شعر مرحوم شهریار در وصف امام خامنهای
ای غریو تو ارغنون دلم
سطوت خطبهات ستون دلم
خطبههای نماز جمعه تو
نقشه حمله با قشون دلم
چشم از نقش تو نگارین است
مینگارد مگر بخون دلم
عقل من پاره میكند زنجیر
كه به سر میزند جنون دلم
من هم از آن فن و فنون دانم
كه جنون زاید از فنون دلم
كلماتت چو تیشه فرهاد
میشكافند بیستون دلم
وز مواعظ كه میكنی آنگاه
صبر میزاید از سكون دلم
انقلاب من از تو اسلامی است
كه حریفی به چند و چون دلم
بازوان امام آنكه دگر
بی قرین است در قرون دلم
چشم امیدی و چراغ نوید
هم شكوهی و هم شكون دلم
در ركوع و سجود خامنهای
من هم از دور سرنگون دلم
خاصه وقت قنوت او كز غیب
دستها میشود ستون دلم
او به یك دست و من هزاران دست
با وی افشانم از بطون دلم
عرشیان میكنند صف به نماز
از درون دل و برون دلم
پیرم از چرخ واژگون و علیل
بشنو از بخت واژگون دلم
چون كمانی خمیده ایم لیكن
تیرآهی است در كمون دلم
طوطی عشقم و زبان از بر
جمله ماكان و ما یكون دلم
در ترازوی سنجشم مگذار
ای كم عشق تو فزون دلم
برای مشاهده عکس در ابعاد اصلی روی آن کلیک کنیدهستونیست