گرداب- وجود مبارک امام سجاد
سلام الله علیه حال نیایشگر را چنان ترسیم میکند که دعا کننده عرض میکند: پروردگارا! من نه تنها تو را معصیت کردم، هم به جلالت و عظمت تو آگاه بودم و هم برای معصیت رشوه میدادم و هم از پرداخت رشوههای سنگین دریغی نداشتم.
این نسخهای که آمده است:
"وَ أعطَیتُ عَلی مَعاصِی الجَلیلْ اَلرُّشی."
چند سبک نقل شده است. یکی این که: اَعطَیتُ عَلَی مَعاصِی الجَلیلْ اَلرُّشی؛ یعنی من نه معصیتهای خدای جلیل و بزرگوار رشوه میدادم! که این یک نقصی است روی نقص قبلی. انسان با اعتراف به جلالت خدا او را معصیت میکند که بر معاصی خدای جلیل رشوه میدادم. برخی از نُسخ این چنین آمده است که: اَعطَیتُ عَلی جَلیلِ المَعاصی الرِّشی. من بر آن معصیتهای بزرگ رشوه میدادم.
برخی از نُسخ این چنین است: فَأعْطَیتُ عَلی مَعاصِی جَلیلَ الرُّشی، که هم رشوههای سنگین میپرداختم. به هر تقدیر چه نسخه اول یا نسخه دوم یا نسخه سوّم باشد، نیایشگر اعتراف میکند که
خدایا! من نه تنها معصیت میکردم، بلکه برای پرداخت معصیت، مقدّمات معصیت را هم فراهم میکردم؛ یعنی رشوه میدادم تا گناه کنم. این نهایت فرومایگی را میرساند.
آنگاه عرض میکند: ذات أقدس إله! من در تمام این تبهکاریها روی لِجاج و عناد نبود، روی ضعف بود. در جبهه جهاد درونی وقتی شهوت بر عقل غالب بشود یا غضب بر عقل غالب بشود، روی بیان نورانی امیرالمؤمنین
سلام الله علیه که فرمود: کَمْ مِنْ عَقلٍ اَسیرٍ تَحتَ هَوَیً اَمیر (بحار الأنوار/ ج 66/ ص 410): یعنی در جهاد درونی گاهی هوس امیر میشود و عقل اسیر، من عقلام امیر هوس شد! وقتی اسیرانه زندگی کردم، قهراً تن به تباهی دادم و برای این تباهی هم غرامتهای سنگینی ارائه کردم.
آنگاه نوبت به (تَسویل) میرسد. وجود مبارک امام سجاد
سلام الله علیه در این قسمت یک روانشناسی حکیمانهای را ارائه میکند تا انسان نفس خود را و شئون و شُعب نفس را بشناسد و بداند هر پیشنهادی که در محضر او ارائه میشود از کدام شأن از شئون نفس است، گرچه نفس فِی وَحدَتِها کُلُّ الاُوس.
خلاصه آن تحلیل این است که انسان گرچه دارای شئون گوناگونی است، ولی اگر بتواند این شئون را رهبری کند، همه این شئونهای ادراکی و تحریکی به امامت عقل او نماز جماعت میگذارند؛ یعنی در درون او یک قافله و یک کاروانی است به مدیریت عقل که در پیشگاه ذات أقدس إله کُرنش میکنند، نماز میخوانند، اطاعت میکنند به امامت عقل؛ یعنی هم نیروی ادراکی او به نام حس و خیال و وَهم به عقل نظر او اقتدا میکنند، هم نیروی تحریکی او به نام شهوت و غضب در بخشهای اراده و تصمیم و جَزم و عزم ما و مانند آن به عقل عملی او اقتدا میکنند و چون حقیقت گوهر انسانی جامع عقلین عملی و نظری است، در آن قلّه فرمانروایی و هِرم دستوردهی و عمارت آن عقل جامع قرار میگیرد که جوامع کَلِم به همان عقل داده میشود. آنگاه او امامت این قافلههای علمی و عملی را به عهده دارد، یک کاروان علم و عمل به آن قلّه عقل جامع اقتدا میکنند. چنین کسی در جهاد اکبر پیروز است.
اگر این توفیق نصیب کسی نشد، خطر از اینجا شروع میشود که انسان یک خواستههایی دارد، هم در بخشهای وَهم و خیال برخی از اندیشهها نسبت به او معقول جلوه میکنند، هم در بخشهای شهوت و غضب برخی از خواستهها برای او محبوب و حقّ جلوه میکند.
شیطان به کمک این خواستههای درونی آنچه را که مورد علاقه انسان است، گرچه زشت است او را زیبا نشان میدهد، آنچه مورد انزجار و نفرت انسان است؛ یعنی نفرت شهوت اوست، در پیشگاه شهوت او یا در پیشگاه غضب او منفور است، او را زشت نشان میدهد. وقتی که زیبا را زشت و زشت را زیبا نشان داد در بخش عقل نظری، حقّ را باطل و باطل را حقّ و صدق را کذب و کذب را صدق میپندارد. در بخشهای حکمت عملی حسن را قبیح و قبیح را حسن تلقّی میکند.
خبرآنلاین