گرداب- راستش توی زندگیام بارها و بارها رسیدهام به این فراز که: قلبُ المؤمنِ بَین اِصبعی مِن اَصابعِ الرّحمن*. به اینکه قلب مؤمن میانِ سرانگشتهای خدا میچرخد. شاید حتّی خیلی وقتها خدا را با همین چرخشهای قلبم شناخته باشم. همین دیگرگونیهایِ دلم.
البته که قلبِ همه دستِ خداست. قلب اهالیِ کفر هم. جایی گفته که توی قلبِ کافرها نسبت به سپاهِ ایمان، ترس و وحشت میاندازد: ساُلقی فی قلوب الّذین کفرو الرّعب (انفال/12) و (آل عمران/151). گفته که به دلِ بعضیها مهر میزند، قفل میزند، دیگر حتّی قدرت فهم و دریافت را از قلبشان میگیرد: یطبع الله علی قلب کلّ متکبّر جبّار (غافر/ 35). یا آنجا که: خَتم الله عَلی قلوبهم (بقره/7) یا این یکی: اِن یشأالله یختم علی قلبک (شوری/24).
اصلاً خدا حائل است میان آدم و قلبش: انّ الله یحولُ بین المَرء و قَلبِه (انفال/24). اما حسابِ هر کس که بیاید و وارد زمره ایمان بشود فرق دارد. خدا قلبش را هدایت میکند. کششهای قلبیاش را راه میبرَد. مبدأ میل آدم را دست میگیرد و عوض میکند: وَ مَن یُؤمن بِالله یَهد قلبه (تغابن/11). آن وقت، قلب، دیگر خودسر و هرزهگرد نیست.
این
+ را هم که یادتان هست، با هم خواندیم که: خدا یک جاهایی قلب آدم را -وقتی مؤمن باشد و راهش راست باشد- محکم نگه میدارد که از هم نپاشد. خداست که ربط میزند به دل.
خلاصه اینکه یک کارگردانیِ بیرقیبی میکند توی عرصه قلب. کسی هم از پسش برنمیآید. حتّی اگر بنا به الفتی باشد، خداست که بین دل آدم و دل دیگری الفت میاندازد: و اَلّف بین قلوبهم. این دیگر از آن شاهکارهاست که فقط کارِ خودِ خداست. به قول خودش اگر همه زمین را هم انفاق کنید و من نخواهم، بین دلها الفت نمیافتد: لَو اَنفقتَ ما فِی الارضِ جمیعاً ما الّفت بینَ قلوبِهم و لکنّ الله الّف بینهم (انفال/ 63).
کارِ ما این وسط شاید فقط این باشد که کثیفیها را از قلبمان بیرون بریزیم، بعد هم بهرهمان را از ایمان زیاد کنیم، زیاد کنیم، بلکه قلبمان را بیشتر راه ببرد. میان سرانگشتهای خودش به خوبیها بچرخاند، به محبتها و الفتهای نورانی.
* قلب مؤمن میان دو سرانگشت از سرانگشتهای خداست، هر طور بخواهد میگرداندش. (بحارالانوار/ ج 72/ ص 48)
برای خاطر آیه ها