آن كار ديگر

تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱۳۸۹

آنچه روز 22 خرداد رخ داد اصلا غافلگير كننده نبود. حتي سران فتنه هم مي دانستند! اما اين مهم است كه يك تحليل سرراست از دلايل تبديل شدن سالروز تولد فتنه به سالمرگ آن ارائه شود. اين تحليل اولا بايد خود پديده را توضيح بدهد و ثانيا مجموعه توهماتي را كه باعث شده هنوز برخي از اين جنازه بي جان انتظار بلند شدن و دويدن داشته باشند، بررسي كند.

گرداب- صاحب اين قلم خود را مهيا كرده بود تا يادداشتي درباره قطعنامه 1929 و تبعات و نتايج آن بنويسد اما اتفاقي كه روز 22 خرداد در خيابان هاي تهران رخ داد، تمام سوژه هاي جاري را به حاشيه برده است. آنچه روز 22 خرداد رخ داد اصلا غافلگير كننده نبود. حتي سران فتنه هم مي دانستند و در گفت وگوها -بخوانيد جنگ و جدل هاي- داخلي خود گفته بودند كه اميدي به شكل گيري يك حركت خياباني آبرومند! در سالگرد انتخابات ندارند، اما اين مهم است كه يك تحليل سرراست از دلايل تبديل شدن سالروز تولد فتنه به سالمرگ آن ارائه شود. اين تحليل اولا بايد خود پديده را توضيح بدهد و ثانيا مجموعه توهماتي را كه باعث شده هنوز برخي از اين جنازه بي جان انتظار بلند شدن و دويدن داشته باشند، بررسي كند.

اجازه بدهيد از اينجا شروع كنيم كه فتنه گران داخلي و خارجي تمام شكست ها و ناكامي هاي خود در ماه هاي گذشته را به 22 خرداد حواله مي دادند و با حرارت مي گفتند كه همه عقب ماندگي ها در آن روز جبران خواهد شد. حتي به ياد مي آورم يكي دو مقاله را كه درست فرداي 22 خرداد 88 نوشته شد و در آنها كساني آن سوي آب ها -همان ها كه بعدها خودشان را رهبران واقعي به اصطلاح جنبش سبز خواندند گفتند سران داخلي «نماد»هايي بيش نيستند - نظام را از سالگرد انتخابات بيم داده و هشدار داده بودند كه همه چيز در آن روز به اوج خواهد رسيد. 22 خرداد به نوعي تبديل به روز داوري شده بود. حتي خارجي هايي هم كه در دو سه ماه پاياني سال88 به اين نتيجه رسيدند كه فتنه كف خيابان در حال مرگ است و به همين دليل بر مبناي توصيه كساني چون ريچارد هاس حمايت خود از آشوب ها را علني و صريح كردند، اميد فراوان داشتند كه در 22 خرداد معجزه اي بشود و به قول يكي از روزنامه هاي فرانسوي «بدنه اجتماعي سبزها تكاني بخورد». 

شكاف ميان توهم و واقعيت اما در روز 22 خرداد به خوبي خود را نشان داد. اگرچه درك اين شكاف به چيزي بيش از دو چشم گشوده وكمي قدم زدن در خيابان هاي تهران نياز ندارد اما كاوش در معناهاي سياسي و جامعه شناختي آن خيلي زود به نتايجي بسيار جالب توجه منتهي مي شود. ابتدا توجه كنيد كه فتنه سبز بيش از هر چيز يك فتنه خياباني بوده است. به تعبير ديگر، ماهيت كارناوالي اين فتنه بر همه ابعاد ديگر آن غلبه دارد.
 
فتنه گران از همان ابتدا روي عرصه خيابان حسابي ويژه باز كرده بودند چرا كه تصور مي كردند بدون حضور موثر در كف خيابان و توليد فشار از پايين امكان هيچ گونه چانه زني موفق و امتيازگيري درون حكومت وجود نخواهد داشت. اين تحليل اساسا اشتباه است كه كساني تصور كنند حركت خياباني يك جنبه فرعي و عارضي از فتنه 88 بوده است. ريشه اين اشتباه هم در اين است كه ترديد عده اي از شهروندان در نتايج اعلام شده انتخابات -كه در سال 88 در مقطعي كوتاه رخ داد و خيلي زود هم از ميان رفت- يا موضوع مناظره ها عامل اصلي آشوب هاي خياباني دانسته شود. اكنون اطلاعات مفصلي موجود است كه نشان مي دهد دروغ تقلب فقط يك عامل از چندين عامل سازنده اين پروژه بوده است.
 
 تصميم فتنه گران اين بود كه با استفاده از فرصت انتخابات 88 -كه به طور طبيعي فضا كمي بازتر مي شود- هر طور شده مردم را به خيابان بكشانند؛ اگر انتخابات را باختند به بهانه تقلب و اگر بردند به بهانه جشن و امثال آن. دنيايي حرف ناگفته در اين باره هست. فقط يك هفته تا انتخابات مانده بود كه يكي از سران بعدها پشيمان جريان فتنه در مجلسي گفت سرمايه اجتماعي كه ما داريم براي پيروز شدن در انتخابات كافي نيست اما براي ضربه زدن به ساختار نظام كافي است.
 
 به همين دليل هم بود كه حركت هاي خياباني نه بعد از انتخابات بلكه هفته ها قبل از آن آغاز شد و بعد از انتخابات البته به اوج رسيد. اگر هدف جريان فتنه فقط مبارزه انتخاباتي بود، صندوق هاي راي كفايت مي كرد. به خيابان كشاندن مردم هفته ها قبل از انتخابات، راه انداختن كارناوال ها و زنجيره هاي انساني، ايجاد در گيري هاي وسيع در شهر و امنيتي كردن فضا به وضوح نشان از آن داشت كه هدف اصلي بسيار فراتر از مبارزه انتخاباتي و در واقع استفاده از فرصت انتخابات براي محقق كردن «يك كار ديگر» است.

اطلاعاتي كه الان در دست است نشان مي دهد هدف واقعي جريان فتنه از طراحي فرايند 1- ادعاي حتمي بودن تقلب از ماه ها قبل از انتخابات 2- به راه انداختن تشكيلات نظارتي موازي با عنوان كميته صيانت از آرا براي شبهه افكني در مورد سلامت انتخابات 3- به خيابان كشيدن مردم حدود يك ماه قبل از انتخابات به بهانه هايي مانند تبليغات خياباني و گفت وگوي رو در رو با مردم 4- تبديل سازمان راي به سازمان آشوب در شب انتخابات 5- اعلام قطعي پيروزي در حالي كه هنوز حتي راي گيري هم تمام نشده بود 6- فراخواني وسيع مردم به خيابان و خشونت آفريني حاد 7- درخواست ابطال انتخابات و عدم مراجعه به نهادهاي قانوني 8- و نهايتا برنامه ريزي براي تبديل آشوب هاي خياباني به تحصن و اعتصاب، عملي كردن بي كم و كاست يك الگوي كلاسيك از كودتاي مخملي در ايران بوده است.
 
آقايان البته مي توانند در روز روشن آفتاب را انكار كنند ولي براي اينكه كسي دريابد اين فرايند نه فرايند مبارزه سالم انتخاباتي بلكه طراحي يك كودتاست آخرين چيزي كه به آن نياز است تاييد سران فتنه است. اين حرف البته مطلقا به اين معنا نيست كه مردمي كه يكي دو بار در تهران به دعوت اين آقايان به خيابان آمدند مامور سيا و موساد يا عامل كودتاي مخملي بوده اند. اين مردم به دليل اعتمادي كه به نامزدین انتخابات ریاست جمهوری داشتند براي مدتي سخن آنها را درباره غير واقعي بودن نتايج اعلام شده پذيرفتند اما بعد كه ديدند سندي در كار نيست و كار به جسارت به امام و سيد الشهدا هم رسيده با سرعتي تحسين برانگيز جبهه خود را عوض كردند طوري كه در 9 دي و 22 بهمن ديگر نشاني از تقسيم بندي 22 خرداد بين مردم نبود وگرنه چنان اجتماعات عظيمي در تهران اساسا نمي توانست شكل بگيرد.
 
 نكته اينجاست كه دقت شود پروژه كودتاي مخملي اساسا پروژه اي است كه در بين خواص و نخبگان سياسي تعريف مي شود و در هيچ كدام از نمونه هاي تجربه شده اين مدل در جهان، مردم ماموران مستقيم كودتا نبوده اند. آنچه براي جلو رفتن پروژه اساسي است فقط اين است كه نخبگان مامور شده بتوانند مردم را بفريبند و براي مدت زماني كافي در خيابان نگهدارند كه البته اين برنامه ريزي در ايران ناكام ماند و اين خود مردم بودند كه پروژه كودتاي مخملي را دفن كردند.
بسيار خوب، كودتاي مخملي بنا بود به چه نتايجي منجر شود؟ نخستين چيزي كه فتنه گران در پي آن بودند اين بود كه دولت را ساقط كنند و بعد به آساني آن را تصاحب نمايند. دقت كنيد. براي جناحي كه راي كافي براي بردن مسالمت آميز در انتخابات ندارد، آيا اين روش به صرفه نيست كه ادعاي تقلب كند، چند صد هزار نفر از طرفدارانش را -كه براي برنده شدن در انتخابات كافي نبوده اند اما براي به راه انداختن يك آشوب كافي هستند- به خيابان بكشاند، نظام را در محذور امنيتي قرار دهد و آن را مجبور كند از بيم فرو ريختن كل سيستم سياسي، انتخابات را باطل اعلام نمايد؟!
 
 وقتي انتخابات باطل و تجديد شد به طور طبيعي و در فضاي هيجاني ايجاد شده مردم اين بار به كسي راي خواهند داد كه مظلوم واقع شده و حق آن را با تقلب خورده اند ضمن اينكه نتيجه انتخابات تجديد شده اساسا نمي تواند چيزي جز پيروز اعلام كردن مدعيان تقلب باشد چرا كه در غير اين صورت بازي دوباره از اول تكرار خواهد شد. به اين مي گويند تصاحب دولت توسط اقليت با كودتاي نرم. هدف دوم اين بود؛ جريان فتنه محاسبه كرده بود وقتي مردم در ابعاد وسيع در خيابان حاضر شوند بالاخره نظام براي حفظ نظم هم كه شده ناچار از مقابله امنيتي و انتظامي خواهد بود و در اين ميان حتما كساني آسيب مي بينند.
 
پروژه اين بود كه وقتي اين اتفاق رخ داد، از آسيب ديدگان پيراهن عثمان بسازند و با به حاشيه راندن بحث تقلب، اين بحث را پيش بكشند كه چرا نظام با مردم چنين برخورد كرده است؟! انگار نه انگار كه خود آنها با دروغ و فريب مردم را به خيابان كشانده اند و نظام براي حفظ نظم و صيانت از راي اكثريت چاره اي جز برخورد حداقلي نداشته است. تحليلگران بيروني كمك كار جريان فتنه عقيده داشتند اين موضوع لااقل دو فايده خواهد داشت؛ نخست اينكه با آسيب ديدن برخي از مردم و بازداشت برخي ديگر مي توان مشروعيت اخلاقي نظام را به چالش كشيد و دوم با بر زمين ريختن خون برخي افراد فضا براي التهاب بيشتر و تجمعات پرشورتر آماده مي شود كه اين بار بايد هدف آن را نه تصاحب دولت بلكه براندازي كل نظام قرار داد.
اين موضوع قابل بسط بسيار است و انصافا بايد گفت پروژه اي كه طراحي شده دقيق و پيچيده بوده است. مشكل فقط اين بود كه فتنه گران نمي دانستند يا مي دانستند و به روي خود نمي آوردند كه در حال بازي از روي نقشه اي هستند كه نظام هم آن نقشه را در دست دارد. به همين دليل هم بود كه نظام از همان ابتدا تصميم گرفت تمركز خود را بر آگاه سازي مردم و رسوا كردن فتنه گران قرار دهد. دقيقا به همين دليل بود كه به جاي مفاهيمي مانند برخورد يا سركوب، مفهوم بصيرت در مركز عمليات ضد فتنه نظام قرار گرفت. در اينجا مجالي براي بسط اين نكته نيست ولي 22 خرداد نشان داد كه نظام در كار خود موفق بوده است.

آبروريزي روز 22 خرداد براي فتنه گران را نه به سركوب مي توان نسبت داد نه به صادر نشدن مجوز و لغو راه پيمايي از سوي سران فتنه و نه به اينكه فتنه گران به اندازه كافي رسانه دراختيار نداشته اند. قبلا گفته ايم كه اگر به واقع اراده اي مردمي پشت يك حركت باشد نمي توان با سركوب جلوي آن را گرفت. تاريخ گواه اين مطلب است، ضمن اينكه اساسا روز 22 خرداد سركوبي هم در كار نبود. در مورد مجوز هم فقط به ياد آقايان مي آوريم كه آن روز كه به خيابان مي آمدند مگر مجوز داشتند كه حالا مجوز طلب مي كنند؟ و در مورد رسانه، وضع جريان فتنه از اصولگرايان بهتر است چرا كه همه بوق هاي خبري دنيا به دستور دوستان آمريكايي و اسراييلي شان در خدمت حضرات است. مسئله اين است: فتنه اكنون ديگر بدنه اجتماعي ندارد. كاش عاقلي در ميان اهل فتنه بود و مي پرسيد چرا؟
مهدي محمدي

منبع: کیهان/شماره 19669