گرداب- اهانت به مقدسات شیعه، موضوع تازه ای نیست. چه از صدر اسلام که در برابر امام معصوم
علیه السلام فحاشی می کردند، چه در دوران بعد از آن و چه در سده اخیر.
۴ سال قبل زمانی که "اکبر گنجی" رسما مهدویت را منکر شد و سلسله اباطیل جدیدی را تحت لوای روشنفکری مطرح کرد، مطلبی نوشتم که به بررسی سیر تاریخی و فکری توهین به مقدسات شیعه پرداخته شده بود. در ادامه آن مطلب نیز به نقش برخی انجمن های به اصطلاح اسلامی در برخی دانشگاه ها و حمایت مستقیم و غیر مستقیم آنها از این روند اشاره شد.
این روزها که بار دیگر منطق روشنفکری خود را در فحاشی به عالی ترین ذوات مقدسه بازتولید می کند و همزمان چند جویای نام جاهل در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، دانسته یا نادانسته از این موضوع دفاع می کنند، بازخوانی این مطلب خالی از لطف نیست؛ با این تبصره که به جای بند آخر و اکبر گنجی، می توان کمی اسامی را تغییر داد اما صورت مسئله هم چنان ثابت است و منطق روشنفکری همان فحاشی است:
اگر بپذيريم روند اوج گيري "توهين به مقدسات" مقارن با آشنايي ايرانيان با غرب و ورود روشنفكري به كشورمان بوده است، نگاهي گذرا بر روند طي شده يك صد سال اخير در اين عرصه، حاكي از آن است كه نتيجه عيني و عملي اين جريان بيش از هميشه امروز نمود پيدا كرده است.
هتاكي و حمله به كليات و جزئيات اسلام كه به طور خاص به وسیله "ميرزا آقا خان كرماني" قريب به 150 سال قبل آغاز شد، در ادامه به خوبي از سوی افرادي همچون "احمد كسروي"، "حكمي زاده"، "شريعت سنگلجي" و... دنبال شد.
ميرزا آقاخان تقريباً نخستين كسي است كه به تمامي مقدسات مي تازد. از وي به عنوان يكي از پايه گذاران سكولاريزم در ايران ياد مي شود. او معتقد بود ريشه اعتقادات ديني، ترس و بيم است و اعتقاد به خداوند، زاده خيالات انسانهاست. پدر زن ميرزا آقا خان جانشين "ميرزا محمد علي باب"، رهبر فرقه "بابيه" بود و البته استاد ميرزا آقا خان، "شيخ احمد احسايي" بود كه 14 معصوم
علیهم السلام را حقيقتي واحد به نام "محمديه" معرفي مي کرد كه عين خداست و از قضا خويشتن را نيز جزئي از اين حقيقت واحد به شمار مي آورد.
البته پيشتر نيز ميرزا "فتحعلي آخوندزاده" معتقد بود: "اسلام همان عقايد باطله اي است كه موجب ذلت ملك و ملت است." نقل شده كه روزي ميرزا ملكم خان با زيركي خطاب به آخوندزاده چنين مي گويد: "نبايد به ايشان (مردم) بگويي كه اعتقاد (دين) شما باطل است... تو بدين شيوه ناملايم براي خود هزار قسم مدعي و بدگو خواهي تراشيد و به مقصود هم نخواهي رسيد. هركس از ايشان (مردم) از روي لجاجت و عناد حرف تو را بيهوده و دلايل تو را پوچ خواهد شمرد و زحمت تو عبث و بيجا خواهد شد. چرا به دين ايشان مي چسبي؟ تو دين ايشان را كنار بگذار و در خصوص بطلان آن هيچ حرف مزن."
در عصري نزديك تر، افرادي همچون شريعت سنگلجي و علي اكبر حكمي زاده به صورت آشكار اهانت به مقدسات را در دستور كار خود قرار دادند، هرچند بعدها "امام خميني"
رحمت الله علیه كتاب "كشف الاسرار" را در پاسخ به حملات حكمي زاده به ارزش هاي شيعي و روحانيت شيعه نوشت.
چندي بعد، روند گستاخي ها در اهانت به مقدسات به اوج مي رسد و "احمد كسري" پرچمدار نهضت توهين به اسلام مي شود. برگزاري هر ساله مراسم كتاب سوزي كه در آن مفاتيح و ادعيه ديني به همراه برخي ديگر از كتب سنتي ايرانيان همچون اشعار سعدي و حافظ به آتش كشيده مي شد، به همراه ايجاد مذهب "پاك ديني" تنها بخشي از اقدامات دين ستيزانه كسروي به حساب مي آمد.
روند دشمني و اهانت به اسلام طي سالهاي پس از اعدام انقلابي كسروي به وسیله فدائيان اسلام نيز ادامه دار مي شود. طي سالهاي پيش از پيروزي انقلاب، وجود عناصر بهايي در سطوح عالي و مقامات ارشد رژيم پهلوي خود به تنهايي قابل توجه است. اگرچه اشاره به سير عداوت جريانات چپ موسوم به ماركسيست با مسلمانان به خصوص از سال 54 به بعد نيز بايد در مجالي ديگر مورد تدقيق قرار گيرد.
اما پس از انقلاب نيز نه تنها هيچ گاه اين جريان متوقف نشد كه به عنوان مثال در نخستين روزهاي بعد پيروزي انقلاب، "حسن نزيه" از اعضاي ارشد نهضت آزادي، احكام اسلام در زمان حاضر را اجرا نشدني دانست و چندي بعد نيز جبهه ملي، حكم قرآني "قصاص" را خشن و كهنه معرفي كرد كه امام
رحمت الله علیه در پاسخ به ادعاهاي گستاخانه اين طيف چنين فرمود: «يك گروهي كه از اولش باطل بودند، من از آن ريشه هايش مي دانم، يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتي كه مرحوم "آيت الله كاشاني" ديد كه اينها خلاف دارند مي كنند و صحبت كرد، اينها كاري كردند كه يك سگي را نزديك مجلس عينك به آن زدند اسمش را آيت الله گذاشته بودند. اين در زمان آن بود كه اينها فخر مي كنند به وجود او (مصدق)، او هم مسلم (مسلمان) نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدند و به اسم آيت الله توي خيابان ها مي گردانند، من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود سيلي را بر اسلام مي زد. اينها تفاله هاي آن جمعيت هستند كه حالا قصاص را، حكم ضروري اسلام را غير انساني مي خوانند.»
اما ارتحال امام در سال 68 بهترين فرصت بود تا افرادي كه بعضاً در نخستين روزهاي انقلاب خود را انقلابي ترين افراد قلمداد مي كردند و با رفتارهاي راديكال و افراطي خويش كه با برچسب "اسلام" آن را توجيه مي کردند، با تغييرات اساسي در تفكر و سابقه فكري خويش، يادآور رفتار و عملكرد يك قرن پيش روشنفكران قبل و پس از مشروطه باشند.
پس از ظهور اختلافات گسترده در مؤسسه كيهان در اواخر دهه 60، حلقه كيان با هدف رجعت به "روشنفكري" با محوريت "عبدالكريم سروش" آغاز به كار مي كند و همزمان در پيگيري اهداف عملياتي حلقه كيان نيز افراد ديگري همچون "عليرضا علوي تبار"، "سعيد حجاريان"، "رضا تهراني" و... ايفاي نقش مي کنند. تأسيس همزمان مركز مطالعات استراتژيك رياست جمهوري در اين زمان به مديريت "موسوي خوئيني ها" نيز بيش از پيش بر پشتوانه مادي و معنوي دست اندركاران حلقه كيان مي افزايد و سروش كه با ترجمه برخي آثار غربي از جمله آثار "كارل پوپر"، خود را در عرصه شهرت مي بيند، با طرح "قبض و بسط تئوريك شريعت" سرآغاز مسيري براي ياران روشنفكر خويش مي شود كه در گذر زمان آثار آن بيشتر آشكار مي شود.
همچنين "توسعه سياسي" كه از شعارهاي بنيادين جريان دوم خرداد طي حاكميت 8 ساله اش به شمار مي آمد، براي نخستين بار سال 68 به وسیله سعيد حجاريان در مركز مطالعات استراتژيك رياست جمهوري مطرح و دنبال مي شود. توسعه سياسي كه طراح اصلي آن "حسين بشيريه" استاد جامعه شناسي سياسي دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران بود كه خود در تعريف آن چنين مي گويد: «توسعه سياسي يعني دمكراتيزاسيون و دموكراتيزاسيون هم يعني سكولاريزاسيون.»
بشيريه كه طراح و تئوريسين اصلي جريان دوم خرداد و جامعه مدني به حساب مي آمد، در سال 80 موفق به ترجمه كتاب "لوياتان" اثر توماس هابز شد. اما آنچه در اين ميان جالب توجه به نظر مي رسد، اظهارنظر صريح حجاريان، مشاور ارشد خاتمي و شاگرد قديمي بشيريه پيرامون اثر ترجمه شده استاد خويش است: «ترجمه اين كتاب از آن جهت مهم و اساسي است و كار دكتر بشيريه به اين لحاظ حياتي است كه بحث سكولاريزم موضوع مورد نياز ما در شرايط فعلي است» و اين چنين سكولاريزم كه بيش از يك قرن پيش از سوی ميرزا آقاخان كرماني و... فرياد زده مي شد، به وسیله روشنفكران 2 دهه پس از پيروزي انقلاب اسلامي سرفصل مي شود.
اما جريان بيمار روشنفكري در ايران كه علي رغم گذشت بيش از 100 سال از آغاز آن در كشورمان در دوران اصلاحات به اوج خود رسيده بود، به تدريج نقاب "اسلامي" را از چهره خود برداشته و با وقوع وقايع گوناگون بيش از هر زمان ديگري ماهيت خويش را آشكار مي کند.
شايد بهترين مثال، اظهارات ضدديني "هاشم آغاجري" عضو شوراي مركزي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه از احزاب پرنفوذ جريان اصلاحات به شمار مي آيد، باشد. آغاجري در سخنان 31 خرداد 81 خويش در همدان با عنوان "پروتستانيزم اسلامي" تقليد مقلدان شيعه از مراجع تقليد را "ميمون وار" توصيف كرد و با انتساب كلماتي سخيف به روحانيت شيعه و حتي امامان معصوم موجي از اعتراضات را در عرصه مذهبي و سياسي كشور برانگيخت. اين اظهارات گستاخانه منجر شد تا جامعه مدرسين حوزه علميه قم در نامه اي رسمي كه به امضاي مرحوم "آيت الله مشكيني" نيز رسيده بود، سازمان زبور را "نامشروع" اعلام كند اما اعضاي اين سازمان به وجود افرادي همچون آغاجري در ميان خود ابراز افتخار كردند. هتاكي هاي اين عنصر افراطي به گونه اي بود كه حتي "خاتمي" رئيس جمهور وقت نيز در عكس العمل به اين موضوع با صراحت ابراز داشت: «از دشمنان توقعي جز اين نيست كه روحانيت و مرجعيت را تضعيف كنند اما گلايه اين است كه تضعيف روحانيت به نام روشنفكري و اصلاح چرا؟!»
اما داستان غم انگيز اهانت به مقدسات مذهبي طي سالهاي دوم خرداد سر پايان يافتن نداشت. عبدالكريم سروش كه روزگاري از پيشگامان اصلي انقلاب فرهنگي در دانشگاه ها بود، ادعا كرد: «حكومت ديني جلوي رشد علمي مردم را مي گيرد»، اكبر گنجي نوشت: "خشونت هاي روز عاشورا معلول تعارض هاي قومي و بالاخص نتيجه خشونت پيامبر در جنگ بدر، احد، خندق و... بود"، "حميدرضا جلايي پور" هدف از انقلاب اسلامي را تنها در تحقق "جمهوريت" منحصر کرد، "احمد قابل" خواستار عدم ممنوعيت "همجنس بازي" شد و "سالار بهزادي" تفكر "شيعه" را موجب انحطاط مملكت دانست، چون معتقد بود تفكر شيعه مانع تحقق "دموكراسي" است.اما طي سالهاي دوم خرداد، نه تنها رسماً و از تريبون هاي مختلف فريادهاي اهانت آميز نسبت به اسلام ترويج مي شد بلكه مدعيان "آزادي بيان" و "منطق و گفتگو" از مناظره منطقي و پاسخگويي پيرامون مبناي سخنان خويش خودداري مي كردند. مهاجراني وزير وقت ارشاد دولت خاتمي و هم چنين سروش از ايدئولوگ هاي اصلي جريان دوم خرداد پس از مدت ها كشمكش از مناظره با "آيت الله مصباح يزدي"، استاد برجسته و با سابقه حوزه علميه طفره رفتند؛ اين هنوز از نتايج سحر دولت شعارهاي "ضرورت پاسخگويي به مخالف" بود.
متأسفانه طي اين سالها دفاتر تحكيم وحدت در دانشگاهها نيز مبهوت ظاهر زيباي شعارهاي اصلاح طلبان شده بود. فضاي مسموم و هتاكانه روزنامه هاي زنجيره اي به سرعت برفضاي دانشگاه ها نيز تأثير گذاشت و پس از مدتي كوتاه، برخي تبديل به پياده نظام احزاب سياسي خارج از دانشگاه شدند. غائله 18 تير كوي دانشگاه تهران نماد استفاده ابزاري از جنبش دانشجويي به وسیله سياسيوني بود كه دانشگاه و دانشجو را بازوي خود مي ناميدند و الحق و الانصاف توانستند از اين 2 نهاد، بيش از بازو و بال خود، بلكه به عنوان "نقاب" چهره خويش استفاده كنند و حتي ماجراي اهانت به مقدسات در يكي از بارزترين حالات ممكن در دانشگاه هاي كشور در سالهاي ابتدايي جريان دوم خرداد اتفاق افتاد. آنگاه كه يكي از نشريات دانشجويي انجمن اسلامي دانشگاه اميركبير با پشتيباني برخي مسئولان وزارت علوم وقت و عضو حزب مشاركت، نسبت به جسارت به ساحت مقدس حضرت ولي عصر
عجل الله تعالی فرجه الشریف در قالب يك نمايشنامه تئاتر اقدام كند كه موجي از اعتراضات دانشجويان مسلمان را در اين رابطه برانگيخت.
هم اكنون دبير وقت انجمن اسلامي دانشجويان دانشگله اميركبير (علي افشاري) به همراه "اكبر عطري" از ديگر دانشجويان فعال در دفتر تحيكم وحدت در دوران اصلاحات، در اكناف كاخ سفيد به سر مي برند و رسماً از نيروهاي اپوزيسيون به شمار مي آيند. البته چندي پيش نيز "عبدالله مومني" از نويسندگان فعلي رسانه هاي دوم خردادي و سخنگوي سازمان دانش آموختگات دفتر تحكيم وحدت در اظهاراتي گستاخانه گفته بود: «در ايران، مقدسات گاو هستند و من اعتقادي به عصمت اميرالومنين هم ندارم.»
عملكرد انجمن هاي اسلامي دانشگاه هاي كشور به خصوص دانشگاه هاي تهران، شريف، خواجه نصير، علم و صنعت، علامه طباطبايي، فردوسي مشهد و... نشان مي دهد هشدارهاي سالهاي قبل امام پيرامون نفوذ جريانات افراطي در بين دانشجويان تا چه ميزان هوشمندانه بوده است: «ممكن است در همين انجمن هاي اسلامي هم عمالشان رخنه بكنند و منحرف كنند، با اسم اسلام مسائلي ديگر را پيش بياورند" و اين همان نكته اي است كه "ابراهيم يزدي" دبيركل نهضت آزادي در سال 84 و در جمع دانشجويان انجمن اسلامي دانشگاه تهران از آن پرده بر مي دارد: «نبايد بگذاريد نقاب اسلام از نام تشكل شما برداشته شود» و اين سخن مضمون توصيه بيش از 100 سال قبل ميرزا ملكم خان به فتحعلي آخوندزاده است كه تلويحاً از او مي خواهد تا با دين مردم كاري نداشته باشد و با آن مخالفت نكند.
امام اتفاقات آينده را با تيزبيني هشدار مي دهد: «خطر آنهايي كه با اسم اسلام وارد مي شوند و به اسلام اعتقاد ندارند بيش از آنهايي است كه اسلام را مي گويند قبول نداريم و چهره شان واضح است... بايد انجمن هاي اسلامي دانشگاه ها توجه داشته باشند.»
با اين تفاسير و شواهد تاريخي و فعلي، اظهارات موهن اخير اكبر گنجي نويسنده محبوب اصلاح طلبان چندان هم تعجب آور و دور از انتظار نيست. اگر وي در آخرين اظهارنظرات رسماً وجود حضرت ولي عصر را منكر و پيش از آن نيز خواستار قانوني شدن همجنس بازي در ايران شده بود، اين سير طبيعي جرياني است كه بيش از 100 سال قبل و همزمان با ورود روشنفكري به ايران كليد خورده است. تلاش در جهت سكولاريزه كردن جامعه و تأكيد بر نگاه ماترياليستي در مقابل معنويات، جز به نفي مهدويت و مباني اعتقادي نمي انجامد. با اين حال، آيا سكوت مدعيان پيروي از خط امام و كساني كه هنوز هم معتقد هستند آرمان هاي امام و انقلاب را قبول دارند، در مقابل اظهارات يار ديرينشان نبايد جاي تعجب داشته باشد؟!
به کوری دو چشم آن حقیری
که از فرط حقارت بد دهان است
به هر دیوار این دنیا نوشتم
"نقی" زیباترین نام جهان است
دست نوشته های یک دانشجو