير در محيط هاي روانشناختي بين المللي و داخلي نسبت داد.
براي مثال، در عمليات "تت" در اوايل سال 1968، تلفات نيروهاي امريكايي و ويتنامي بسيار كمتر از نيروهاي ويتنام جنوبي بود. با اين حال، تصاوير تلوزيوني اين عمليات كه در سايگون ضبط شده بود، نقطه عطفي در حمايت هاي داخلي از جنگ ويتنام شد و افكار عمومي امريكا را عليه اين جنگ تهييج كرد. به همين ترتيب تصاوير مربوط به زندان ابوغريب در آوريل 2004 باعث بروز يك عقب نشيني استراتژيك شد، مسأله اي كه امريكا هنوز هم از تبعات آن خلاصي نيافته است.
بر عكس، موفقيت "موج جديد" {برنامه اوباما براي افزايش نيرو در عراق} بيشتر مرهون تأثير روانشناختي حضور مداوم نيروهاي ائتلاف در اكثر نقاط بغداد و حومه آن بود. اين حضور باعث شد ترس مردم براي همكاري با نيروهاي امريكايي و نيروهاي امنيتي عراقي در مبارزه با القاعده بريزد. علاوه بر اين، باعث شد همگان چنين بپندارند كه ديگر ورق بر ضد تروريست ها و نيروهاي شورشي برگشته است. بنابراين، ناديده گرفتن تبليغات ايران مي تواند اشتباه بزرگي باشد. واشنگتن بايد اين تلاش ها را جدي بگيرد، آنها را در محاسبات خود ملحوظ دارد و نقاط آسيب پذيري ايران و همچنين برتري هاي بازار امريكا را در اين حوزه كشف كند.»
با اين اوصاف و نگاهي اجمالي به گزارش مؤسسه تصميم ساز مذكور در سياست خارجي امريكا، وضعيت اين كشور كاملاً مشخص مي شود.
يعني به صورت مشخص، جريان فتنه اين فرصت را در اختيار امريكاييها قرار مي دهد كه بهبود روابط با ايران را به بهانه هاي داخلي و طمع به وضعيت موجود به تعويق انداخته و مصرانه بحران در روابط و طرح مخصوص ديپلماسي عمومي عليه ايران را تعقيب كنند و براي اين منظور حتي رويكرد هاي مخاصمه آميز عليه جمهوري اسلامي ايران را تشديد مي كند.
سمت ديگر از روابط بين المللي ايران، انگليس قرار دارد. اين كشور نيز به همراه برخي ديگر از متحدان اروپايياش رسماً سياست تقابل با ايران در خصوص اغتشاش هاي داخلي را در پيش مي گيرد.
بيبيسي به عنوان رسانه اي كه نماد مواضع انگليس به شمار مي آيد، خط ايجاد آشوب، ابطال انتخابات و ارتباط عناصر كانون فتنه در داخل، خارج را دنبال كرد و در نهايت در آن شرايط، خبرنگاران اين شبكه از ايران اخراج شدند.
اما شبكه بيبيسي فارسي با دو تاكتيك وارد فضاي سياسي ايران شد تا ابعاد اين بحران را تشديد كند و به آن هر چه بيشتر دامن بزند. نخستين تاكتيك، حواس پرتي جمعي (mass distraction) بود كه بر اساس آن سعي شد پيام ها از محتوا تهي شده و ارزش هاي خبري ديگري در اذهان شكل بگيرد. تاكتيك ديگر هم تزريق زيرپوستي (hypodermic needle) بود كه طي آن تلاش شد برخي از پيام هاي هدف گذاري شده با دُزهاي مختلف به بينندگان و مخاطبان القا شود.
سفارت اين كشور نيز در سلسله اقداماتي كاملاً غيرقانوني و مداخله جويانه در اغتشاشات، هم از طريق رسانه ها و هم از طريق نيروهاي محلي خود نقش بسيار وسيعي را ايفا كرد. سفارت انگليس تحت پوشش نيروهاي محلي، افرادي را بين اغتشاشگران فرستاده و مطالب مورد نظر خود را به آنها و به جامعه القا مي كرد. آنها با استفاده از بعضي اغتشاشگران، اخباري را در اين زمينه جمع آوري و براي شبكه هاي خبري خود ارسال مي كردند. اين شبكه هاي انگليسي و خصوصاً بيبيسي فارسي بودند كه با اتكاي به همين اخبار، برنامه هاي خود را عليه ايران چند برابر كردند. در پي بروز دخالت هاي افراد سفارت انگليس در همان روز، هشت تن از كارمندان سفارتخانه دستگير شدند تا نقش مبهم آنها در حوادث اخير آشكار شود. عصبانيت و واكنش مقامات انگليسي پس از دستگيري كارمندان سفارت انگليس در تهران مي تواند ناشي از ترس آنها براي فاش شدن مسائل پشت پرده در خصوص دخالتهاي بيشمارشان در مسائل ايران باشد كه البته مسبوق به سابقه نيز هست كه نمونههاي بارز آن در مسائل قبل و بعد از انقلاب اسلامي قابل اشاره است.
شبكههاي فارسي وانگليسي بيبيسي، پس از اعلام نتايج انتخابات موج جديدي را با هدف مشوش نشان دادن نتايج انتخابات و ضربه به مشروعيت نظام و انتخابات آغاز كردند. دور جديد جنگ رواني سياسي با گسترش اخبار كذب و تحريك كننده به همراه تبليغ جهت شركت در برنامهها و تظاهرات غيرقانوني به راه افتاد. در راستاي اين جنگ، تجهيزات شبكه فارسي بيبيسي قبل از آغاز تظاهرات عدهاي در مقابل سفارت جهوري اسلامي ايران در لندن (و حتي قبل از حضور پليس) نصب ميشود اما از ده هزار نفري كه در انتخابات شركت كردهاند، تنها چند صدنفر كه چهره بسياري از آنها به عنوان معاندان نظام شناحته شده است، منعكس ميشود و شبكهي بيبيسي فارسي لحظه به لحظه براي مشو ش نشان دادن نتايج انتخابات آن را پررنگ پخش ميكنند.
در همين راستا، روزنامه تايمز كه مواضعي نزديك به دولت انگليس دارد، در مورخ 25/3/88 مينويسد: «آنچه كه در ايران رخ داده، كودتايي عليه كوتا بوده است.» ميليبند وزير امور خارجه اين كشور در مورخ 23/3/88 ميگويد: «ايران را بايد همچنان در قبال دل نگرانيهاي بينالمللي درگير نگه داشت. (تحت فشار گذاشت)» وي در اظهاراتي بيادبانه و گستاخانه كه دخالت در امور داخلي ايران است ميگويد: «ملازمات حوادث اخير در ايران را با نگراني جدي دنبال ميكنيم.»
در عين حال، بيبيسي با اشاره به درگيريها و فتنهانگيزيهايي كه خود نقش بسياري در ايجاد آن داشته است، مواضع دولتمردان انگليسي در اعمال تحريمهاي هر چه بيشتر عليه ايران را برجسته و بزرگنمايي ميكند. دولتهاي ديگر اروپايي همچون ايتاليا نيز در روندي كاملاً خصمانه و بنابر دلايل متعددي خصوصاً تأثيرگذاريهاي لابي منافقين و سلطنتطلبان مو اضع معاندانهاي را عليه ايران اتخاذ كردند. نمونه بارز اين مواضع حمايت اين كشور از مهدي كروبي و ابراز نگراني براي دستگيري فرد مذكور به شمار ميرود.
علاوه بر اينها، حمايت ساير كشورهاي اروپايي و اتحاديه اروپا از تشديد مخاصمات در داخل ايران نيز در پوشش اقدامات فرهنگي قابل اعتنا است.
معرفي "احمد زيدآبادي" روزنامه نگار و دبير كل سازمان ادوار دفتر تحكيم به عنوان برنده جايزه "قلم زرين آزادي" سال 2010 از سوي "انجمن جهاني روزنامهها و ناشران خبر"، معرفي عكسي با عنوان "معترضان بر بامهاي تهران" به عنوان برنده "بهترين عكس خبري سال" توسط مؤسسه "ورلد پرس فوتو" كه به عكاس ايتاليايي آن داده شد، انتخاب مجموعه عكسهاي يك عكاس فرانسوي از اعتراضات مخالفان دولت ايران به عنوان "دومين مجموعه عكس سال" ورلد پرس فوتو، اهداي جايزه "آزادي براي خلق هنري" در لندن و جايزه موسوم و "آزادي آفرينش" در نورنبرگ آلمان به محسن مخملباف، اهداي جوايز اول تا سوم "بهترين عكسهاي سال" در زمينه "اعتراضات مدني" به عكاسان خبري ايران توسط "مؤسسه روزنامهنگاري رينولدز"، نمونهاي از اين سلسله اقدامات كاملاً سياسي است كه در پوشش اقدامات فرهنگي از سوي كشورهاي اروپايي عليه جمهوري اسلامي ايران تعقيب شده است.
بنابراين، شكلگيري فتنه در ايران كمك كرد تا دولتهاي اروپايي خصوصاً مثلث فشار هستهاي بر ايران بتوانند از دولت دكتر احمدينژاد و مجموعه حاكميت كشور يك انتقام سياسي گسترده و بزرگ بينالمللي گرفته و رويكرد فعال آن را به رويكرد انفعالي و تدافعي تبديل كنند كه البته نهايتاً اين سياست با موفقيت كامل روبرو نبود.
راديو فردا حتي از اعطاي پناهندگي آلمان به اغتشاشگران ايراني خبر داد و به نقل از يك مقام مسئول سياسي در اين كشور نوشت: «وي با بيان اين كه دولت فدرال آلمان عميقاً نگران وضعيت حقوق بشر در ايران است، اظهار داشت، پذيرش مخالفان رژيم ايران و ايرانيان در معرض خطر "نشانه همبستگي و حمايت" از آنها است.
سخنگوي وزارت كشور آلمان بدون بيان جزييات بيشتر درباره پناهجويان ايراني كه قرار است از سوي دولت آلمان به عنوان پناهنده پذيرفته شوند، اعلام كرد، مقامهاي آلماني در اين باره كه به چه كساني پناهندگي بدهند با كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل متحد رايزني خواهند كرد.»
تهديد به جنگبرپايي جنگ و تهديد به جنگ، خود اقدامي سياسي است براي دستيابي به اهداف سياسي كه در مطالعات جنگها مورد توجه قرا ميگيرد. در جريان فتنه شاهد آن هستيم كه حتي تهديدهاي نظامي عليه ايران شكل ميگيرد. اسرائيل به عنوان پادگان شيشهاي، در همين برهه زماني به خود جرات داد تا يگانه نيروي قدرمند منطقهي خاورميانه؛ ايران را طي چندين مرحله تهديد به حمله نظامي كند. امري كه با تأييد تلويحي مقامات امريكايي و سكوت دوستان اروپايياش همراه شد.
اما آنچه اهميت دارد، اين است كه روابط بينالمللي جمهوري اسلامي ايران در اثناي بروز بحران سياسي پس از انتخابات رياست جمهوري به شدت و برخلاف مصالح عمومي و ملي كشور مورد آسيبهاي جدي قرار گرفت كه به نمونههايي از آن اشاره شد.
بسياري از دولتها، بهويژه كشورهاي اروپايي به تيرگي روابط خود با ايران به بهانههاي واهي و با تحليلهاي نادرست كمك كردند كه متضرر اصلي در آينده همين كشورها هستند.
همچنين آشوب سياسي در ايران بهترين ابزار براي نااميد كردن جنبشهاي ملتهاي مبارزي بود كه الگوي خود را ايران اسلامي دانسته و عميقاً به جمهوري اسلامي ايران دل بستهاند.
صدور قطعنامه جديد 1929 عليه ايران نيز با همين هدف رفت و برگشتي يعني روحيه دادن و گرفتن متقابل از و به جريان فتنه است.
تمامي اين خسارات، ناشي از عدم درك برخي خواص سياسي و پايين بودن ميزان تحمل شكست در فرآيندي قانوني و منطقي است كه اين چنين نتايج زيانباري را براي كشور به همراه داشته است.
در خاتمه اين سوال مطرح است كه بدون مشاركت و سردمداري عناصر و خواص بيبصيرت جامعه، دشمنان ملت و نظام، تا چه حدي موفق ميشدند چنين اهدافي را در راستاي تضعيف ايران در سطح بينالمللي تحقق بخشند؟