جنگ روانى چیست؟

تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱۳۸۷

بحث مقوله "جنگ روانى" یا به عقیده برخى "جنگ نرم"، این روزها بیشتر از گذشته در محافل رسانه اى و سیاسى كشور مطرح است، اما به راستى حقیقت جنگ روانى چیست؟

گرداب- در جنگ روانى، هدف تصرف پانزده سانتى متر بین دو گوش انسان است.

بحث مقوله "جنگ روانى" یا به عقیده برخى "جنگ نرم"، این روزها بیشتر از گذشته در محافل رسانه اى و سیاسى كشور مطرح است، اما به راستى حقیقت جنگ روانى چیست؟ چه كسانى و با چه اهدافى به دنبال تحقق آن هستند و به آتش آن دامن مى زنند و سرانجام این كه، تاریخچه این مسأله به چه زمانى بازمى گردد؟
این ها سؤالاتى است كه این نوشتار با توجه به برخى تحولات سیاسى روز كوشیده پاسخ آن ها را بیابد.
 
جنگى به قدمت تاریخ بشر
به اعتقاد مورخان سیاسى، عملیات روانى سابقه اى به قدمت تاریخ انسانیت دارد. از این حیث كمتر برهه اى از تاریخ حیات سیاسى و نظامى بشر را مى توان یافت كه فارغ از این عنصر باشد. محققان زیادى در پى یافتن قدیم ترین نمونه هاى استفاده از جنگ روانى بوده اند. در این باره "پل لاین بارگر" سابقه استفاده از جنگ روانى را به جنگ كیدئون با مادها نسبت مى دهد. در این جنگ كیدئون برخلاف رسوم نظامى زمان خود كه هر دسته 3 نفره یك مشعل داشتند، به هر یك از سپاهیان مشعلى داد و این توهم را در ذهن دشمن ایجاد كرد كه شمار افرادش، 3 برابر میزان واقعى است، در نتیجه توانست بدون هیچ درگیرى به پیروزى دست یابد.

از این زمان به بعد، كم كم این باور به وجود آمد كه جنگ دست كم در دو زمینه رخ مى دهد: میدان نبرد و افكار عمومى. در تاریخ اسلام، روشن كردن آتش از سوى سپاهیان اسلام در شب فتح مكه و ایجاد ترس در دل مكیان از این راه، نقش مهمى در شكستن مقاومت آنها داشت و قرآن كریم را بر سر نیزه كردن (حیله عمروعاص) و شكست دادن سپاه در آستانه پیروزى امام على(ع) با این وسیله، نمونه هاى برجسته اى از جنگ هاى روانى است كه به اقتضاى فرصت و نبوغ طراحان آن، به منصه ظهور رسیده اند.

از نمونه هاى جالب توجه و گسترده جنگ روانى در سده بیستم میلادى مى توان به جنگ جهانى دوم اشاره كرد. هنگامى كه در سال 1939 محققان آلمانى به منظور توجیه شكست كشورشان در جنگ جهانى اول اعلام كردند كه از جمله مهم ترین علل شكست، غفلت آلمان از سلاح تبلیغات و استفاده مؤثر رقیبان از آن سلاح بوده است، در واقع خبر از حضور گسترده ابزار تأثیرگذارى روانى در صحنه سیاست و نظامى گرى مى دادند. وقوع تحولاتى چون تشكیل وزارت تبلیغات در آلمان و سازمان هاى موسوم به جنگ روانى و تبلیغات جنگى در دیگر كشورها، گواه عملى این ادعا بود.

سایكو استراتژى؛ راهبرد روانى آمریكا
جداى از آلمان ها، بحث عملیات جنگ روانى، به شدت مورد توجه آمریكایى ها قرار گرفت كه پس از جنگ جهانى دوم به همراه شوروى، خود را ابرقدرت جهان مى دانستند تا جایى كه آن ها در كنار استراتژى نظامى، سیاسى و اقتصادى، اصطلاح "سایكو استراتژى" یا راهبرد روانى را طرح و به طور عملى بیان كردند كه عنصر روانى از مسأله زمان جنگ فراتر است و در هنگام صلح نیز باید به آن به صورت گسترده پرداخته شود.

در تمام سال هاى جنگ سرد، متولى اصلى جنگ روانى آمریكا بر ضد شوروى، پنتاگون با نظارت كاخ سفید بود كه البته در این حیطه دست آخر آمریكا توانست غالب شود، اما شاید جالب باشد بدانید كه هم اكنون چهره اصلى اتاق فرماندهى كاخ سفید در این جنگ، خانم "كارن هیوز" است؛ فردى كه بوش او را به عنوان معاون وزیر خارجه اش در امور رسانه هاى عمومى منصوب كرد. چندى پیش هم خبرى از خانم هیوز منتشر شد مبنى بر این كه آمریكا، براى مقابله با گسترش حس تنفر از آمریكا در جهان، نیروى واكنش سریع تشكیل مى دهد و از آنجا كه مركز اصلى این تنفر، بدون تردید ایران است، از این رو برنامه هاى خود را در جنگ نرم بر ضد ایران متمركز كرده است. بمباران خبرى و تبلیغاتى بر ایران تنها گوشه اى از این برنامه ها ست.

مشخصه هاى جنگ روانى جدید
بى شك باید گفت جنگ روانى جدید با جنگ روانى گذشته، داراى تفاوت هایى است. آنچه امروزه به عنوان جنگ روانى جدید مطرح است، در واقع محصول یك سرى تحولات صنعتى و تكنولوژیك از جمله گسترش ارتباطات اجتماعى است كه نخستین بار در اروپا رخ داد.
 
توسعه و گسترش ارتباطات به نوبه خود موجب شد تا انسان هایى كه تا پیش از این، تنها در محدوده قومى، قبیله اى و محلى فكر مى كردند، این بار ملى و جهانى فكر كنند و به مسائل دنیایى فراتر از مناطق محدود خود بیاندیشند. از سویى پس از انقلاب صنعتى و گسترش و تراكم جمعیت شهرنشین، زمامداران امور كم كم با جریان افكار عمومى روبرو شدند كه از قدرت فراوانى برخوردار بود. به این ترتیب، تعریف خاصى از جنگ روانى به عنوان بخشى از كشوردارى مطرح شد، بدین معنا كه جنگ روانى، سلاح نوین جنگى در دنیاى مدرن محسوب مى شد كه در عین تدافعى بودن، حتى مى توانست تهاجمى باشد و ضمن تقویت روحیه ملت و سربازان خودى، به شكستن روحیه دشمن بپردازد.

از همین منظر است كه وزارت دفاع ـ بخوانید جنگ ـ آمریكا مفهوم جنگ روانى را این گونه بیان مى دارد: «جنگ روانى، استفاده برنامه ریزى شده از تبلیغات و دیگر اعمالى است كه قبل از هر چیز با هدف تأثیر بر نظرات، احساسات، مواضع و رفتار جوامع دشمن، بى طرف یا دوست به شیوه اى خاص براى اهداف ملى صورت مى گیرد.»

امپریالیسم رسانه اى، بازوى آمریكا در جنگ روانى
اصطلاح "جنگ روانى" در آمریكا پس از انتشار كتاب معروف "جنگ روانى آلمان" نوشته "فاراگو" در سال 1942 گسترش یافت و در پایان جنگ جهانى دوم در دیكشنرى وبستر وارد شد و بخشى از فرهنگ سیاسى و نظامى آن زمان را تشكیل داد.

در سال 1946 یعنى تنها یك سال پس از پایان جنگ دوم جهانى، دولت ترومن به منظور كسب آمادگى براى اجراى جنگ روانى در كره، طرحى با عنوان "نبرد حقیقت" را با تهاجم عظیم روانى  تصویب كرد. ارتش آمریكا، اداره و ریاست جنگ روانى را به عنوان بخش ستادى ویژه ایجاد كرد و در كنار واحدهاى رزمى، واحدهاى جنگ روانى گسترده اى را با استفاده از تجربیات جنگ جهانى دوم تشكیل داد و از آن زمان تاكنون، سازمان ها و واحدهاى روانى - تبلیغاتى آمریكا با توسعه اى روزافزون همواره به عنوان یكى از بازوهاى اصلى آن كشور در جنگ و صلح عمل كرده اند.

این سازمان ها در حقیقت طیف وسیعى از رادیو و تلویزیون ها، ماهواره ها، كتابخانه ها، بورس هاى دانشگاهى، خانه هاى فرهنگى، آژانس هاى تبلیغاتى، مراكز فیلم سازى به ویژه هالیوود، واحدهاى جنگ روانى نظامى، تشكیلات ستادى و... را شامل مى شود. در حقیقت شمار پرسنل، بودجه، حجم و گستردگى فعالیت آنها چنان است كه از حوصله بحث خارج است، اما در اینجا تنها به نمونه هاى مهمى از آن بسنده مى شود:

1- ركن اصلى تبلیغات رادیویى آمریكا در سطح جهان، رادیو صداى آمریكا است كه در سال 1948 به 23زبان فعالیت خود را در راستاى تبلیغات سیاه و خاكسترى - البته به تعبیر خودشان - آغاز كرد. رادیو صداى آزاد ایران تنها بخش كوچكى از تبلیغات رادیویى آمریكا بود كه در سال 1980یعنى دو سال پس از پیروزى انقلاب، شنیده شد و تا مدت ها به تبلیغات برانداز بر ضد نظام نوپاى جمهورى اسلامى ایران ادامه داد.

2- موج فراگیر امپریالیسم رسانه اى امروزه دیگر حقیقتى است كه نمى توان و نباید به راحتى از كنار آن گذشت. شكل گیرى و تقویت كمپانى هاى پرشمار تبلیغاتى و رسانه اى در كنار شركت هاى بسیار بزرگ تبلیغاتى و خبرى همچون تایم وارنر، وایاكام، نیوزكورپوریشن و والت دیزنى تنها بخش كوچكى از ماجراست كه به عنوان سربازان اصلى جنگ روانى آمریكا به فعالیت مشغول اند. در این میان هالیوود جایگاه و اهمیت بسزایى دارد كه البته در سیطره صهیونیسم بین المللى است.

3- هم اكنون ایالات متحده آمریكا با444 میلیارد دلار سرمایه گذارى در زمینه فناوري اطلاعات در رتبه نخست قرار گرفته است كه پس از آن اروپاى غربى با 300 و ژاپن با 121میلیارد دلار در رتبه هاى دوم و سوم هستند. سرمایه گذارى هنگفت كشورهاى غربى در مقایسه با سرمایه گذارى ناچیز ما (100 میلیون دلار بابت طرح تكفا) از این رو شایان توجه است كه مى دانیم در عصر انفجار اطلاعات، قدرت و نفوذ تأثیرگذارى واقعى در مقیاس هاى جهانى تنها در اختیار كشورهایى است كه شاهراه ارتباطى و اطلاعاتى دنیاى نوین را در اختیار دارند.

اهداف اصلى
همان طور كه اشاره شد، جنگ روانى جدید به عنوان عملى سازمان یافته و برنامه ریزى شده پدیده اى است همیشگى و پیوسته كه اختصاص به مقطع زمانى خاصى هم ندارد. با توجه به این مسأله مى توان اهداف جنگ روانى را در یك تقسیم بندى به اهداف سیاسى و اهداف نظامى و در تقسیم بندى دیگر، آن را به اهداف و مقاصد استراتژیكى و مقاصد تاكتیكى، تقسیم نمود كه البته شرح هر كدام از آنها و یافتن مصادیق شان فرصت و مجال دیگرى مى طلبد و از حوصله بحث خارج است.

به هر روى، با توجه به این كه ماهیت اصلى عملیات روانى به اعتراف خود آمریكایى ها عبارت است از تلاش براى تأثیرگذارى بر افكار، احساسات و تمایلات گروه هاى دوست، دشمن یا بى طرف، مى توان تا حدودى به برخى از مهمترین اهداف جنگ روانى پى برد:

1- تأثیرگذارى شدید بر افكار عمومى جامعه مورد هدف، از راه طرح جنگ نرم و با ابزار خبر و اطلاع رسانى هدفمند و كنترل شده كه نظام سلطه همواره از این روش براى پیشبرد اهداف خود سود جسته است و البته موفقیت هایى هم در این زمینه داشته است.

2- ترساندن از مرگ یا فقر یا قدرت خارجى سركوبگر و پس از آن دعوت به تسلیم از راه پخش شایعات و دامن زدن به آن براى ایجاد جو بى اعتمادى و ناامنى روانى.

3- اختلاف افكنى در صفوف مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام هاى نظامى و سیاسى كشور مورد نظر در راستاى تجزیه سیاسى كشور.

4- اشاعه بذر یأس و نومیدى درمیان مردم و به ویژه نسل جوان به منظور بى تفاوت كردن آنها نسبت به كشور خود و تحولات احتمالى آتى.

5-كاهش روحیه و كارآیى رزمى (البته در زمان جنگ نظامى).

6- ایجاداختلال در سامانه هاى كنترلى و ارتباطى كشور هدف.

7- تبلیغات سیاه (با هدف براندازى و آشوب) به وسیله شایعه پراكنى، پخش تصاویر مستهجن ، جوسازى از راه پخش شب نامه ها و...

8- تقویت نارضایتى هاى ملت به دلیل مسائل مذهبى، قومى، سیاسى و اجتماعى نسبت به دولت خود به طورى كه در مواقع حساس این نارضایتى ها زمینه تجزیه كشور را فراهم كند.

9- تلاش براى بحرانى و حاد نشان دادن اوضاع كشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل هاى نادرست و اغراق آمیز كه رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار اخیر اعضاى مجلس خبرگان با ایشان به آن اشاره داشته و آن را در راستاى خط تهاجمى دشمن توصیف كردند.

با توجه به تمام مطالبى كه گفته شد ضرورت مقابله جدى با جنگ روانى دشمن به شیوه هاى سخت افزارى و نرم افزارى بر كسى پوشیده نمى ماند. اما در این میان وحدت استراتژیك تمام نهادهاى كشور براى پاسداشت تمامیت ارضى نیز مقدمه اى لازم براى خنثى كردن جنگ روانى دشمنان است.
سیدمحمدمهدى موسوى
 
منبع: روزنامه ایران