المپیک با طعم صهیونیسم

تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۱

یکی از اهداف المپیزم نوین تربیت فرهنگی کودکان و نوجوانان جهان از طریق ورزش مدرن و با شعار "ورزش صرفا سرگرمی است" که جهانیان را اغوا و اهداف خود را دنبال می کند.

گرداب- ورزش مدرن یکی از مهمترین حوزه های جنگ نرم به شمار می رود، یعنی در جایی که ورزشکاران با تولید هیجان، قلب ها و مغزها را به تصرف خود درآورده و جریان سلطه از طریق دیپلماسی عمومی ورزش، اراده معطوف به قدرت خود را به افکار عمومی جهان تحمیل می کند، به گونه ای که با ترسیم زمینی به نام ورزش مدرن همگان را برای اجرای نقش خود فرا می خواند و حتی اگر به حیثیت و عزت کشوری تعرض کند آن کشور هیچگاه خود را از حضور در این زمین بازی محروم نمی سازد. تنها در زمین ورزش می توان به میهمانی توهین کرد و میهمان مسرانه خواهان حضور در مراسم میزبان باشد، زیرا تلقی همگان بر این است که ورزش برای ورزش است و بعد سیاسی و فرهنگی ندارد.

در طول قرن بیستم و همراه با گسترش مدرنیته به مرور نظاره‌گر تغییر در ماهیت عملکردی ورزش از شکل سنتی به مدرن هستیم به طوری که پس از دهه ۶۰ میلادی و با ورود دو عنصر تاثیرگذار رسانه و سرمایه به ورزش جریان استحاله فرهنگ ورزش به فعلیت می‌رسد. در واقع، ارزش‏‌های معطوف به کیفیت ذاتی ورزش متوجه ارزش‌‏هایی شده است که بر سودمندی و منفعت مادی آن تأکید دارد. در جریان این تحول، ارزش‏‌های عملی ورزش جای خود را به ارزش‏‌هایی داده است که به جنبه‏‌های نمایشی و سرگرمی و جذب تماشاگر توجه و تأکید دارند.

ماهیت ورزش مدرن به منزله ظرفی است که محتوای آن را ابعاد فرهنگی تشکیل می دهد. مهم ترين پيامد كنترل غربی ها بر جنبش المپيك اين است كه تمامي رشته هاي ورزشي موجود در برنامه بازي‌هاي المپيك، ريشه در غرب داشته باشند و يا در فرم هاي مدرن مشخصي به عنوان بخشي از فرهنگ غربي نشان داده شوند.

المپیک صحنه‌ای برای نمایش "صدرنشینی" غرب است. مشعل المپیک که از زمان آتن باستان تا دوران مدرن ما برافروخته مانده، نماد انکارناپذیر انتقال ارزش‌های هلنیستی غرب به فرهنگ جهانی است. این مشعل همیشه باید فروزان باشد، زیرا ارزش‌های غرب نباید مورد چالش قرار گیرند. آنها مانند کوه آلمپ سرفرازی خود را بر سایر اقوام، ملل، ارزش‌ها و جهان‌بینی‌ها دیکته می‌کنند.

هنر غرب در اعصار گذشته به گونه ای بوده است که مبتنی بر قاعده ضربه اول، همواره زمین بازی را تعریف کرده و دیگران را به بازی کردن در زمین ترسیم شده محکوم کرده است. به طوری که در اوایل قرن بیستم و همزمان با شروع المپیزم نوین، حضور در بازی های المپیک برای ملت های تحت استعمار صهیونیست ها جذابیت زیادی داشت به ویژه فرصتی بود برای نشان دادن توانایی های خود به مردم جهان.

به باور ملت های تحت سلطه، مشارکت و کسب مدال در المپیک راهی بود تا آنها هویت از دست رفته خود را بازیابند. این مسئله باعث شد تا کشورهایی که از لحاظ نظامی در یک سطح نبودند نیز بتوانند در مقابل یکدیگر صف‌آرایی کنند و از این حیث پیروزی ملت های تحت سلطه، اعتماد به نفس کاذب در آنها ایجاد می کرد. غرب در جنگ نرم خود به گونه ای قلب ها و مغزها را به تصرف خود درآورده که کشورهای مختلف به ویژه کشورهای جهان سوم با صرف هزینه های کلان و ایجاد بستر و زیر ساخت ورزش های غربی در کشور خود زمینه ای را برای پذیرش فرهنگ و تفکر غربی و حرکت به سمت مولتی کالچرالیسم از طریق ترویج و بسط سبک زندگی به وجود می آورد.

یکی از اهداف المپیزم نوین تربیت فرهنگی کودکان و نوجوانان جهان از طریق ورزش مدرن است و با شعار "ورزش صرفا سرگرمی است" جهانیان را اغوا و اهداف خود را دنبال می کند. به وضوح می توان دریافت منظور از تربیت فرهنگی از منظر بنیانگذاران المپیک نوین ترویج مفاهیم و انگاره های یهود است، به ویژه با مدنظر قرار دادن لوگوی المپیک 2012 لندن، به عنوان پایتخت کشوری که مادر تفکر صهیونیسم است، اهداف پشت پرده المپیک بیشتر آشکار می شود.

جریان فراماسونری در بازی های المپیک لندن قصد دارد با الگو قرار دادن آرمان شهر خود به زمینه‌سازی نبرد نهایی آرماگدون و پروژه پایان تاریخ بپردازد. اما نکته قابل توجه این که صهیونیست ها از زمان آغاز کارشان بیشتر در پی پاک کردن رد پای خود در عرصه‌های مختلفی بودند که در آنها دخالت داشته اند و بیشتر یک جامعه زیر زمینی هستند که با پنهان کاری بسیار، نفوذ خود را در جهان اعمال می کند.

حال که به صورت علنی آرمان شهر خود را نماد بازی‌های المپیک قرار می دهند، بسیار مشکوک است. بعید نیست با توجه به سیر حوادث جهان و بیداری ملت ها، نابودی خود را قریب الوقوع می دانند و احساس خطر کرده اند. در دیپلماسی عمومی که تبادل فرهنگی از طریق توده های میان ملل صورت می گیرد، صهیونیسم جهانی به دنبال فراگیرسازی مفاهیم یهود به ویژه آرمان "ارض موعود" در سایه تلاش جهانیان برای حضور در بازی های المپیک است. حضور در چنین بازی هایی به منزله تایید گفتمان صهیونیسم در ضمیر ناخودآگاه ملت ها است. البته می توان از ظرفیت دیپلماسی عمومی ورزش در راستای "عزت، حکمت و مصلحت" سه اصل سیاست خارجی نظام نهایت استفاده را برد.

همانگونه که ایران المپیک 1980مسکو و المپیک 1984لس آنجلس را به دلیل مخالفت با سیاست های متخاصمانه این دو استکبار جهانی تحریم و بدین وسیله پیام استقلال سیاسی خود را به جهانیان اثبات کرد که با توجه به ثبت وقایع در تاریخ المپیک و بازی های قاره ای این حادثه برای همیشه از یادها فراموش نخواهد شد. اما با افزایش ضریب نفوذ دیپلماسی عمومی پس از 30 سال از آن دو حادثه تاریخی و در این برهه حساس، جمهوری اسلامی ایران به عنوان رهبر ملت های آزاده با آگاهی بخشی به افکار عمومی ملت های مستقل و مسلمان در جهت تحریم این بازی های شوم می تواند در ناکامی پروژه بزرگ صهیونیسم جهانی نقش خطیری را ایفا کند.

منبع: مشرق