تکدی و درخواست پول یا احیانا کالا از افراد در کوی و برزن از گذشته های دور رایج بوده اما در روزگار ما این روش کسب درآمد نیز قالب های به روز و جدیدی به خود گرفته است. در میان انبوه روش های گدایی که گاه به عقل جن هم نمی رسد، برخورد ما و این سوال اساسی که کمک کنم یا نه؟ نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
کلمه "دخترم" و ادب و متانتش دست و پایت را برای فرار می بندد، تا سری تکان می دهی، شروع می کند از همکار بازنشسته اش که در خانه زمین گیر است و پول دوا و درمان ندارد، سخن می گوید، موکدا تکرار می کند که گدا نیست و این پول را برای کمک به همکارش می خواهد، در استیصالی عجیب گیر می کنی: دروغ می گوید؟ چرا این موقع صبح چرا اینجا؟ چرا نمی رود نقاط پرتردد تر؟ راست می گوید؟
با این ظاهرتر و تمیز و مرتبش که ابدا به متکدیان نمی خورد، چرا خودش به دوست و همکارش کمک نمی کند؟ فرصت فکر کردن به جزئیات را نداری، داستان را دارد سوزناک تر می کند که یادت می آید دو اسکناس در کیفت داری چشمت را می بندی و به نیت خیر اسکناس را کف دستش می گذاری...
تکدی و درخواست پول یا احیانا کالا از افراد در کوی و برزن از گذشته های
دور رایج بوده اما در روزگار ما این روش کسب درآمد نیز قالب های به روز و
جدیدی به خود گرفته است. در میان انبوه روش های گدایی که گاه به عقل جن هم
نمی رسد! برخورد ما و این سوال اساسی که کمک کنم یا نه؟ نیز از اهمیت ویژه
ای برخوردار است.
این که در یک جامعه کمک به نیازمندان خیابانی در هر حالتی باعث رشد
گداپروری و روحیه تنبلی می شود، یا نه از فجایع دلخراش ناشی از فقر جلوگیری
می کند؟ به خصوص در مواجهه با افراد شیک و باکلاسی که با بهانه های خیلی
عجیب کمک می خواهند.
از دخترکان کف خیابان تا پسران شیک پوش
چه قدر برای شما پیش آمده است که مقداری پول در جیب داشته باشید و سر صبح که از خانه بیرون می روید نیت کنید آن را به اولین نیازمندی که دست به سویتان دراز کرد، بدهید؟ یا نه چه قدر پیش آمده است که بخواهید باقی مانده پول تاکسی را در صندوق صدقه بیندازید؟ کفش و کلاه استفاده شده و گاه مندرس را به متکدیانی که زنگ خانه تان را به صدا در می آورند، می دهید؟
صرف نظر از این که افراد با چه روحیه و اخلاقیاتی به نیازمندان کمک می کنند، این نکته قابل بررسی است که ما آدم ها بر اساس چه معیاری فرد رو به روی خود را نیازمند و مستحق تشخیص می دهیم؟ چرا گاهی دلمان نمی آید کمک کنیم و بی تفاوت از کنار داستان غمگین عابر نیازمند رد می شویم؟ چرا گاه برای دختر بچه ای که روی زمین سرد مشغول مشق نوشتن است و حتی سر بالا نمی کند، لباس و خوراکی می خریم؟ با مردم شهر در این باره، گفت و گوهایی کوتاه داشته ایم.
خانمی میانسال است که چهارفرزند تحصیلکرده دارد؛ از او می پرسم چه قدر به متکدیان خیابانی کمک می کنید؟ می گوید به غیر از معتادان به همه! می گوید اگر زنی یا کودک خردسالی یا احیانا زن و شوهر جوانی دست به سویش دراز کنند، هرگز نمی تواند دستشان را پس بزند و اسکناسی را تقدیم می کند. گاهی اوقات هم کتلت درست می کند و لقمه می کند تا اگر در خیابان کودکی به سویش دست دراز کرد لقمه را در دستش بگذارد؛ از او می پرسم کمک های بزرگ تر و نذرهایش را چه می کند؟ می گوید اشخاص مورد اعتمادی می شناسد که برای آن ها می فرستد.
به سراغ جوان حدودا سی و پنج ساله ای می روم که در دانشگاه و محافل علمی بیشتر زمان خود را سپری می کند، از او می پرسم تا به حال به متکدیان کمک کرده اید؟ می گوید ابدا. اینها همگی باند هستند. این بچه هایی که گدایی می کنند یک سرپرست دارند که تمام پولی که جمع می کنند مال اوست. من حاضر نیستم در پرورش معتادان خیابانی و بچه های خیابانی نقشی داشته باشم! اینها باید جمع آوری و ساماندهی شوند. کمک به اینها مصداق کمک به فساد جامعه است. من اگر بخواهم پول خردی را صدقه بیندازم حتما داخل صندوق صدقه یا صندوق کمک برای بیماران می اندازم دلم نیز قرص است که به اهلش می رسد. کمک های بزرگ ترم را هم به دوست و آشنایی که در قسط و قرض گیر کرده و هر لحظه ممکن است چکش برگشت بخورد، اختصاص می دهم.
دختر جوانی که به تازگی ازدواج کرده و به خانه بخت رفته است هم کلام من می شود. می گوید در این اوضاع اقتصادی خانواده ما و هزار و یک مشکل از اجاره خانه گرفته تا پول گوشت و مرغ و میوه ، پولی در بساط ندارد که بتواند کمک کند. می گوید هر وقت گداها جلویش سبز می شوند از خجالت سرخ می شود وبه سرعت از مهلکه می گریزد. از عذاب وجدان حرف می زند و اینکه از همسرش اجازه ندارد تا کمک نقدی به متکدیان کند . می گوید گاهی دلش می خواهد از آن گدایی که به سراغش می آید معذرت خواهی کند!
گپی می زنم با یک کاسب محلی که به قول خودش آب باریکه ای دارد. می گوید: تا دلتان بخواهد گدا در مغازه می آید گاهی بساط می کند و کارش را شروع می کند که در این صورت من و دیگر کاسبان به شهرداری زنگ می زنیم تا جمعش کنند. گاهی هم مدتی در مغازه این پا و آن پا می کند بلکه کاسب یا مشتری ها کمکی به وی کنند .
گاهی هم از ما کیک و نوشابه می خواهند! شاید در جوانی گول حرف اینها را می خوردم و دستی در جیب می بردم اما الان دیگر نه! این قبیل گداها را هرچه بیشتر رو دهی تنبل تر و بی عارتر می شوند ، دو روز گرسنگی بکشند شاید بروند دنبال یک کار حلال!
زن جوان دیگری هم صحبتم می شود، می گوید اعتمادش را به کلی از دست داده است و چه به متکدیان شهری و چه از راه های دیگر حاضر نیست کمک کند، می گوید: وقتی خودم دیدم معلولی که سر خیابان همیشه گدایی می کرد وقتی ماشین شهرداری رسید دست و پایش سالم شد و دوان دوان فرار کرد یا وقتی دیدم معتادی با یک سیم بلند از صندوق های صدقه پول درمی آورد، دیگر این جور کمک کردن را تحریم کردم، اصلا به اهلش نمی رسد.
البته برخی هم مثال های جالب تری دارند، از جوانی مو بور و شیک پوش که انگلیسی حرف می زده و ادعا می کرده که وسایل و مدارکش را دزدیده اند و مردم مهربان کشورمان هم برای آنکه حس و خاطره خوبی از ایران برای او به جا بگذارند، اسکناس های فراوان نثار او می کردند و بعدا معلوم شده یک کلاهبردار بوده تا آنهایی که با لباس سربازی و سوء استفاده از احترام مردم به این لباس، از مردم اخاذی می کردند.
در فضای مجازی هم می شود تیغ زد
دو سه روزی بود برای همکارم پیامکی می آمد با این مضمون: «مدتی است همسرم مرا رها کرده و درمانده لقمه ای نان هستم که شکمم را سیر کنم، آبرومندم پس آبرویم را مبر و به جایش به این شماره حساب شده حتی ده هزار تومان کمک کن.» ارسال مجدد پیامک باعث شد همکارم به راستی دلش بسوزد و تصمیم بگیرد به آن شماره حساب پولی واریز کند، تا امروز که پیامک مذکور برای من هم ارسال شد و هردو پی بردیم طرف از این طریق درآمد زایی می کند!
فناوری های نوین باعث شده است افراد در زمینه های مختلف دست به خلاقیت های متعددی بزنند. فناوری پیامک های تلفنی و بعد از آن شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک، اینستاگرام، وایبر و تلگرام نیز از ماجرای همیشگی سیریش شدن گدایان در امان نمانده است! پیامک های فردی و گروهی که با مضامین مختلف دست به دست می چرخد: "رفیق خوبم برای درمان دخترم عاجز صد هزار تومان هستم، خدا در رحمت را برایت باز کند ناامیدم مکن . باردارم و خرج بیمارستان و زایمان بچه ام را ندارم شوهرم زندان است، آبرویم گرو کرم شماست مبلغی را به این شماره حساب واریز کن ای کسی که این پیامک را می خوانی! "
یا در سایت ها و وبلاگ ها و گاه پیام های تلگرامی عکس کودکی درج و نوشته شده است «یاسمن ۳ ساله نیازمند کمک شما»، «علی کوچولو و مشکل بزرگ مالی»، «وحید ۲ساله در انتظار کمک های پرشور مردمی»، "کاویان ۴ ساله چشم بر دستان شهروندان»، «میثاق۴ ساله نیازمند کمک شماست"
پیام های گروهی مثل: به گروه «بنی آدم اعضای یکدیگرند» بپیوندید تا با
درایت مشکلات مالی نیازمندان را حل کنیم حتی شده با مبلغ هزار تومان ، مهر
ومحبتت را دریغ نکن!
البته این قبیل پیام ها در دیگر نقاط جهان نیز وجود دارد، به طور مثال یک
شهروند انگلیسی که در لندن از طریق اینترنت از دیگران برای جراحی بینی اش
گدایی می کرد توانست در مدت کوتاهی 5 هزار دلار جمع کند، یا گدایی در
پاکستان که با فرستادن پیامک از دیگران می خواست در حدود 10 تا 100 روپیه
برای وی واریز کنند!
متن ترحم آمیز، عکس صورت اشک آلود کودکان و دیگر مضامینی که دلسوزی و محبت افراد را برمی انگیزد، پای ثابت این طور پیام هاست. اما چه قدر می توان به این پیام ها اعتماد کرد؟ شناسایی منبع پیام را هرگز فراموش نکنید. فراموش نکنید کسی که امکان ارسال پیامک گروهی را دارد درمانده نیست.
منبع: خط خبر