در مقابله با تبليغات استكبار

تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۸۷

آنچه در چند دهه اخير اتفاق افتاده اين‌است كه رسانه ها از صفوف عقب و وسط نبردگاه هاي سياسي و اقتصادي به صفوف اول منتقل شده اند و اين مانند هر سازمان و تشكيلات جنگي و حمله و دفاعي يك استراتژي و تاكتيك به نظر مي رسد.

گرداب- تبليغات عليه وحدت اسلامي در سطوح بين المللي و ملي شدت پيدا كرده است. نفوذ نيروهاي استكباري را مي توان هر روز در مطبوعات، راديو - تلويزيون، فصلنامه هاي رسانه اي و حرفه اي مشاهده كرد.

 امروز كشتار و خونريزي مسلمانان و بزرگترين جنگ رواني عليه امت اسلامي در نقاب "صلح" صورت مي گيرد. در لابلاي گفتمان مردم پسندانه صلح، پروژه هاي مبارزه با "اصول گرايان" و "انقلاب اسلامي" وسعت بيشتري پيدا كرده و بسياري از منابع و بيت المال عمومي اشاعه افكار دشمنان و مشروعيت دادن به نظام حاكم جهاني به كار افتاده است. در داخل آمريكا و رسانه هاي اصلي غرب نيز اين گونه سانسور و تبليغات به درجه جديدي رسيده است.

اخيرا يكي از نويسندگان و سردبيران روزنامه پرتيراژ آمريكا "واشنگتن پست" با انتشار مقاله اي در همان روزنامه (چهارم ژانويه 2002) اعتراف كرد كه در مدت چند ماهي كه از انفجارهاي نيويورك و واشنگتن مي گذرد او هميشه خود را سانسور كرده و اين "در بسياري اوقات چيزي جز ترس نبوده"، چون وزير دادگستري امريكا اعلام كرده بود كه آمريكائي ها "احتياج دارند مواظب گفته هاي خود باشند".

 "مايكل كين زي"، نويسنده اين مقاله علاوه بر شغل خود در واشنگتن پست در بسياري از برنامه هاي تلويزيون آمريكا از جمله "سي.ان.ان" نيز سخن پراكني مي كند. او نوشت: «به عنوان يك نويسنده و سردبير، من خود را از 11 سپتامبر به بعد سانسور و كنترل مي كردم.»

 وی اضافه مي كند: «منظورم اين است كه تصميم مي گرفتم به دلائلي كه فكر مي كردم آن چيزها را كه نبايد ننويسم.» ملاحظه كنيد در اينجا سانسور و آزادي با قوانين مملكت سر و كار ندارد، بلكه با فشار اجتماعي، سياسي و اقتصادي مربوط است و بالاتر از همه يك درجه ادراكي به خود گرفته است.

شماره مارس و آوريل نشريه "يوتن ريدر" مقاله اي دارد به قلم "كرن اولسون" تحت عنوان "از نمايشگاه فلسطين جلوگيري شد" و اين نويسنده مشكلي را كه فردي به نام "دن والش" در تنظيم نمايشگاه مربوط به اعلاميه هاي هنري همبستگي فلسطيني ها دارد بيان مي كند.

 طبق اظهارات اين مقاله والش موقعي مي تواند كلكسيون هنري اعلاميه هاي وابستگي فلسطيني ها را در آمريكا به نمايش بگذارد كه در كنار آن نمايشگاه مشابهي نيز از اعلاميه هاي هنري اسرائيلي ها ترتيب داده شود در غير اين صورت براي او مشكل ايجاد مي شود.

اين خبر كه عليه آزادي بيان است هيچ وقت در رسانه هاي اصلي آمريكا راه پيدا نمي كند. در ژانويه 2001 وقتي كه يك روزنامه نگار آمريكائي يهودي به نام "جوديت"، ستون مقاله اي تحت عنوان "تقاضاي عدالت" كه در آن سياست رژيم اسرائيلي مورد نقد قرار گرفته بود در نشريه "كانزاس سيتي جوئيش كرونيكل" كه متعلق به خود يهودي ها است منتشر ساخت، بلافاصله از كار بركنار شد و خبر عزل او فقط از طريق اينترنت پخش گرديد.

رسانه هاي اصلي آمريكا در اينكه آزادي بيان نقض شده است ساكت بودند. عين همين قضيه در جريان بركناري يكي از معلمان "مدرسه الكساندر اس گروس يهودي ميامي بيچ" در ايالت فلوريدا در فوريه 2001 تكرار شد. "مايكال لوپز كلدرون" به علت شكايت هائي كه از خارج درباره نوشته هاي او رسيده بود از شغل معلمي بركنار شد. اين شكايت ها درباره طرز تدريس او نبود، بلكه درباره انتقاد او از اسرائيل بود.

به مدت چهل سال راديو - تلويزيون آمريكا "براي محافظت كودكان" از پخش آگهي هاي مربوط به نوشابه هاي الكلي مانند ويسكي و ودكا خودداري كرده و تنها به تبليغ آبجو كه در صدالكل آن كم است، اكتفا مي كردند. چندي قبل اين حرمت عرفي نيز شكسته شد و كمپاني مشروبات "سيگرامز" رسما اعلام كرد كه از اين سنت داوطلبانه سرپيچي مي كند و تصميم اين شركت در تهيه آگهي "ودكا" مورد تاييد "شوراي كارخانجات مشروب سازي" قرارگرفته است.

روزنامه نيويورك تايمز يكي از نشريات اصلي و بانفوذ نخبگان آمريكا در سرمقاله خود از اين تصميم به عنوان دفاع از آزادي بيان پشتيباني كرد، ولي همين روزنامه حاضر نيست كه آگهي هائي كه عليه جنگ و اسرائيل بوده و برخلاف سياست و سليقه خود باشد منتشر كند، چه برسد به مقالات كساني مثل پروفسور "نوام چامسكي" و ديگران كه حاضر نيستند از ايدئولوژي سياسي و اقتصادي حاكم بر آمريكا دفاع كنند.

امروز شما در هر پايتخت كشور اسلامي كه قدم بزنيد عده اي از به اصطلاح روشنفكران، كارگزاران و دولتمردان آنها را خواهيد يافت كه به طور تحسين آميز به نيويورك تايمز و مطبوعات مشابه غرب مي نگرند و حاضرند هسته همين مطبوعات را به عنوان الگوي مطلوب در كشور خود پياده كنند!

به خاطر دارم در سال 1993 وقتي كه قرارداد "تجارت آزاد آمريكاي شمالي" معروف به "نفتا" كه بين آمريكا، كانادا و مكزيك امضا شد و مورد تأييد آگهي هاي قشر نخبگان مالي و اقتصادي آمريكا در صفحات نيويورك تايمز بود، آن روزنامه از چاپ آگهي هاي مخالف قرارداد به اين بهانه كه وضع سياسي روز را ممكن است تغيير دهد خودداري كرد! اگر روزنامه نيويورك تايمز به تعصبات سياسي و جناحي خود اعتراف مي كرد چاپ نكردن آگهي مخالفان قرارداد "نفتا" شايد غيرعادي به نظر نمي رسيد. ولي مشكل اساسي اين‌ است كه نيويورك تايمز مانند بسياري از مطبوعات آمريكا اظهار استقلال و بي طرفي از جناح ها مي كند و خود را "پرونده اتفاقات و تاريخ روز" مي شمارد و هستند هنوز ساده لوحاني كه به اين ادعاها باوردارند.

امروز آمريكائي ها و بسياري از شهروندان غرب از "آزادي بدون قدرت" هم لذت مي برند و هم رنج! اين شهروندان اجازه دارند بخرند، بفروشند، مصرف كنند تا آنجا كه در چارچوب سنت و اخلاق و مقررات بنگاه هاي بازرگاني و مالي و سوداگرائي آمريكا باشد. قدرت هاي رسانه اي آزاد و خودمختار نيستند و اين توهم شايد در بسياري از مردم به وجود آيد كه ابررسانه هاي غربي اين روزها قدرت مستقل خود را دارا هستند و جدا از نظام عمل مي كنند، ولي در باطن امر اين رسانه ها به مراكز قدرت اقتصادي و سياسي منتهي مي شوند و تحت نظر آنها اداره مي گردند.

 آنچه در چند دهه اخير اتفاق افتاده اين‌است كه رسانه ها از صفوف عقب و وسط نبردگاه هاي سياسي و اقتصادي به صفوف اول منتقل شده اند و اين مانند هر سازمان و تشكيلات جنگي و حمله و دفاعي يك استراتژي و تاكتيك به نظر مي رسد. اين صاحبان رسانه ها، هستند كه جبهه را اداره مي كنند ولي ما آنها را كمتر روي صفحات مطبوعات و مجله ها و راديو - تلويزيون ها و فيلم هاي سينمائي مي بينيم. رسانه ها تنها ابزار قدرتمندان هستند. كنترل اصلي و ادراكي از طرف آنها اعمال مي شود، ولي مردم عادي از آن اطلاع كامل ندارند. همفكري روزنامه نگاران و دست اندركاران مطبوعات و رسانه ها با صاحبان قدرت بزرگترين كنترل امروزي است و با آزادي بيان منافات دارد.

اغلب اين سؤال مي شود كه چرا رسانه هاي غرب در مورد مسلمانان و اسلام و انقلاب اسلامي عدالت را رعايت نمي كنند؟ صاحبان رسانه هاي اصلي و مسلط غرب نخبگان حاكم آنها هستند و مالكيت اين دستگاه هاي عظيم و غول آسا با آنها است. چگونه مي شود انتظار داشت كه اين شبكه هاي بزرگ دنيا و وابستگان داخلي آنها، پول و ثروت و مديريت را در اختيار مسلمانان و انقلاب و نظام اسلامي بگذارند و يا اينكه حتي حقيقت امر را نوشته و گزارش دهند، به ويژه وقتي كه سياست هاي مستقل انقلابي در مسير خواست هاي آنها نباشد؟

 انگاره سازي نسبت به اسلام و انقلاب اسلامي مدت ها است در دستور آنها بوده و اين موضوع در هر موقع به دلخواه آنها ادامه خواهد داشت. سؤال بزرگ اين‌است كه دنياي اسلام و ايران چگونه مي تواند قدرت اطلاع رساني خود را به درجه و كيفيتي برساند كه خود مسلمانان و مردم ايران از وقايع جهان و غرب به درستي آگاهي پيدا كنند تا به دامن تبليغات خارجي و داخلي گرفتار نشوند.

 انتقادات ما از تبليغات غرب تا حد امكان بايد با ارائه راه حل هاي سازنده همراه باشد. چه راهكاري هائي را بر تصحيح انگاره هاي موجود در غرب نسبت به اسلام و انقلاب اسلامي در نظر داريم؟ اگر حرف اول را قدرت هاي رسانه اي و ابررسانه اي غربي مي زنند، باتوجه به انحصار مطلق و سانسور شديد خبري، چه راهكاري را براي مقابله با آن مي توان پيشنهاد كرد؟

در اينجا چند پيشنهاد ذكر مي شود به اين اميد كه هر يك از اين موارد در آينده در سياستگذاري امت اسلامي مورد توجه جدي و درازمدت قرار گيرد:
1. سياستگذاري روشن و قاطعانه خبري و اطلاعاتي در برخورد با رسانه هاي غرب و زيرساخت هاي دولتي و ملي آنها.
2. شناخت صحيح از ماهيت، ارزش ها و كاربردهاي رسانه هاي غرب و بنگاه هاي اطلاع رساني بين المللي و جهاني.
3. تعليم و تربيت كادر اطلاع رساني، روزنامه نگاري و ارتباطي با الگوهاي اصيل و نه تقليدي و در چارچوب ديدگاه هاي اسلامي كه بتوانند در مقابله با تهاجم استكباري اظهار وجود كنند.

4. تأسيس يك مؤسسه يا مركز تحقيقاتي غيردولتي و علمي كه بتواند خارج از دايره بوروكراسي و جناحي و شخصي و با تسلط به آخرين فرآورده هاي علمي دنيا مركزي براي توليد اطلاعات و دانش مفيد بوده و در سطح جهاني رقابت كند.

5. استقرار و تأسيس دفاتر خبري، اطلاعاتي و ارتباطي در نقاط استراتژيك دنيا و جهان اسلامي و مهم تر از همه تعليم و تربيت كادري كه بتوانند رويدادهاي جهاني را از ديدگاه جهان اسلام و نظام اسلامي گزارش و تحليل كنند.

6. تعليم و تربيت كادر ديپلماسي، از سفير گرفته تا دبير، به اهميت و فنون اطلاعات رساني و ارتباطي در دنياي سياست هاي امروز جهاني.
7. استفاده از نخبگان و انديشمندان و غرب شناسان و آنان كه به فرهنگ و تاريخ و تمدن و اصول اسلامي تسلط دارند.

8. سرمايه گذاري در تأسيس بانك هاي اطلاعاتي و در زيرساخت ها و مالكيت رسانه ها و بنگاه هاي موجود در غرب.
9. بالا بردن و ارتقاء سطح حرفه اي و حقوقي روزنامه نگاران و نويسندگان و اهل هنر و اطلاع رساني در جامعه و حمايت از مشروعيت و استقلال فكري و فرآورده هاي ابتكاري آنها و جلوگيري از نفوذ عوامل استكباري و سلطه گرائي.

10. تحولات اساسي و انقلابي در نظام مطبوعاتي و رسانه اي، در قوانين و مقررات مربوطه و مهم تر از همه توسعه يك الگوي مطبوعات و رسانه اي اسلامي و يك زيرساخت ملي و محلي براي وصول به اين آمال.
 حمید مولانا

منبع: سایت شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی