به گزارش
گرداب، نفوذ در ارکان حاکمیتی یک کشور از جمله شبکهسازی در محیط
خصوصی اقتصاد و جامعه حریف، به طور معمول بدون وادادگی، همکاری یا خیانت
احتمالی برخی عوامل تکیه زده بر کرسیهای قدرت، میسر نیست. به همین سبب است
که در اسناد وزارت خارجه آمریکا در پرونده «سازمان نفوذ اقتصادی برای
تغییرات سیاسی» مکرر بر پیشبرد موازی و همزمان طرحهای تیم اجرایی خصوصی و
دولتی تاکید شده است.
پیش از این از نقش مهم تسهیلگری باند «ن.ج»
در وزارت ارتباطات برای ایجاد حلقههای ضدحاکمیتی در حوزه فناوریهای نوین
مبتنی بر وب و راهاندازی چرخه آمریکایی استارت آپهای آمریکایی نوشتیم
اما پروژه مهم وزارت خارجه آمریکا برای فتح سیاسی- اجتماعی ایران تا سال
2025، نیازمند همکاری عوامل بیشتری در داخل ساختار نظام است. امروز یک
کانون قدرت مهم دیگر در پرونده استارت آپهای آمریکایی را فاش میکنیم.
استعمار فناورانه نوین «استارت
آپ» یک عبارت به معنای ایجاد حلقههای ابداعی کسب و کار نوین با تمرکز بر
فناوری است. ذاتا نوعی کارآفرینی مثبت قرن بیست و یکمی است و به واسطه
هزینه پایین راهاندازی اولیه، راهکار مناسبی برای نجات جوانان بیکار
تحصیلکرده از بحرانهای شغلی محسوب میشود. اما آنچه که اکنون به شدت مورد
انتقاد است واگذاری حلقههای آموزش، راهاندازی و مدیریت کسب و کارهای نوین
به جمعی از مدیران آمریکایی است که خود به این موضوع معترفند که با
استراتژی مذکور جوامع مختلف را به مستعمره جدید نظام سرمایهداری تبدیل
کردهاند. کار به این شکل است که ابتدا چرخه اشتغال اشغال شده و سپس به
واسطه ایجاد بحرانهای اقتصادی خود ساخته و گروگانگیری معیشت مردم، مسیر
ایجاد تغییرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دلخواه ریلگذاری میشود.
دست در جیب ایرانی!رویه
مذکور کاملا جهان سومی تعریف شده است به نحوی که به طور مثال شرکت گوگل،
به عنوان مبدع برگزاری دورههای «استارت آپ» در سه روز آخر هفته در جوامع
هدف، با هزینه کرد ناچیز موفق شده به بزرگترین مالک ایدههای نوین
فناورانه در جهان تبدیل شود. ایدههای پولسازی که حاصل عصاره تفکرات
نخبگان ملتهای مختلف است و به واسطه یک سرمایهگذاری چند هزار دلاری در
آغاز زایش طرح، گوگل دست کم تا 30 درصد سود خالص پروژه را از آن خود میکند
و در بسیاری از موارد پیش از بهرهبرداری اولیه، به کل طرح را از مالک
محلی میستاند! این جدیدترین شیوه استعماری نظام سرمایهداری است و
متاسفانه آگاهی مردم و حتی برخی دولتهای عقبمانده از عواقب برون سپاری
حلقههای کسب و کار به دزدان کراواتی فکر و سرمایه بسیار کم است.
رونمایی از ساختار نفوذ در
ایران سه مرکز پیشرو و شناخته شده به عنوان «شتابدهنده استارت آپها» با
هدف شناسایی و به اصطلاح حمایت از طرحهای برگزیده وجود دارد. این مراکز به
واسطه ملیت آمریکایی بخشی از مربیان و ارتباط ساختاری آشکار با گوگل و
برخی از دیگر شرکتهای سیلیکون ولی- دهکده فناوریهای آمریکا- به عنوان
حامیان مالی استارت آپها، دانسته یا نادانسته مجری پروژه نفوذ به حساب
میآیند. از جمله این مراکز میتوان به کانون کارآفرینی ایران، آواتک و
مرکز کارآفرینی شریف وابسته به دانشکده اقتصاد این دانشگاه اشاره کرد.
قدیمیترین
مرکز داخلی در این حوزه از دانشکده اقتصاد شریف سربرآورد. دانشکدهای که
از ابتدا نیز با حمایت یکی از اساتید مشهور مبلغ و مروج سرمایهداری به نام
«ع.ن.م» مدیریت شناسایی، تربیت و اعزام گروهی از جوانان نخبه ایرانی به
مراکز ضد ایرانی توطئهساز در آمریکا را عهده دار بود. ع.ن. م مدیر عالی
رتبه و طراح بخش داخلی پروژههای وزارت خارجه آمریکا و داووس به شمار
میرود و پیش از این حلقههای اقتصادی- اجتماعی سرشاخههای برگزیده تشکیلات
«رهبران جوان جهانی» یا «YGL» از جمله سیامک نمازی را در قالب ایجاد
ساختارهایی همچون «IBS»، «انجمن بینالمللی مدیران ایرانی»، «آریانا»،
«بریج» و کانون کارآفرینی شریف در کنار مجموعه بزرگی از سازمانهای مردم
نهاد وابسته به بیگانه، به وجود آورده است. دولت قبل پس از فتنه 88 و لو
رفتن پایگاه مذکور، در رفتاری نه چندان منطقی رای به تعطیلی «دانشکده
اقتصاد و مدیریت شریف» به عنوان پایگاه مروج دستورالعملهای نظام
سرمایهداری در حوزه اقتصاد کشور داد. اما به نظر میرسد بهترین مسیر برای
مبارزه با این اقلیت سرمایه سالار، حذف دست آلوده آنها از مسیر کارشکنی
اقتصادی با آلودهسازی نخبگان داخلی و شبکهسازی اجتماعی است.
از کنگره اعتدال تا کارآفرینی آمریکایی هر
سه کانون شتابدهنده مذکور از منظر ساختاری به صورت غیررسمی توسط یک لابی
قدرتمند نفوذی در داخل یکی از مراکز عالی تحقیقاتی نظام حمایت میشوند. به
نحوی که به طور مثال فرزند مشاور مرکز مذکور از اعضای هیئت موسس هر سه مرکز
به شمار میرود و پدرش نیز عضو هیئت امناء و رئیس هیئت مدیره است! چند عضو
دیگر هیئت امناء مرکز مورد نظر نیز از اعضای همین مرکز تحقیقاتی حاکمیتی
به شمار میروند.
اما اوضاع زمانی جالبتر میشود که بدانید رئیس
هیئت امناء کانون کارآفرینی ایران، کسی نیست جز «ح. م»؛ وزیر بدسابقه و
پروندهدار دولت هاشمی رفسنجانی که احتمالا به واسطه برخی روابط خاص توفیق
راهاندازی مهمترین مرکز شتاب دهنده «استارت آپ ویکند آمریکایی» در ایران
را یافته است.
«محسن م»، فرزند برگزارکننده همایش «تبیین مفهوم
اعتدال»، چند سالی است که برخلاف سایر اعضای خانواده خود به ایران بازگشته
است. وی به عنوان مدیر شتابدهنده آواتک در یک جمع رسمی به حضار میگوید:
«در سال ۲۰۱۴ در کشور ما اولین شتابدهندهها راهاندازی شدند و غیر از
آواتک شتابدهندهای با نام دیموند در دانشگاه شریف نیز شکل گرفته است.»
ارتباط
ساختاری سه شتابدهنده اولیه که همگی با مربیان آمریکایی – اروپایی فعالیت
خود را آغاز کردند با تیم مروج نظامات سرمایهداری در ایران به حدی است که
آواتک در ابتدا دفتر خود را در کوی دانشگاه، طبقه پنجم ساختمان نوساز
دانشکده نفت بنا نهاد.
ترمیم ساختار اجتماعی فتنه 88 دیگر
عضو مهم هیئت مدیره کانون کارآفرینی «علیرضا امیدوار» است که از شرکای
قدیمی سیامک نمازی و بیژن خواجهپور در مجموعه «گروه آتیه» به شمار میرود و
موسس مرکز ترویج حاکمیت مسئولیت شرکتی به عنوان یکی دیگر از نهادهای حامی
نظام سرمایهداری در ایران نیز هست! مرکزی که پیش از این کیهان به طور
مبسوط به افشای نقش آن در اجرای طرح و سیاستهای غیرملی در کشور پرداخته
است.
امیدوار مدیر شرکت نفت و گاز شل در ایران بوده و در ایام
دلالیهای نفتی شرکت آتیه بهار برای «م.ه»، عضو هیئت مدیره و شریک نمازیها
بوده است. امیدوار هم اکنون علاوه بر نقشآفرینی در ساختار اقتصادی پروژه
آمریکایی «تغییر ایران»، در حوزه تخصصی نمازیها یعنی «مدیریت سازمانهای
مردم نهاد» نیز فعال است و به «ف.د» رئیس کمیته اجتماعی شورای اسلامی شهر
تهران در همین رابطه به صورت رسمی «مشاوره» میدهد! فعالیت بیمحابای
امیدوار در ایران در پروژههای جدید وزارت خارجه آمریکا و جان به در بردن
وی از عواقب فتنه 88 با وجود اسناد و دادههای آشکار همکاری وی با باند
نمازی- خواجهپور حقیقتا باید برای نهادهای امنیتی کشورمان معمایی باشد.
نفوذ مستمر در ارکان نظام قابل
توجه است که «علیرضا امیدوار» و «بیژن خواجهپور» پیش از این در مجموعه
کتابهای «پژوهشهای راهبردی در توسعه اقتصاد ایران» پژوهشگر گروه اقتصاد
مرکز تحقیقات عالی نظام معرفی شدهاند و اولین بار «کارگاه ترویج مسئولیت
حاکمیتی» را در همین مرکز برگزار نمودند. امیدوار در این کتاب، از قول باقر
نمازی که متواضعانه یکی از فعالین ترویج مسئولیت اجتماعی شرکتها معرفی
شده، طرح مذکور را رفعکننده نگاه «استعماری و استثماری» به شرکتهای نظام
سرمایهداری معرفی کرده و آن را «خنثیکننده دیدگاههای افراطیون» نسبت به
سرمایه و سرمایهداری میداند.
استحاله مرکز استقلال اقتصادی با
وجود اهمیت پروژه نفوذ در مرکز تحقیقات عالی نظام، پیش قدم شدن دانشگاه
شریف به عنوان زایشگاه نسخههای بومی اقتصادی، در زمینهسازی برای اجرای
پروژه تمام آمریکایی استارت آپها فاجعهای غیرقابل باور است. به نظر
میرسد دانشکده اقتصاد شریف به اندازهای دچار ضعف محتوایی شده که ایده
ساده و ابتدایی برگزاری دورههای کارآفرینی مبتنی بر وب را در رفتاری
ضدملی، به استارت آپ گرایند گوگل آمریکا واگذار میکند و همچون مفهوم
وارونه «خصوصی سازی» کارگزارانی، از عبارت واگذاری پروژه به «نخبگان
ایرانی» در توصیف روند مذکور بهره میبرد تا حساسیتهای احتمالی که با
عنوان «برخی تنگنظریها» به آن اشاره میشود را کماهمیت و غیرقابل قبول
جلوه دهد.
البته مشخص نیست فعالیت نیروهای عملیاتی همچون«رویا ر.»
مدیر شبکهسازی اجتماعی انگلیس، «بابک د.» مشاور بانک جهانی و سازمان ملل
یا «لیلی ص.» عضو هیئت مدیره تشکیلات ضدایرانی نایاک و پایا به عنوان مربی
در پروژه مذکور دقیقا چه ارتباطی با «نخبگان ایرانی» دارد؟!
اهمیت
ماجرا در این است که برخی از مدعیترین اساتید در حوزه کارآفرینی و اشتغال
بومی، از پس طراحی و راهاندازی یک دوره عملیاتی چرخه دانشگاه و صنعت پس از
سالها ارتباط ساختاری با دانشگاههای آمریکایی و کانادایی و انگلیسی
برنیامدند و سرانجام حلقه مذکور را دربست به آمریکاییها واگذار کردند!
ریلگذاری فتنههای اقتصادی بزرگ شاید
دقیقا به همین دلیل است که «ع.ن.م» تا این اندازه مورد توجه داووس قرار
دارد و بنا بود اردیبهشت امسال مدیران شبکه «YGL» بلافاصله پس از حضور در
تهران، میهمان وی در دانشکده اقتصاد و مدیریت شریف شوند. سفری که به واسطه
هوشیاری دیرهنگام نهادهای امنیتی با تلاش مضاعف رسانهها بالاخره کنسل شد!
دیگر
اشکال ساختاری مهم شتابدهندههای آمریکایی انتقال سهم مالکیت ایدههای
ایرانی فعال و موفق در بازار ایران به سهامداران مستقر در ایالات متحده
است. به این ترتیب با وجود این که ساختار مذکور در ایران و بدست برخی
نخبگان ایرانی در ظاهر اداره میشود مدیریت و حاکمیت اقتصاد حتی در
جزئیترین بخشها از دست خواهد رفت. این همان طرحی است که پیش از این
نمازیها با مشارکت «آلبرشت فریشن اشلاگر» اتریشی، در ابتدای دهه 80
عملیاتی ساختند و از طریق شرکتهای گروه آتیه میلیاردها دلار از اوراق
بهادار و سهام صنایع ایرانی را به نام سرمایهگذاران نامعلوم اروپایی-
آمریکایی سند زدند. نتیجه این افزایش قدرت کارشکنیهای اقتصادی گسترده در
بازار ایران پس از شکست بخش میدانی فتنه 88 شد. هم اکنون برخی خانوادههای
خاندان پادشاهی سعودی به واسطه شیرینکاری تیم نمازی، مالک بخشهای
گستردهای از صنایع غذایی ایران هستند و به سادگی میتوانند در بورس و
بازار نقشآفرینی منفی کنند.
اردوها و پارتیهای مختلط استارت آپی شتابدهندهها
به سرعت در حال زاد و ولد هستند و در کشاکش فعالیت انحصاری آنها فضای
چندانی برای رشد و توسعه تشکیلات سالم و بومی متشکل از مدیران صنایع و
سرمایهگذاران وطنی باقی نمانده است که بدون فاش کردن ایدههای جوانان
تحصیلکرده و با استعداد ایرانی در برابر «گرگ های سیلیکون ولی»، به ایجاد
حلقههای سالم کارآفرینی و حفظ نخبگان در داخل کشور، بیاندیشند.
سبک
برگزاری استارت آپ ویکندهای گوگل پس از افزایش حساسیتها بر نحوه مدیریت
برخی دانشگاهها در حوزه روابط فرهنگی دانشجویی به سرعت در حال تغییر است.
برگزاری «اردو های مختلط استارت آپی» توسط شتابدهندهها مشابه پروسه گوگلی
اجرا شده در ترکیه و اصرار بر برگزاری «پارتیهای شبانه» و انتشار تصاویر
سبک زندگی ضدایرانی بخش قابل توجهی از مربیان «آمریکایی- ایرانی» دورههای
کسب و کار آمریکایی، شاید از دغدغههایی با اولویت پایین تر به حساب آید.
اما باید توجه کنیم هدف از اجرای عملیات پرخطر مذکور از ابتدا نیز مدیریت
«حلقه نخبگان» کشور به دست دشمن با انگیزه مهم ایجاد «تغییرات ماندگار» در
حوزه سیاست و گسست نسلی مدیران جوان آینده انقلاب بوده است.
به این ترتیب میتوان تعمد مدیران ارشد شتابدهندههای آمریکایی در انتشار سبک زندگی غربی و رفتار خلاف عرف ایرانی را تحلیل کرد.
ترمز شتابدهندههای آمریکایی را بکشید! استارت
آپهای آمریکایی باید با عجله زیاد متوقف شوند! این موضوعی نیست که الزام
آن لزوما برآمده از دغدغههای امنیتی باشد. پروسه شکار نخبگان ایرانی،
پروژه زاد و ولد نسلی نظام سرمایهداری، مهندسی حوزه اشتغال و عملیات برای
«تغییر سیاسی- اقتصادی» جامعه مستقل ایرانیان موضوعی نیست که رعایت شانیت،
سطح مقام و منزلت شبکه نفوذ منجر به تحملپذیری آن شود.
چرخه بومی
اشتغال مبتنی بر فنآوری به هر حال در ایران شکل خواهد گرفت و بیرون کردن
استارت آپهای آمریکایی نه تنها خللی در مسیر رشد و بالندگی جامعه ایرانی
ایجاد نمیکند بلکه به واسطه حذف آلودگیهای ساختاری و دست کثیف نظام
سرمایهداری به تبیین راهکارهای بومی، قابل اتکا و استقلال آفرین نیز منجر
خواهد شد. این همان مسیر مهم «پیشرفت درون زاد» است که دشمن علاقهای به
حرکت قطار انقلاب در آن ندارد و ترجیح می دهد راهکارهای آینده اقتصاد ایران
همواره از «جعبه پاندورا» نظام سرمایهداری خارج شود تا به دنبال آن امکان
ضربهزنی به زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی ایران رزرو باقی بماند.
منبع: روزنامه کیهان