گرداب- ما عاشق نبوديم. عاشقي علامت دارد. سيماي دلباخته، شوريدگي و آشفتگي را داد مي زند. در تب وتاب است. قرار ندارد. بي سر و سامان است. انگشت نما مي شود. عاشق بي قرار، مادر موسي بود آن هنگام كه به اضطرار، فرزند را به نيل سپرد و نگران و گريان نگريست. چشم و دل از او برنمي داشت. «و اصبح فؤاد امّ موسي فارغا...؛ قلب مادر موسي از همه چيز جز ياد او تهي بود و اگر قلب او را محكم نمي كرديم كه از مؤمنان باشد، نزديك بود ماجرا را برملا كند.» (قصص/10)
ذيل اين آيه در تفسير شريف نمونه نوشته اند: «نزديك بود فرياد كشد و راز دل خود را برون افكند. نزديك بود نعره زند و از جدايي ناله سر دهد.» سزاي چنين محبتي همان بود كه حضرت حق فرمود: «فرددناه الي امّه كي تقرّ عينها؛ موسي را به مادرش بازگردانديم تا روشني چشم وي باشد.» (قصص/21)
"قصص" حكايت ما- و روزگار ما- و شماست مولا! چندان كه ماجراي يعقوب و برادران غيور يوسف. و يعقوب نبي
علیهالسلام از آنان- حتي درآستانه وصال يوسف پس از سالها هجران- پروا داشت كه فرمود «انّي لاجد ريح يوسف لولا ان تفنّدون؛ هر آينه بوي يوسف را مي شنوم، اگر مرا به ناداني متهم نكنيد»!
دوستي پيامك فرستاده است. مضمون آن، عنوان نامه شريف شما به شيخ مفيد است. «للأخ السّديد و الوليّ الرشيد الشّيخ المفيد... اما بعد...» و بي درنگ نوشته: «
ما هم اگر مفيد بوديم، لابد برايمان نامه مي نوشتي.»
مگر خطاب به شيخ مفيد چه نوشته بوديد؟ ظرف دل او چه وسعت و ظرفيتي يافته بود كه سزاوار دريافت پيغام شما شد؟ و قلب برخي از ما چرا نه آنتن مي دهد و نه پيام و پيامك مي گيرد؟! 21 قرن هجران دوستان كم نيست. شما و دوستان شما در اين هزاره غربت و رنج، پاي كدام خطاي ديگران سوختيد- و ساختيد؟! با خوبان و برگزيدگان چه نجوا كرديد كه شد حكايت دل خونين و لب خندان؟
چه خوش است بوي عشق از نفس نيازمندان
دل از انتظار خونين، دهن از اميد خندان
نظري مباح كردند و هزار خون معطل
دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان
اگرم نمي پسندي، مدهم به دست دشمن
كه من از تو برنگردم به جفاي ناپسندان
خيال و آرزو كه عيب نيست. اگر روزي مي شد حجاب ها كنار رود و محضر مولايمان را درك كنيم و از آن وجود شريف سؤال كنيم كه چرا تحقق بشارت ظهور اين قدر دير و دور شد، لابد جز همان كه پيش از ما به دوستان خويش فرمودند، نمي فرمودند. امام عصر
عجلاللهتعالیفرجهالشریف خطاب به شيخ مفيد مرقوم فرموده اند: «ظهور ما به تأخير نيافتاده مگر به سبب اعمال ناپسندي كه از شيعيان سر مي زند و خبر آنها به ما مي رسد» و «ما به احوال شما
آگاهيم و چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نيست و از مذلتي كه دچارش شده ايد باخبريم و اين پيشامد بدان علت است كه بسياري از شما، به سوي آنچه پيشينيان صالح از آن رويگردان بودند، متمايل شدند و بر آن عهدي كه از آنها گرفته شده بود، پشت پا زدند، گويا به آن پيمان آگاه نيستند.
ما از رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود دشواري ها و مصيبت ها بر شما فرود مي آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مي كردند. پس تقوا پيشه كنيد تا شما را از فتنه اي كه روي آورده، نجات بخشيم... پس هر يك از شما بايد كاري كند كه او را به دوستي و محبت ما نزديك گرداند و از آنچه باعث كراهت و خشم ماست دوري گزيند... اين نامه ماست به برادر درستكار و استوار و دوست باوفا، شيخ مفيد.»
هر معصيت و نافرماني و بي وفايي و عهدشكني دوستان، حجابي تازه شد براي غربت نسل آدم در جهاني كه سپاه شيطان حكم مي راندند. شياطين مي دانستند كه "ظهور" را كدام رفتارها و رويكردهاي مؤمنان به تأخير مي اندازد؛ پس دريغ نكردند از ترويج انواع معصيت و بي وفايي و آلودگي كه مقدمه پيمان شكني است.
تا توانستند در عرض و طول نفسانيات اهل حق دميدند تا پيمان شكني را عادت آنان كنند، كه مي شناختند سنت الهي را. براي صهيونيسم مسيحي كه سرنوشت نكبت آلود قوم يهود را مي شناسد و خود به سان ابليس لعنت شده درگاه الهي است، معناي كاملا روشني دارد آيت الهي درباره سرنوشت شوم يهود كه «فبما نقضهم ميثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسيه؛ به خاطر آن كه نقض ميثاق كردند، آنان را لعنت (از رحمت خود دور) كرديم و قلب هاي آنان را سنگ قرار داديم» كه نتوانند توبه كنند و بازگردند.
يك جفا در اين ميان نسبت به امام منتظر، صالحان و مستضعفان، از همه بزرگ تر و سنگين تر است: «لو انّ اشياعنا وفّقهم الله لطاعته علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر اليمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السّعاده بمشاهدتنا؛
اگر شيعيان ما- كه خداوند آنان را به اطاعت خود موفق كند- در وفاي به عهدي كه برعهده آنهاست همدل بودند، قطعا ميمنت ملاقات ما به تأخير نمي افتاد و در سعادت ديدار ما تعجيل مي شد.»
ين كلمات پر قيمت ما را به اين معنا دلالت مي كند كه وفادار نماندن به ميثاق الهي يا تفرقه نسبت به آن، بركت و سعادت را از حيات طيبه شيعيان به تاراج مي برد. اين بيان شريف، تاريخ ظهور و تشكيل دولت كريمه حضرت ولي عصر
عجلاللهتعالیفرجهالشریف را به ما نمي گويد اما نقشه راهنماست؛ نقشه راه و راهبرد كوتاه كردن فاصله ها تا روز موعود است؛
آدرس ميان بر است كه مي تواند از شكست ها پيروزي و از فاصله و فراق، حضور و ظهور بسازد. «لو انّ اهل القري آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذّبوا فاخذنا هم بما كانوا يكسبون». پيمان شكنان جبهه حق، سبب اتصال آسمان و زمين- بركت ملكوت براي برهوت ناسوت- را به غربت انداختند و پشت خود را خالي كردند و آنگاه در برابر مستكبران، مستضعف ماندند. اين نيمه تيره و تاريك تاريخ آخرالزمان است، به طول 21قرن تا به امروز.
اما آخرالزمان نيمه روشن و تابناكي هم دارد. مشيت خدا بر آن نبود كه دوستداران و دلباختگان امام عصر سرگردان رها شوند. به همين دليل آن حضرت به تأسي از پدر بزرگوار خويش- كه شيعيان را به پيروي از "فقيهان ديندار، مراقب نفس، مخالف هوا پرستي و مطيع فرمان مولا" امر كرده بود- به شيعيان فرمودند: «
در حوادث واقعه به راويان احاديث ما رجوع كنيد كه آنها حجت من بر شما هستند همچنان كه من حجت خدا بر ايشانم.»
اين ارجاع و امر به اطاعت از فقهاي پارسا آن قدر در عصر غيبت مهم و راهبردي بود كه امام هادي
عليه السلام فرمود: «اگر اين نبود كه پس از غيبت قائم آل محمد، برخي علما هستند كه به سوي او مي خوانند و مردم را به سوي او راهنمايي مي كنند و از دين او با حجت هاي الهي پاسداري مي كنند و بندگان ضعيف خدا را از افتادن در دام ابليس و يارانش نجات مي دهند، يقينا هيچ كس نمي ماند جز اينكه از دين خدا برمي گشت. اما عالمان، زمام دل هاي ضعيفان شيعه را مي گيرند همان گونه كه ناخداي كشتي، سكان آن را به دست مي گيرد؛ آنها نزد خداوند عزيز و بلندمرتبه از همه برترند.»
با اين چشم انداز دقيق،
بي دليل نيست كه امروز ولايت فقيه، آماج اصلي ترور شخصيت و توپخانه تبليغات و جبهه استكبار در سه سطح "جهان"، "خاورميانه اسلامي" و "ايران" است. اگر اين تعبير "جرج فريدمن"، مدير موسسه استراتفور درست است كه «نفوذ ايران از دامنه هاي هيماليا تا سواحل مديترانه گسترش يافته است» و به تصريح انبوه استراتژيست ها و سياستمداران غربي- صهيونيستي (نظير نتانياهو) «جهان به نقطه عطف رسيده و لولاي تاريخ در حال چرخيدن است... پيرامون اسرائيل را به تأسي از انقلاب 9791 ايران، زلزله تغيير و روي كار آمدن اسلامگرايان فرا گرفته است» و اگر اين تحليل روزنامه آمريكايي "نشنال ريويو" حقيقت دارد كه «بهار انقلاب هاي عربي، بهار ايران و بهار آيت الله خامنه اي است» و يا اگر به تعبير واشنگتن تايمز «انقلاب ايران همچنان در حال تضعيف قدرت آمريكاست و انقلاب هاي خاورميانه ادامه همان راهي است كه آيت الله خميني آغاز كرد»، پس بايد به طواغيت آمريكا و اسرائيل و توپخانه تبليغات آنها حق داد كه انباشته از حقد و خشم درباره دو نايب مجاهد حضرت ولي عصر -خميني و خلاصه او خامنه اي- يا سردار مجاهدي چون سيدحسن نصرالله سخن بگويند. «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفي صدورهم اكبر... قل موتوا بغيظكم.» (آيات 811 و 119 آل عمران)
آري ما عاشق نبوديم اگر در مسير زندگي تشبه به كفار كرديم يا به آلودگي هاي آنان آلوده شديم. عاشق نبوديم اگر بي وفايي كرديم با مولاي خويش و نايبان و جانشينان او. بي قرار ظهور و حضور نبوديم، اگر به عقده و بهانه اي از جبهه ايمان گسستيم و همراز و همدرد دشمنان قسم خورده شديم و در فتنه ها لنگيديم و سواري داديم و دوشيده شديم و
عاشق نيستيم هنوز اگر به بهانه اي، اسباب تفرقه و تشتت و بددلي و فاصله و جدايي را در جبهه حق فراهم مي كنيم.
اينها همه درست! اما زمين خدا از عاشقان پاكباخته -اگر چه در اقليت و رنج و مجاهدت و غربت- خالي نيست و عشق با آنها رونق دارد. امام به امام
عليهم السلام، وصف حال همين ياران صالح را با مشتاقي تمام گفته اند، بشنو! بشارت علي بن ابيطالب -و مشابه آن از امام صادق- است: «ياران مهدي، مرداني هستند كه قلب هاي آنان پاره هاي پولاد است، هيچ شكي نسبت به پروردگار در آنها راه نمي يابد. استوارتر از صخره هستند. اگر به كوه ها رو كنند، آنها را از جا بركنند. پرچم پيروز آنها به هر شهري رو كند، آنجا را به سقوط وادارد، گويا عقابان تيز چنگند كه بر مركب ها سوار شده اند...
امام خويش را در ميان مي گيرند و جان خويش را در نبرد پناه او مي سازند و هرچه اشاره كند، با جان و دل انجام مي دهند. در ميان آنها مرداني هستند كه شب بيدارند و زمزمه قرآن و مناجاتشان همچون صداي زنبورهاي عسل فضا را آكنده سازد... آنها راهبان شب و شيران روز، و مطيع تر از بنده نسبت به سرورش هستند. چون مشعل هاي فروزانند و قلب آنها به سان قنديل هاي نور است. از خشيت الهي بيمناكند، شهادت را مي خوانند و كشته شدن در راه خدا را آرزو مي كنند. شعار آنها يا لثارات الحسين است. چون حركت مي كنند، رعب پيشاپيش آنها حركت مي كند. با سبك بالي به مولاي خويش رو مي كنند و خداوند به واسطه آنها امام حق را نصرت مي دهد.»
آيا سراغ نداريد پاكباختگان فروتن و بي ادعايي كه اميرمؤمنان بشارتشان را داد و فرمود: «آنها گروهي هستند... كه به خاطر صبر و استقامت خود بر خدا منت نمي گذارند و جانبازي و بذل جان خويش در راه حق را بزرگ نمي شمارند». امام باقر و امام صادق
عليهما السلام آنها را محكم تر از پاره پولاد و قدرتمند از 40 نفر توصيف كردند. اگر طاغوت به روش فرعون و براي سلطه، ميان مردم اختلاف مي افكنند، آنها مدار الفت و مودت و وحدتند و با نصرت آنها نسبت به امام خويش است كه خداوند به دشمنان "نشان دهد آنچه را از آن پروا داشتند."
دو نقشه بيشتر وجود ندارد: نقشه راه ولايت فقيه و ايمان و الفت بر مدار آن كه ما را به روز موعود نزديك مي كند و نقشه بدلي كه بازي مطابق آن، نخبگان را طعمه شيطان مي كند. نقشه سرويس هاي اطلاعاتي و جاسوسي طواغيت عالم، درست در نقطه مقابل نقشه راه ظهور و معكوس آن طراحي شده است.
مي شود انتظار و اشتياق را بر مدار صداقت تمرين كرد و به آن طراز دست يافتني رسيد كه امام صادق
عليه السلام فرمود: «مؤمن، محكم تر از پاره آهن است. همانا آهن هنگامي كه داخل آتش شود، نرم مي شود و مؤمن اگر كشته شود و برانگيخته شود و باز كشته شود، قلب او دگرگون نمي شود.» معصيت و نافرماني، ما را از مقام عاشق صادق ساقط مي كند.
عاشق، مترصد و گوش به زنگ است... اگر نه، هزار بار هم كه پيام و پيامك و نامه بفرستند و دلالت كنند، از جا نمي جنبد.
اي دل اگر عاشقي در پي دلدار باش
دلبر تو دايما بر در دل حاضر است
ناحيت دل گرفت لشكر غوغاي نفس
نيست كس آگه كه يار كي بگشايد جمال
در ره او هر چه هست تا دل و جان نفقه كن
بر در دل روز و شب منتظر يار باش
رو در دل برگشا، حاضر و بيدار باش
پس تو اگر عاشقي، عاشق هشيار باش
ليك تو باري به نقد ساخته كار باش
تو به يكي زنده اي از همه بيزار باش
...السلام عليك يا ميثاق الله الذي اخذه و وكّده
محمد ايماني/ منبع: کیهان