کارکرد فنون تبلیغات در جنگ نرم

تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱۳۸۹

تمام تبلیغات ساختگی غرب، جنگ نرم است؛ جنگی برای کنترل و فریب اذهان. این بدان معنی است که هر شخصی که در جامعه ایرانی زندگی می‌کند اگر به دنبال حفظ خود از این جنگ روانی است، لزوماً باید گام­هایی پر از احتیاط بردارد.

گرداب- تبلیغات از جمله واژگانی است که برداشت‌های متفاوت و گاه متعارض و متضاد از آن می‌شود. در یک سوی آن می‌توان اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را مشاهده کرد که بر صفحه جراید، مطبوعات، صفحات وب یا تصاویر تلویزیونی یا بر روی امواج رادیویی نقش می‌بندد و در سوی دیگر بزرگ‌نمایی یا کوچک‌انگاری و فریب و دگرگون‌سازی حقیقت و ارائه چهره وارونه از واقعیت را به نظاره نشست.
 
تبلیغات فرصتی به دست کارگزار و مجری می‌دهد که با بهره‌گیری از تکنیک‌های خاص رسانه‌ای اهداف خود را تحقق بخشد.
 
به هر حال، تبلیغات پدیده‌ای خنثی و بریده از رأی و نظر مجری خود نیست. چنانچه در تاریخ معاصر جهان، بخش غالب فرهنگ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع توسط آن رقم خورده است.
 
تأثیرپذیری ارکان فکری و رفتاری افراد در سنین مختلف به ویژه نوجوانان و جوانان از الگوهای عرضه شده در تبلیغات مختلف، مسئله‌ای است که توجه بسیاری از ارباب دانش را به خود مشغول ساخته است. این مقاله، با مفروض شمردن کاربست فنون تبلیغات در رهیافت‌های جنگ نرم، ابعاد مختلف آن را به اجمال شناسایی و بررسی می‌کند. بی‌تردید، توجه به کارکردهای اجتماعی جنگ نرم از ضرورت‌هایی است که نیازمند پژوهش‌های بنیادی و اساسی محققان و اندیشمندان علوم اجتماعی است.

واژگان کلیدی: فنون تبلیغات، فریب، جنگ نرم
تبلیغات عبارت است از هنر و عمل انتشار اطلاعات در بین تعداد زیادی از افراد. این اطلاعات بسته به سرشت تبلیغات ممکن است درست یا غلط باشد اما در این مقاله تنها نوع غلط آن مورد نظر است. افزون بر این، باید این مسئله را درک کرد که در غیاب چنین تبلیغاتی، اطلاعات زیاد پخش نمی­شود. اطلاعات بی‌حرکت است مگر اینکه تبلیغ شود. همچنین، در این نوشتار از واژه­های تبلیغات(1) و آگهی(2) به یک معنا استفاده می‌شود، زیرا تمام آگهی­ها برای موفقیت ناگزیر از به کارگیری فنون تبلیغاتی هستند.
 
با وجود این، عمده تأکید این مقاله بر روی تبلیغات نظام غرب علیه باورها و ارزش‌های کشورهای اسلامی است که از آن طریق به صورت کاملاً موذیانه به دنبال تغییر در ارزش‌ها و باورها می‌باشد به ویژه تأکید این تغییر بر روی نوجوانان و جوانان می‌باشد که در این نوشتار با موشکافی تاکتیک‌های به کارگیری شده مورد مداقه و تدقیق قرار می‌گیرد.

تبلیغات می­تواند به دو گروه تقسیم شود: خودجوش(3) و ساختگی(4). تبلیغات خودجوش در جایی یافت می­شود که مردم درباره دستاوردها و موفقیت­هایشان با یکدیگر سخن بگویند. آنها نباید برای انتقال این تبلیغات به دیگران برنامه‌ریزی بلند یا کوتاه کنند. اصولاً تبلیغات خودجوش فاقد برنامه‌ریزی است. وقتی شخصی فارغ­التحصیل می‌شود، در قرعه­کشی جایزه می­برد، یا افتخار خاصی را کسب می­کند خود به خود و با اشتیاق به دیگران خبر می‌دهد. تبلیغ خودجوش، نوعی ارتباط خالی از غرض است که به افراط نمی­کشد. از سوی دیگر، تبلیغات ساختگی به دقت برنامه­ریزی شده و اجرا می­شود. این‌گونه تبلیغات نیز دو نوع است: آموزنده(5) و فریب‌کارانه(6). تبلیغات آموزنده به دنبال انتقال وقایع به افرادی است که انتظار می­رود واکنشی مثبت داشته باشند. گاهی اوقات عنصری از اقناع نیز وجود دارد. در مقابل، تبلیغات فریب­کارانه به دنبال کنترل رفتار افراد به یک شیوه خاص است. این تبلیغات آنها را اغوا می­کند تا کالا و اندیشه خاصی را بخرند، به شیوه‌ای­ خاص فکر کنند، عمل کنند و لباس بپوشند و حتی آنها را ترغیب می­کند تا به جنبش­های خاصی بپیوندند. تبلیغات روزنامه­ها نمونه­ای از تبلیغات آموزنده(7) است. به طور معمول هدف این تبلیغات آن است که به مردم درباره کالاها، خدمات، کاریابی و غیره اطلاعاتی ارائه دهد. آنها می‌توانند به مثابه تبلیغات آموزشی و اطلاعاتی(8) در نظر گرفته شوند (شهیدی‌نیا، 1372).

از سوی دیگر، تبلیغاتی که مردم را به سیگار کشیدن، مصرف مواد غیرضروری و خرید کالایی که چندان لازم نیست تشویق می­کند و آنها را به برندی خاص علاقه‌مند می‌سازد در مقوله تبلیغات تغییردهنده ذهن قرار می­گیرند. احزاب سیاسی، گروه­های لابی‌گر، فرقه­های غیربومی و جنبش­های مختلف نیز همین فنون را به کار می­گیرند.
 
طبقه­بندی یاد شده باید به عنوان یک دستورالعمل عینی مورد استفاده قرار گیرد، اما باید در هنگام تحلیل تبلیغات و آگهی‌ها مراقب بود. اغلب آنها به وضوح در چارچوب یکی از این دو مقوله قرار می­گیرند، اما برخی از آنها حاوی عناصر هر دو مقوله هستند. برخی از تبلیغات آموزشی نیز از فنون تغییر ذهن استفاده می­کنند در حالی که تبلیغات فریب­کارانه‌ای هم یافت می‌شود که حاوی مطالب آموزشی یا واقعی است. چیزی که برای دریافت­کننده مهم است توانایی وی برای تغییر و تمایز واقعیت از دروغ است.

تبلیغات فریب­کارانه
تبلیغ­کنندگانی که به این گروه تعلق دارند، مجموعه­ گسترده­ای از فنون امتحان­ شده و اثبات­ شده را به کار می‌گیرند. این فنون به آرمان­ها، مشکلات، آرزوها و نیازهای بی­پایان انسانی بستگی دارد که اغلب دارای محتوای عمیق احساسی است. این نوع احساسات انسانی نهایت ندارد و ارائه­ فهرستی جامع از آنها ناممکن است. با وجود این، اغلب روش­ها می­توانند در چندین مقوله جای گیرند. در این مقاله به هشت مورد از آنها اشاره می‌شود، با این تضمین که این امر بینشی مفید را در این موضوع عرضه کند و در کشف سایر فنون و تحلیل منطقی آنها به کار آید.

در ابتدا ممکن است به نظر برسد که این فنون فایده خاصی نداشته باشند، اما در پایان به یقین نسبت به شیوه‌ای که فنون تبلیغاتی در جنگ نرم می­تواند برای فریب مردم مورد استفاده باشد، آگاهی به دست می‌دهند. در واقع، این فنون به طور موفقیت‌آمیزی برای تغییر الگوی فکری و رفتار کل­ نسل­ها و حتی ملت­ها مورد استفاده قرار می‌گیرند. در ادامه، این مقاله درباره فنون اصلی متداول در حمله به ایمان و اعتقادات دینی و نیز چگونگی مقابله با آن مطالبی عرضه خواهد کرد.

فنون تبلیغات در جنگ نرم
در عمل صدها روش برای ترویج باورها و کنترل اذهان مورد استفاده قرار می­گیرد، اما تمام آنها را می­توان "تقریباً" در چند مقوله "هم‌پوشان" طبقه­بندی کرد. "تقریباً" به این خاطر که در امور انسانی طبقه­بندی موضوعات به شیوه­ قطعی، دشوار است و بدین جهت "هم‌پوشان" که در ساختار زندگی واقعی در یک زمان بیش از یک مقوله مورد استفاده قرار می‌گیرد که باعث نوعی هم‌پوشانی می­شود. این فنون عبارتند از:

1. ترس از بدنامی (ناامنی، ترس). هر کسی از بدنام شدن می­ترسد. این احساس در این ضرب­المثل منعکس می­شود که "حتی بدترین شرّ بهتر از بدنامی است". تبلیغ­کنندگان با بهره‌گیری از واژه‌هایی ناخوشایند این ترس را دستکاری می‌کنند تا باعث ترس، تنفر یا ناخشنودی شوند. این کار همواره بدون ارائه­ شواهد عملی برای تأیید گفتار انجام می­شود. چون تمام انسان­ها از بدنامی می‌هراسند مردم سعی می­کنند از چیزی که در تبلیغات مورد اشاره واقع شده، دوری گزینند.

واژه­هایی که بارها برای این ترفند مورد استفاده قرار می­گیرند عبارتند از: عقب­مانده، کهنه، مرتجع، بی‌سواد، بدوی، کوته‌فکر، خام و... . هیچ کس دوست ندارد با این واژگان برچسب بخورد. در گزارش چندین نشریه امریکایی با بیان نمونه‌هایی، اشاره شده است که چگونه این فن به شدت برای حمله به معیارهای اخلاقی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
 
پژوهشگران امریکایی دانشجویان دو دانشگاه را مورد تحقیق قرار دادند که به بی‌بندوباری شهرت داشتند. در آنجا بسیاری از دانشجویان آشکارا درگیر امور غیراخلاقی بودند. قضاوت مردم این بود که آنها به دلیل بی‌بندوباری اخلاقی مرتکب این رفتارها می‌شوند. در حالی که تحقیق کاملاً خلاف آن را نشان داد. تقریباً دو سوم دانشجویانی که چنین روابطی داشتند می­گفتند که به اجبار وارد این رابطه نمی‌شوند. بلکه، این کار به خاطر ترسشان از این است که در غیر این صورت به عنوان غیرعادی، بی­کفایت، یا کوته­فکر نگریسته شوند.
 
در واقع، آنها چون نیازمند تأیید اجتماعی بودند سعی می­کردند تا با سرکوب وجدانشان از بدنامی فرار کنند. همین فنون توسط سازمان‌ها و دولت‌های غربی برای اغوای مردان جوان به سیگار کشیدن و ترغیب زنان جوان به زندگی بی­بندوبار مورد استفاده قرار می­گیرند. ترس از بدنامی فن بسیار قدرتمندی است. در جنگ نرم این روش برای حمله به هر چیز از جمله ایمان دینی و اصول اخلاقی جوامع هدف به کار گرفته می‌شود (احمدرشتی، 1383).

2. توسل به­ خوشنامی (امنیت، گیرایی). توسل به خوش‌نامی در مقابل ترس از بدنامی قرار می‌گیرد. هر کس تمایل دارد تا به خوش‌نامی، افتخار، احترام، شهرت و منزلت برسد. تبلیغ­کنندگان این احساسات را با بهره‌گیری از واژگان بسیار ذهنی و امتحان ­شده به کار می­گیرند. با کمک واژگان صدادارِ خوشایند، هاله­ای از پیوندهای جذاب پیرامون شخص، کالا یا جنبش پدید می‌آید که خواننده گرفتار جذابیت آن پیوندها می­شود. این جذابیت گاه به آرزویی تبدیل می­شود که مردم در غیاب آن حتی ثبات و تعادل خود را از دست می­دهند. شخص تحت تأثیر تبلیغات خوش­نامی متقاعد می­شود که با شناساندن خود با آن شخص، کالا یا جنبش به خوش‌نامی دست خواهد یافت، اما اگر هر یک از این موضوعات مربوط به حیات روحانی و معنوی باشد فرد باید تعهدش را فدای واجبات خاص ایمانی کند (العوینی، 1369).

این یکی از دلایلی است که باعث می‌شود افراد به انجام آیین و مناسک دینی مبادرت ورزند. احساس آنها این است که پایبندی به احکام عبادی حرمت خاصی به آنها عطا می­کند و بنابراین آنها نباید آن را ترک کنند، حتی اگر نیازمند انطباق با ایمان و تعهد شخصی­شان باشد.
 
آنها با اینکه می‌دانند زرق و برق­های دنیا طلایی نیست، اما ممکن است تعهدشان به معنویات تا حدی ضعیف شود. هنگامی که خیر واقعی به خاطر خیر ظاهری به خطر می­افتد ممکن است به نابودی حیات معنوی منجر شود. برخی از واژگان مانند مترقی، روشنفکر، بافرهنگ، تحصیل‌کرده، پیچیده و غیره برای ایجاد مفاهیم­ پرجاذبه و کشش خلق می­شوند. وا­ژة "لیبرال" نیز در این مقوله جای می‌گیرد. این وا­ژه به ظاهر خوب بر شخصی دلالت دارد که مدارا می­کند و با هر کسی رابطه برقرار می­سازد. آشکار است که این یک ترفند تبلیغاتی بیش نیست، زیرا این به اصطلاح لیبرال‌ها در عمل "رادیکال­هایی" هستند که مدارا نداشته یا هیچ دیدگاه دیگری را نمی‌پذیرند.

توسل به خوش‌نامی در غرب برای پوشش و توجیه تعدادی از گناهان نیز مورد استفاده قرار می­گیرد. برای مثال، هرزگی در حال حاضر در کشورهای غربی"فعالیت جنسی" نامیده می­شود؛ بنابراین، شخص هرزه تنها "به لحاظ جنسی فعال" است.
 
در این کشورها، مفاهیم دینی به راحتی به عنوان فیلتر سیگار، برگه ویزیت یا حتی به عنوان نوعی خدمات روحی وصف می­شود. غفلت از وظیفه "عیب" نامیده می­شود. بزرگسالی "مشغولیت جنسی" شده است. گناه "ضعف" شده و شهوت تنها یک "جذبه" است. بدین‌ ترتیب، کاربرد واژگان خوشایند گناهان را می‌پوشاند و تندی واژگان توصیف‌کننده گناه را از بین می­برد. افزون بر این، واژگان خوش‌ لحن و بیان، حتی هالة­ پُرحرمت و خوشایندی برای فعالیت­های گناه­آلود، غیراخلاقی و شهوانی پدید می‌آورد (اِنتمن، 1990).

3. توسل به اقتدار انسانی (انتقال). در این فن، تبلیغ­کنندگان مردم را ترغیب می­کنند تا احترام، تحسین، حرمت، یا ایمانشان به یک شخص را به چیزی (که ادعا می­شود) مربوط به آن شخص منتقل کنند. این یک پدیده معمول است که مشاهده می‌شود ستاره­های سینما و ورزش از یک کالای تجاری خاص حمایت می­کنند. مردمی که به این اشخاص علاقمند هستند همان احترام و خوف را به کالای مورد حمایت آنها منتقل می­کنند. همین فن برای حمله به مفاهیم دینی از جمله احکام و شعائر اسلامی نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. افرادی که به ترویج دکترین‌ها، دیدگاه­ها و فنون منحرف می‌پردازند، اغلب از عقیده یک نظریه­پرداز یا شخصی دیگر حمایت می‌کنند. همچنین افرادی که دیگران را به ارتکاب اعمال سؤال­برانگیز و شبهه‌ناک تحریک می‌کنند اغلب به اشخاص محترمی اشاره می­کنند که آنها نیز این کارها را انجام می‌دهند. این ترفند تمام مقاومت را از بین می­برد (ارونسون و پراتکانیس، 2003).

4. توسل به اقناع به واسطه­ افراد (توصیه­نامه­ها). این شیوه شبیه به فن توسل به اقتدار انسانی (انتقال) است، اما تفاوت‌های چشمگیری با آن دارد. در روش پیشین، احترام نسبت به شخص مشهور به کالا، باور یا جنبش منتقل می­شود. به همین دلیل است که آن را انتقال یا توسل به اقتدار انسانی می‌نامند.
 
در توسل به اقناع توصیه‌های افراد متوجه پیمودن مسیر خاصی از زندگی یا حتی مصرف کالا یا خدماتی خاص می‌شود. می‌‌توان افرادی را که ادعاهایی این چنین دارند در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و غیره مشاهده کرد. افراد مختلف در توصیه­نامه­های خود به نحوی متقاعدکننده­ بیان می­کنند که چگونه راه­حلی را برای یک مشکل مسلم کشف کرده‌اند. در این میان، حتی ممکن است شنوندگانی پیدا شوند که توصیه‌های وی را درباره خود و تجربه موفقشان از به کارگیری آن صادق بدانند.
 
این فنون توسط تبلیغ­کنندگانی استفاده می­شود که کالاهای رایج همانند صابون، شامپو و سایر اقلام خانگی را با توسل به اظهارات رضایت‌مندانه افراد خانواده به فروش می‌رسانند. اما گروه­های مختلف که بر فرآیند شکل‌گیری احساسات انسانی مسلط‌اند نیز از این فنون استفاده می‌کنند. اخبار مبالغه­آمیز درباره شفادهنده­های دروغین و آیین‌‌های نوپدید بدین طریق اشاعه می‌یابد نه به واسطه­­ جَذَبه نوشته­های مذهبی بلکه با تجربه انسانی. همچنین فرقه­های انحرافی از این فنون با موفقیت بیشتر استفاده می­کنند. بدین دلیل است که مشاهده می‌شود در تجربه انسانی اهمیت زیادی به این جنبش­ها داده شده و بر آنها تأکید می­شود (لاسول، 1993).

5. توسل به پیامدهای فریب­کارانه (حقایق نسبی و دروغ­های سفید). در این فن، گزاره­های صادق و اصیل با پیامدهای غلط ترکیب می­شود. گزاره­ صادق به طور معمول آنقدر جذاب، اصیل یا گیرا هست که اغلب اشخاص غرق آن شده، در مقابل آن خود را گم می­کنند. آنها متوجه نمی‌شوند که این پیامدهای تبلیغاتی معمولاً دنباله­ گزاره­ اصیل نیستند.
 
برای مثال، مبلغان مسیحی که دوست دارند انجیل را کتابی عاری از اشتباه ترسیم نمایند، از این فن با مهارت زیاد استفاده می­کنند. آنها با این گزاره­ اصیل و معصومانه شروع می­کنند که "هدف اصلی انجیل هدایت و راهنمایی انسان­ها در مسائل مربوط به حقیقت معنوی است". هیچ کسی نمی­تواند با این مسئله مخالفت کند! سپس خیلی زود، آنها گزاره­ دیگری را اضافه می­کنند: "آشکار است که هدف اصلی انجیل روشنگری انسان در مورد وقایع علمی نیست". باز هم هیچ کس با این مخالفت نمی­کند. اما سپس این گزاره­های اصیل برای پیش­ نهادن برخی پیامدهای بسیار فریبنده مورد استفاده قرار می­گیرند.
 
پیامد این امر هنگامی ظاهر می­شود که آنها ادعا می­کنند که جزئیات جغرافیایی، تاریخی و غیره به خاطر سرشت معنوی‌شان لازم نیست دقیق باشند. سپس آنها یک گام جلوتر رفته و شروع به صحبت درباره اشتباهات مسلم در انجیل می‌کنند؛ یعنی آنها با یک گزاره صادق آغاز می­کنند و مردم را به واسطه­ استلزامات فریبنده به اشتباهی توجیه‌ناپذیر می‌کشانند. بدیهی است که هدف اولیه­ انجیل این است که حقایق معنوی را ترویج دهد اما این به طور خودکار بیانگر آن نیست که خداوند انجیل را با سطوح مختلف قابلیت اطمینان در قسمت­های گوناگون نازل کرده است. افزون بر این، هرچند هدف اولیه برقرار کردن حقایق معنوی است اما حقایق معنوی، مادی و تاریخی آنچنان به همدیگر گره خورده­اند که اصالت هر بُعد برای اصالت سایر ابعاد ضروری است.
 
این حقایق آنچنان با یکدیگر مرتبطند که ابعاد روحانی و مادی نمی­توانند از هم جدا شوند. در نتیجه، پیامد یاد شده معتبر نیست و تنها ترفند­ تبلیغ­کنندگان است. پیامدهای فریبنده می­توانند به شیوه­های گوناگونی برای فریب استفاده شوند که در مورد اعتقادات دینی، به دو شیوه مورد استفاده قرار می­گیرد. نخست، همان طور که ذکر شد قابلیت اطمینان آن را تضعیف می­کند. دوم، این ترفند به کار می­رود تا به طور ضمنی مجاری خاصی را نشان دهد که حاوی تصدیق اشتباه است.

6. ترفند همراهی/ ذهنیت جمعی(9) (همه این کار را می­کنند). در این مورد نیز بار دیگر با توسل به "سایر افراد" اشتیاقی خاص برای یک فن بسیار قدرتمند به منظور اعمال فشار بر مردم مشاهده می‌شود. مردم تمایل دارند از کارهایی پیروی کنند که سایرین نیز آن را انجام می‌دهند. این تمایل به علت ناامنی ذاتی که در هر فرد انسانی نهفته است تقویت می­شود. این ناامنی باعث می­شود که آنها از تفاوت با دیگران بهراسند.
 
همه می­دانند که پیشروان هر حوزه­ای چگونه به طور ناباورانه‌ای از مردم آسیب می­بینند. بسیاری از آنها مسخره و تحقیر می­گردند و حتی به مرگ تهدید می­شوند. پزشکی که رویةه شستن دست­ها پیش از معاینةه بیماران را پایه­گذاری کرد دیوانه شد و به همین دلیل خودکشی کرد. هیچ کس دیگری پیش از وی این کار را نکرده بود؛ بنابراین مردم وی را به ستوه آوردند، هرچند وی قادر بود نتایج برجسته­ای را برای این شستن دست نشان دهد.
 
فن همراهی، برای ترغیب مردم به خرید کالاهایی که نیاز ندارند، صحبت کردن درباره­ اموری که مناسب نیستند و انجام کارهای سؤال­برانگیز مورد استفاده قرار می­گیرد. همین فن با موفقیت برای حمله علیه اخلاق و رفتار دینی استفاده می‌شود. به طور معمول شنیده می‌شود که "افراد تحصیل‌کرده در هر جایی از اخلاقیات متعارف اجتماع دست می­کشند". این یک محرک و دعوت به همراهی در هرزگی است! افراد بسیار کمی قادرند که در مقابل چنین فشاری مقاومت کنند (شهیدی‌نیا، 1372). حتی اگر آنها دچار هرزگی نشوند، تعداد اندکی از آنها با اعتقاد و اعتماد از دیدگاهشان دفاع خواهند کرد. "دیگران این کار را می‌کنند، آن کالا را می­خرند". این یک ترفند قدرتمند در جنگ نرم است و افراد باید نسبت به این ترفند آگاه باشد.

7. دغل­بازی (فریب آشکار). دغل­بازی یک فن مشهور برای تقلب یا فریب رقیب ساده‌لوح است. وقتی که رقیب فکر می‌کند بازی در کنترلش می‌باشد اما خلاف آن صادق است. دغل­بازی شیوه­ آنچنان قدرتمندی برای به اشتباه انداختن است که حتی شخص آشنا با شیوه­های تبلیغاتی نیز ممکن است بارها فریب بخورد.
 
شخصی که می­خواهد فرد دیگری را به نوشیدن مشروب، استفاده از مواد مخدر، قمارباز یا هر نوع عمل غیراخلاقی دیگر سوق دهد معمولاً تنها یک بُعد از ماجرا را نشان خواهد داد. اغلب این بُعدِ کوتاه­مدت نویدبخش نوعی لذت مستقیم یا غیرمستقیم برای یک لحظه است اما هزینه­های پنهان آن وحشتناک است (گاردنر، 1383).
 
به طور معمول هیچ کس درباره این هزینه­ها صحبت نمی­کند بلکه تنها از لذت آن سخن می­گوید؛ بنابراین، قربانی ساده­لوح تنها می­تواند لذت آنی و زودگذر آن را ببیند اما هزینه­های بلندمدت آن را نمی­بیند. جنبش­های منحرف و گروه­های منحط و آیین‌های نوپدید از همین نوع استدلالات برای ترغیب دانشجویان به رها کردن مطالعاتشان یا تکالیف سخت، تبدیل افراد پرانرژی به ولگردهای تنبل، یا ربودن عفت و پاکدامنی از زنان و مردان جوان اما ساده­لوح استفاده می‌کنند.

تقریباً تمام آمارهایی که نشان می­دهد افراد هرزگی، جرم، آسان­کُشی و سایر مفاسد را نادیده می­گیرند، نادرست است. اغلب مردم در کشورهای مختلف گرایشی به این رفتارها ندارند اما گروه‌هایی که در صدد فریب­کاری‌اند به درون مردم وارد نمی­شوند؛ بلکه افرادی را که متمایل به خود می‌دانند برای پاسخ به نظرسنجی دعوت می­کنند. چند هزار منحرف جنسی که به آن سؤالات پاسخ می­دهند به عنوان نماینده کل جامعه معرفی می‌شوند و آمارها بر کل کشور تعمیم می‌یابد.
 
برای نمونه، به تحقیقی توجه کنید که توسط یک مجله­ پورنوگرافیک غربی در میان خوانندگانش انجام می­شود. اگر 80% افراد پاسخ­دهنده بگویند که به طور مرتب اقدام به روابط نامشروع می­کنند، آنها بی‌درنگ ادعا می­کنند "یک نظرسنجی جدید نشان داده است که 80% تمام مردان متأهل در کشور مورد نظر اقدام به برقراری روابط نامشروع می‌کنند". این یک دغل­بازی است. این تحقیق تنها نشان می­دهد که 80% پاسخ‌دهندگان از میان خوانندگان این مجله پورنوگرافیک اقدام به روابط نامشروع می­کنند. این هیچ ارتباطی به میانگین ملی ندارد، زیرا خوانندگان مجله­های پورنوگرافیک نماینده شهروند متوسط هر کشوری نیستند. آنها تنها یک اقلیت منحرف هستند. افزون بر این، حتی در درون این اقلیت علاقمند به پورنوگرافی برخی افراد هرزگی را رد می‌کنند. این برونداد مهم این تحقیق است! (گاردنر، 1383). بنابراین، خواننده ممکن است با خواندن این تحقیق احساس کند که در میان این اقلیت قرار دارد. اغلب افراد داستان واقعی را پنهان می­کنند اما اگر بتوان تا حدودی به چهره­ اصلی افراد دست یافت با کشف این امر که چگونه آنها قادرند اکثریت را به جای اقلیت جلوه دهند و برعکس، حقیقت به گونه‌ای دیگر جلوه خواهد کرد

8. غلغلک و شوخی(10) (دستکاری تخیل). این شیوه در طول دهه­ها در بسیاری از کشورهای غربی امتحان شده و کاملاً به موفقیت مردم را فریب داده است. امروزه، اشاعه­ تلویزیون بین­المللی به وسیله­ آنتن ماهواره و کابل حتی آن را به دورافتاده­ترین کشورها رسانده و پیامدهای زیادی دربر داشته است. هر کسی دارای ذهن تخیلی است. برخی از این تخیلات به ارتباط زن- مرد مربوط می­شود، زیرا انسان­ها به عنوان موجودات جنسی خلق شده‌اند. جنس در محدوده­های تقدیر الهی نه تنها مطلوب است بلکه کاملاً رضایت‌بخش، هیجان­انگیز و حتی برای ثبات مفید نیز می­باشد.
 
با وجود این، همان طور که هر ادراک یا عاطفه یا احساس انسانی می­تواند دستکاری شود، تمایلات جنسی را نیز می­توان فریب داد. این "قلب تبلیغات" به وسیله­ غلغلک و شوخی است. علاوه بر این، در بین تمام احساساتی که افراد دارند احساسات جنسی بیشترین تأثیر را بر جسم و روح دارد. تخیلی که در آن عاشق موسیقی به موسیقی یا عاشق کتاب به کتاب­ها یا مردم به امنیت می­پردازند فقط یک مقدار محدود و خاصی از احساسات را ایجاد می­کند اما تخیلات مربوط به مسئله جنسی باعث احساسات شدیدی می‌گردد. افراد عقل سلیم خود را از دست داده و مسئله ارضای جنسی بر فکر آنها غالب می­شود. بدین دلیل تخیل به عنوان ابزاری قدرتمند در دستان تبلیغ­کننده­ ظریف به کار برده می‌شود.
 
با توجه به این مسئله، بیشتر مدل‌های تبلیغات تلویزیون یا مجله‌های غربی زن هستند تا مرد. حتی اگر محصول تبلیغی متعلق به حوزه­ مردانه باشد. اغلب اوقات این مدل­های منتخب بسیار دل­انگیز و خودمانی یا بسیار جذاب و برهنه‌اند. همچنین آنها به شیوه‌ای­ خودمانی یا بدن­نما و هوس‌انگیز نمایش داده می­شوند. هدف از این کار روشن است. این کار انجام می­شود تا دل مخاطب را غلغلک داده و تخیلات وی را تحریک کند (جاکوئز، 1965).

پژوهش­های روان‌شناختی اخیر نشان داده­اند که تخیل ممکن است به یک دلیل دیگر قوی­تر از تصور باشد. آنها به این امر پی برده­اند که یک شخص معمولی با سرعت صد واژه در هر دقیقه صحبت می­کند. همین شخص با سرعت 250 کلمه در هر دقیقه فکر می­کند. اما در هنگام خیال­پردازی، این نرخ به حدود 1800 کلمه در هر دقیقه می‌رسد. آشکار است که ذهن ما تسلیم حمله­ بی­امان ایده­هایی خواهد شد که به سرعت و پی در پی پخش می‌شوند. وقتی که قدرت تصاویر مهیج تلویزیون به آن اضافه شود، قدرت فریب و دستکاری باور نکردنی می­شود. یک نمونه از این نوع آگهی با استفاده از فن غلغلک در یک فروشگاه لباس غربی این‌گونه مشتریان را جذب می‌کند. دختری با ژست و منش وسوسه­انگیز در عکسی واضح می­گوید: «جان و من تا ماه بعد ازدواج می­کنیم، اما تاکنون دوبار مخفیانه ... داشته­ایم!!»
در پرسش از افراد مختلف از آنان خواسته شد که کلمه جاافتاده در متن را حدس بزنند. آنها بدون استثنا پاسخ دادند: «البته که آنها روابط نامشروع داشته‌اند!». این یک غلغلک و تحریک برای تخیل است.
 
اما وقتی این آگهی پیش می­رود، مشخص می­شود که آن دختر در واقع به دو دیدار مخفیانه از این "فروشگاه لباس" منحصر به فرد اشاره دارد! هنوز برای جلب توجه استفاده از گزاره‌هایی با موسیقی جنسی مستقیم با موفقیت زیاد همراه است (و ناخودآگاه خواننده را تحت تأثیر قرار می­دهند). شوخی و مسخرگی نیز به همین شیوه عمل می­کند. وقتی نوجوانی برای نخستین بار با موسیقی هارمونیک جنسی که امروزه در بازار فراوان است مسخره می­شود، وی ممکن است خجالت‌زده یا حتی وحشت­زده شود. اما وقتی این شوخی برای چند بار ادامه یابد تخیلات وی فعال می­شوند. این شوخی به تدریج مقاومت را از بین می­برد و شخص خود را در دام گناه می­یابد. بدین علت است که افراد جوان باید از مصاحبت با افراد وقیحی که در مورد تخیلات جنسی صحبت می‌کنند یا در شوخی­هایشان از موسیقی هارمونیک غیراخلاقی استفاده می­کنند دوری نمایند. تخیل ابزاری تبلیغاتی قدرتمند است و نه تنها توجه را جلب می‌کند بلکه افراد را تحریک می­کند تا اذهانشان را کثیف و شهوانی کنند (اِنتمن، 1990).

بدین ترتیب، هشت فن یاد شده، در واقع به طور فریبنده­ای ساده به نظر می­رسد. در عین حال، این واقعیت که شرکت‌های تبلیغاتی عربی و کشورهای غربی هر ساله میلیاردها دلار برای آنها هزینه می­کنند و نیز این واقعیت که کشورهای انحصارطلب نیز سالانه میلیاردها دلار به همین منظور در تبلیغات خارجی­شان هزینه می­کنند، نشان می‌دهد که سادگی آنها فقط فریبنده بوده و یک نمای بیرونی برای قدرتی مهلک است که آنها در خود مخفی می‌کنند. لیبرال‌دمکراسی‌های غربی، اومانیست­ها، به اصطلاح خردگرایان، سکولارها و تقریباً همه کسانی که حمله به ایمان دینی را هدف خود قرار داده‌اند اما مبنایی برای جنگ خودخوانده ندارند، از این فنون آزادانه استفاده می‌کنند. کتاب­ها، رسالات، انتشارات و حتی مکالمات آنها سرشار از فنون تبلیغاتی است. ضروری است کشورهایی که مبنای اخلاقی جامعه خود را بر اصول دینی و انسانی استوار می‌کنند با این فنون و نیز شیوه­های مقابله با آن آشنا باشند.

چگونگی کاربرد فنون تبلیغات در جنگ نرم
فنون واحدی که در بخش پیشین مقاله ذکر شد می­توانند با یکدیگر و نیز با سایر روش­ها ترکیب شوند تا برای دریافت‌کننده منجر به نتایجی بسیار خطرناک شود. توجه به برخی از آنها مفید است.

تبلیغات در ترکیب با فنون دستکاری (فریب) ذهنی در جنگ نرم
ذهن انسان منبع نهایی تمام رفتار اوست. این مطالعه به دنبال تحلیل روان و بررسی سرشت واقعی آن نیست. بلکه واژه "ذهن" را برای نشان دادن مرکز ثقل تفکر انسانی مورد استفاده قرار می‌دهد. افزون بر این، یادآوری می‌شود که ذهن انسانی یک موجودیت واحد منزوی از سایر عوامل نیست. بلکه، ذهن یک موجودیت پیچیده است که به نحوی جدایی‌ناپذیر با روح و روان آدمی در پیوند است و سرشت گناه همواره در تعامل با آن است. همچنین حافظه، هوش، کنجکاوی و بسیاری از عوامل دیگر نیز به طور کامل با آن در ارتباط است و هر چیزی بر این عامل تأثیر گذارد، همه آنها را تحت تأثیر قرار می­دهد.
 
این بدان معنی است که اگر فردی بتواند در ذهن انسان نفوذ کند، می‌تواند با موفقیت همه ابعاد وجودی شخص را دستکاری نماید، زیرا تمام قوای ذهنی به شدت در هم­ تنیده است و از طریق هر یک از آنها می­توان در اذهان انسانی نفوذ کرد. در نتیجه، می‌توان با شناخت سازوکار و فرآیند عملکرد آن در جنگ نرم از آن بهره‌برداری کرد.
 
جهان سکولار به وضوح نشان داده است که برای کنترل مردم نیازمند کنترل اذهان است و فنون زیادی را برای رسیدن به این هدف اختراع و تکمیل کرده­ است. بسیاری از این فنون، به گونه‌ای ظریف طراحی شده‌اند تا مردم آنها را به عنوان نیروهای تغییر ذهن نشناسند. از جمله این فنون، تغییر ذهن به وسیله­ تکرار نمایش است. فن دیگر، فریب احساسی با نادیده گرفتن خرد است (لاسول، 1999).

1. دستکاری ذهن با نمایش مکرر برای تبلیغات در جنگ نرم: ذهن انسانی دارای یک مقاومت درونی (یا دست‌کم درنگ درونی) در انجام کارهایی است که عموماً تکان‌­دهنده یا نفرت­انگیز هستند. در واقع، مغز انسان یک مرکز بازداری دارد که افراد را از زیاده­روی در اعمال شرم­آور باز می­دارد. مشروب و بسیاری از مواد شیمیایی دیگر می­تواند به فعالیت این مرکز آسیب وارد کند و بدین خاطر شخصی که در شرایط طبیعی بر خود کنترل دارد پس از مصرف این مواد شیمیایی، کنترل‌ناپذیر می­شود. اگر به هر دلیلی این قید و بند برداشته ­شود وی بددهن، خطاکار و حتی هرزه می­شود.
 
اما فنون تغییر ذهن بسیار قدرتمندتر هستند، زیرا تأثیرات بسیار طولانی­تر دارند. وقتی کبد انسان مشروب را می­سوزاند، شخص به حالت طبیعی بازمی­گردد، ولی پس از گرفتار شدن در اعمال فاسد هیچ بازتوانی متناظری برای ذهن انسانی وجود ندارد. بدین علت است که وقتی ذهن رو به انحطاط می­رود به نحوی مؤثر جلوی فرآیندهای روحی که می‌تواند شخص را احیا کند، می­گیرد. یکی از راه­های شکست مقاومت ذهنی درونی که در جنگ نرم کاربرد دارد، نمایش مکرر است. تغییر ذهن انسانی توسط نمایش مکرر در زیر نشان داده شده است:

نمایش اول: شوک وارد کردن و عقب نشستن
نمایش مکرر/ کاهش شوک/ اجازه دادن برای نمایش بیشتر/ حساسیت‌زدایی/ حذف کامل شوک/ مدارا (به خاطر پیش‌روی شوک)/ چشم­پوشی/ تأیید درخواست آرزو کردن انجام دادن آن!!

این یک زنجیره­ طولانی است اما وقتی دو یا سه مرحله­ نخست طی شد، سایر موارد­ فرآیند به طور خودکار تسریع می‌شود. سرانجام سرشت گناه فرصتی به دست می‌آورد تا ماهیت قبیحش را نشان دهد و فساد تشدید ­شود. نمایش مکرر شیوه­ای است که در آن آگهی­ها به ذهن هجوم می آورند، الگوهای رفتاری جدید و گناه­آلود محبوبیت‌ می یابند، گناه مطلوب شده و امور غیرطبیعی به جای امور طبیعی پذیرفته می­شوند.
 
این یک واکنش­ زنجیره­ای است، به نحوی که حرکت کُند تقریباً تغییرناپذیر به قدرت مهلک و مخرب رو به فزون، تبدیل می‌شود. وقتی فردی به رفتار غیرطبیعی و گناه­آلود گرفتار می­شود و از آن لذت می­برد، به تدریج لذت و شور اولیه کاهش می‌یابد. این فرد بعدها احساس می‌کند که به سطوح انحطاط بیشتری نیاز دارد تا اشتیاق خود به رفتار منحط را ارضا کند. این یکی از دلایلی است که غلظت رو به افزایش جرم و روابط غیراخلاقی در تلویزیون، سینما و سایر رسانه­های غربی را توضیح می‌دهد. با وجود این، سیاست‌گذاری رسانه‌ای صحیح و مبتنی بر اصول دینی و هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی یک جامعه­ معقول سرانجام می‌تواند این کارها را نامعقول معرفی می­کند.

2. دستکاری ذهن با نادیده گرفتن خرد. هر وقت اطلاعاتی به شخصی داده شود وی پیش از هر عملی آن را تحلیل می­کند. این شیوه پیشبرد امور است:
اطلاعات خرد تحلیل کنش
در اینجا، "کنش" بیانگر عمل پذیرش یا رد است. اما در تصمیمات مربوط به زندگی واقعی عامل دیگری نیز دخالت می‌کند که احساس نامیده می­شود. احساسات دارای یک کارکرد مشروع‌اند اما می­توانند به شیوه­ای دستکاری شوند که بر خرد غلبه یابند. فرض بر این است که احساسات به شیوه­ای طراحی شده­اند که یک نقش حمایتی برای خرد ایفا کنند.
 
آنها لذت را در موقعیت­های مطلوب افزایش داده با مشاهده­ درد دیگران احساس همدردی ایجاد می­کنند و عصبانیت، تنفر، هیجان، وطن­پرستی و غیره را در موقعیت مناسب تشدید می­کنند. در این مسائل، احساسات به مثابه­ ضمائم مهم خرد عمل می­کنند.
 
همان طور که ابزار مناسب کارها را تسهیل می­کنند، احساساتی که به طور مناسب کنترل شوند با ایجاد تنوع زندگی را مهیج می­کنند. مادامی که احساسات تحت سلطه خرد باشد و هم خرد و هم احساسات نقش­های خود را به طور مناسب ایفا کنند همه چیز خوب است و ثبات زندگی افزایش می­یابد. با وجود این، اگر احساسات از کنترل خارج شوند نه آنها و نه خرد نمی­توانند به طور مناسب عمل کنند و به افزایش آشوب و هرج و مرج در زندگی منجر می‌شوند. نقش­های خرد/ احساسات حتی در اشخاص طبیعی می­توانند دستکاری شده و وارونه شوند. این همان مسئله‌ای است که در بیشتر آگهی­های خردستیز مشاهده می‌شود. در جنگ نرم با به کارگیری فنون تبلیغات خرد نادیده گرفته شده، به احساسات پرداخته می‌شود. در واقع، دستکاری احساسات و فنون تبلیغات در جنگ نرم به طرز آنچنان جدایی‌ناپذیری به هم پیوند می­خورند که هیچ یک بدون دیگری نمی­تواند درک شود. این فنون تا حدودی به شیوه­ای که در این نمودار خطی نشان داده می‌شود عمل می‌کنند (سُویِل، 1980):

اطلاعات ساختگی/ خردورزی متأثر از احساسات/ تحلیل متأثر از احساسات/ عمل تحت کنترل احساسات

اگر خرد، فارغ از احساسات باشد، نادیده گرفته شده، سرانجام کنار گذاشته می­شود اما احساسات دستکاری می‌شود. این کار با استفاده از واژگان کنایه­دار و فریبنده­ای انجام می­شود که خرد را نادیده می‌گیرد و به طور مستقیم احساسات را دستکاری می­کند. اغلب تبلیغات مرتبط با کنترل جمعیت در این مقوله جای می­گیرند. این تبلیغات با استفاده از ترس ناشی از امور ناشناخته تصویری وحشتناک از انسان­ها ترسیم می­کنند که تمام جهان را تکان می‌دهد.
 
وقتی به طور مستقیم احساس با موفقیت دستکاری می­شود خرد تحت­الشعاع قرار می­گیرد. در این موضوع خاص، نوعی تعطیلی ذهنیِ نسبتاً کلی وجود دارد و شخص مطیعانه از تبلیغ­کننده پیروی می‌کند. مردان، زنان، نوجوانان و کودکان همگی دارای حوزه­های خاصی از آسیب­پذیری احساسی هستند. تبلیغ‌کنندگان به خوبی این حوزه‌ها را درک می­کنند. تبلیغ­کنندگان همواره به دنبال این اطلاعات هستند در حالی که یک فرد معمولی از تمامی اینها غافل است.
برخی از این حوزه­های آسیب­­پذیری عبارتند از: اغلب مردان نگران سر و وضع، توانایی­ها، دستاوردها، اقتدار و احترامی هستند که در خانه و خارج خانه از آن برخوردارند و در خفا نسبت به آن می­ترسند. مردان متأهل تقریباً با همسرانشان دیده می­شوند، بسیاری از آنها به سرعت ناخشنودی خود را از جزئی­ترین و احمقانه­ترین مسئله بیان می­کنند. در نتیجه، تعداد زیادی از آنها نسبت به مرگ و عملکرد شخصی­شان نگرانند؛ عملکردی که از حیات جنسی­شان شروع می­شود و تا جایگاه اجتماعی­شان ادامه می­یابد. بسیاری از تبلیغ­کنندگان به طور مستقیم دست روی این نقطه­ حساس می­گذارند و باعث انجام کاری می­شوند. مجله‌های اجتماعی بسیاری را می‌توان یافت که بر آگهی‌هایی با این مضمون کار می­کنند. برای مثال، مجله­ای مردان را "دلسوز، دوست­داشتنی، متفکر، مورد حسادت دیگران، و ..." توصیف می­کند. در واقع، چه چیزی باعث می‌شود که آن مجله مردان را تا این جایگاه بالا برد؟ پاسخ بسیار ساده است: این افراد دارای کالاهایی هستند که توسط این شرکت­ها تبلیغ می­شود!

زنان در حوزه­های زیبایی، ظاهر، متعلقات، عقاید دیگران در مورد خانواده­شان، آشپزی، و مدها و سلیقه‌های روز آسیب‌پذیرند. چون هیچ یک از این موارد تداوم ندارد کل زندگی زنان نبرد برای حفظ آنهاست. بدین علت است که آگهی­های معطوف به زنان، آنها را در این مسائل فریب می­دهند. یک روغن ­موی محبوب از مصرف­کنندگان خود دعوت می­کند تا "با داشتن ظاهر بسیار زیبا و تر و تازه، اعتماد به نفسشان را جلا دهند". اما توضیح نمی­دهد که ظاهر، اعتماد به نفس و غیره به چندین عامل خارجی و داخلی وابسته است که هیچ روغن ­مو، پیراهن، عطر یا ابزاری نمی­تواند آن را ارائه دهد.
 
آگهی دیگری درباره­ رژلبی سخن می­گوید که با آن "برای همیشه شوهرم را افسون کردم". اکنون، کدام زنی است که نخواهد شوهرش را افسون کند و آن هم برای همیشه. با وجود این، آگهی مزبور نمی­گوید که افسون کردن فرآیند بی‌پایانی است که برای رسیدن به آن باید در تمام زندگی­اش تلاش کند. علاوه بر این، نمی­گوید که اگر رژلب این شرکت آنقدر مسحورکننده است پس هر زن دیگری نیز با استفاده از همان کالا از این شانس برخوردار است که شوهر او را افسون کند! پس چشم­انداز بسیار جذابی برای هر زنی نیست!

طراحان جنگ نرم می‌دانند که مردان و زنان جوان حوزه­های آسیب­پذیری و ترس خاص خود را دارند. چون آنها هنوز به ثبات احساسی و ذهنی نرسیده­اند، فریب دادن آنها بسیار آسان است.
 
مجله‌ای با هدف فریب دادن مردان جوان از واژه­هایی مانند جاهل­مآب، مقاوم، سرسخت، معقول، مؤدب، جسور و غیره استفاده می­کند. همان مجله پر از آگهی­های معطوف به زنان جوان است. اینها از واژه­هایی مانند خوشگل، درخشش، زن زیبا، مد، وسوسه­انگیز و غیره استفاده می­کنند. دیگری که به دنبال خانم­های خانه­دار است از ادویه­هایی صحبت می­کند که "خانواده­های بزرگ را دور هم نگه می­دارد". تمام آگهی­های فوق به ظریف­ترین احساسات انسانی می­پردازند اما تمام آنها این واقعیت را پنهان می­کنند که زیبایی یا قشنگی هرگز فروشی نیست. آنها نشان نمی­دهند که این ویژگی­های مطلوب تا حدود زیادی مستلزم پرورش است. اگر آن‌گونه آگهی آخر می­گوید ادویه­ها می­توانستند خانواده­ها را دور هم نگه دارند باید جامعه انسانی به شکلی بسیار بهتر از امروز می­بود.

فنون بدنامی در دستکاری احساسات
واژه­های کنایه­دار به شیوه­های گوناگون مورد استفاده قرار می­گیرند تا تأثیر بدنامی را پدید آورند. یکی از این روش­ها انتخاب چیزی است که واقعاً بد یا تهاجمی است و با استفاده از کمی پیوند آزاد آن را تبدیل به چیز دیگر می­کند. گالیله مجبور شد تا در ابتدا به خاطر فعالیت­های سیاسی­اش، دیدگاه­هایش را نفی کند. این عمدتاً یک پدیده جامعه­شناختی بود اما چون کلیسا عامل اجرای آن شد آنها به سرعت از فن پیوند آزاد استفاده کردند:

گالیله توسط کلیسا مورد سؤال قرار گرفت./علوم مورد مخالفت کلیسا بود./سرانجام "کلیسا همواره مخالف علم است".

امروزه، ارتباط بی­پایه­ بین رویداد اصلی و پیامدهای عمومی آن آشکار شده است. روش دیگر این است که زبان به شیوه­ای دستکاری و بازتعریف شود که باعث گردد امور خوب و خوشایند، تهاجمی به نظر رسند. واژه­هایی همانند انضباط، کنترل نفس، خویشتن­داری، امساک و غیره در معرض این فرآیند قرار گرفته­اند. هر یک از این واژه­ها با رویدادها یا تصاویر تهاجمی خاصی از واژه ترکیب شده است که به دقت انتخاب شده و معنای بدی به این واژه­ها محول می­کند؛ معنایی که واقعاً در کاربرد عملی آن وجود ندارد.
پس از این، هر وقت این واژه توسط یک شخص مورد استفاده قرار گیرد، معنای بد ضمنی به طور خودکار به ذهن شنونده منتقل می­شود.
 
روش دیگر سانسور است. سانسور نوعی سرکوب است که از موضع قدرت اجرا می­شود، گاهی اوقات برای خیر عمومی (همانند موردی که متضمن امنیت ملی است) اما اغلب از ترس بیان سایر عقاید یا از ترس به خطر افتادن منافع خود. سانسورکننده­ای که صرفاً در دفاع از دیدگاه خود عمل می­کند از اشاعه اطلاعاتی که به نفع طرف دیگر است، ممانعت به عمل می‌آورد. همزمان، وی اشاعه­ تمام اطلاعاتی را که برای طرف دیگر بدنامی به همراه دارد یا به ضررش است تشویق می­کند. کم نیستند افرادی که دوست دارند از باستان­شناسی، فیزیک، شیمی، علوم اجتماعی یا مدل تکامل برای حمله به باورهای دینی استفاده کنند. آنها اسناد و شواهدی را روی هم می­گذارند که به نظر می­رسد ایمان الهی را رد می­کند اما همواره در نمایش طرف دیگر ناکام هستند. در نتیجه، خواننده تنها آن طرف تصویر را می­بیند که هیچ چیز خوشایندی نداشته و بنابراین، از برقراری رابطه با آن شخص یا موضوع اجتناب می­کند.

فنون تبلیغات و نظریه لیبرال‌دمکراسی
خیزش به اصطلاح لیبرال­ها در بین غربیان یک سند زنده از قدرت تبلیغات است. عبارت "لیبرال" به تنهایی یک ترفند تبلیغاتی است. در عمل لیبرال کسی است که نسبت به همه دیدگاه‌ها دارای تساهل است. این در حالی است که مدعیان لیبرالی نمی‌توانند به دیدگاهی که با عقاید آنها مخالف است گوش فراداده، با آن مدارا کنند. برچسب مناسب برای این افراد "افراطیون" است. اما چون این واژه به سرعت هویت آنها را برملا می­کند و چون به وضوح عدم انطباق خداشناختی و کوته­فکری آنها را آشکار می­کند، واژه­ لیبرال را برای خود اشاعه می­دهند. این قدرت تبلیغات است.

افراطیون (لیبرال) در غرب توانسته­اند با استفاده از فنون تبلیغاتی در تعداد زیادی از کلیساها و نهادها نفوذ کنند. توجه خروجی­های نشریات و سایر رسانه­های گروهی در میان مسیحیان نشان می‌دهد که بخش زیادی از آنها در کنترل افراطیون لیبرال است. آنها قدرت تبلیغات را شناخته و تمامی شبکه­های ارتباطی را برای انتشار دیدگاه­های خود به کار می­گیرند. چنانچه دانشجویان و محققان دینی و الهیات بخواهند تا هر مجله­ یا نویسنده­ لیبرالی را به شیوه­ انتقادی مطالعه کنند، مشاهده خواهند کرد که بسیاری از آنها از هیچ­ چیزی به جز فنون تبلیغاتی برای حمله به ادیان الهی استفاده نمی‌کنند. نوشته­های آنها هیچ سند یا منطق محکمی برای حمایت از ادعاهایشان ندارد. در حال حاضر، کتاب­هایی که در خصوص دیدگاه لیبرالیسم منتشر می‌شود از عبارات، واژه­ها و معانی ضمنی بسیار بدی علیه مفاهیم دینی استفاده می‌کنند و در سطحی وسیع توزیع می‌شوند. این امر بیش از هر چیز نشان می­دهد که باید قدرت تبلیغات را در حمله به ایمان دینی درک کرد.

تحلیل تبلیغات
تمام تبلیغات ساختگی غرب، جنگ نرم است؛ جنگی برای کنترل و فریب اذهان. هر انسانی ممکن است خواه‌ناخواه در معرض این حمله قرار گیرد. این بدان معنی است که هر شخصی که در جامعه ایرانی زندگی می‌کند اگر به دنبال حفظ خود از این جنگ روانی است لزوماً باید گام­هایی پر از احتیاط بردارد.

آگاهی صرف نسبت به وجود یا چرخه­ جنگ نرم برای پیروز بیرون آمدن از این جنگ مبتنی بر عقل ابزاری کافی نیست. بلکه، فرد برای رسیدن به یک پیروزی معمولی باید در وضعیت تحلیل تبلیغات قرار گیرد. وقتی شخصی تبلیغات را تحلیل می­کند چیستی آن را شناخته و می­تواند از گرفتاری در ترفند شفاهی و احساسی بگریزد. بهترین کار در چنین موردی این است که سؤال­های روشنگر مناسب پرسیده شود. سؤال روشنگر سؤالی است که بحث را به شیوه­ معمولی به یک جهت معین هدایت می­کند. هدف از آن، استخراج معنای دقیق چیزی است که توسط تبلیغ‌کننده و هر کس دیگری بیان می‌شود. به برخی از سؤال­های مهم راهنما در ادامه اشاره می‌شود. می‌توان با صرف زمان و تجربه سؤالات بیشتری در برخورد با نیازهایی که ممکن است در آینده پیش آیند طرح کرد.

1. تبلیغ­کننده کیست؟

2. به چه کسی خدمت می­کند؟ یا به عبارت دیگر، به چه کسی وفادار است؟ به شما، به خودش یا به روزی‌رسان­هایش؟

3. هدف وی از این تبلیغات چیست؟ آیا برای نفع رساندن به شما است یا دیگری؟

4. وی به کدام منافع، آرزوها، احساسات یا ترس­های انسانی متوسل می­شود؟

5. از چه فنون تبلیغاتی استفاده می­کند؟

6. آیا این فنون اخلاقی هستند یا غیراخلاقی؟ اگر غیراخلاقی‌اند، او یک شخص صادق است؟

7. آیا هدف تبلیغ­کننده بیان کل حقیقت است و آیا وی این کار را انجام می­دهد؟ اگر نه، هدف وی چیست و چه چیزی وی را تحریک می­کند تا بخشی از حقیقت را پنهان یا سرکوب کند؟

8. آیا شما می­خواهید به خود اجازه دهید که تحت تأثیر قرار گرفته، فریب خورده و با تاکتیک­های تبلیغاتی مورد استفاده قرار گیرید یا خیر؟

وقتی که این سؤالات آگاهانه، به طور حدأقلی یا حداکثری، در تبلیغات به کار گرفته شود یک چارچوب ارجاعی در ذهن آگاه ایجاد خواهد شد و به تدریج خود را بر ناخودآگاه و ذهن ناآگاه حک خواهد کرد. سپس هرگاه که سوژه خواسته یا ناخواسته در معرض تبلیغات قرار گیرد ایفای نقش خواهد کرد. هرچه بیشتر تبلیغات به صورت آگاهانه تحلیل شود و هرچه بیشتر بر ذهن ناآگاه حک شود کمک می­کند تا سوژه در مقابل تبلیغات از خود محافظت کند، هرچند نسبت به آن آگاه باشد.

نگرش­ها نسبت به جنگ نرم؛ از نمایش مکرر تا تبلیغات
اغلب مردم قدرت حیرت­آور نمایش مکرر را چه خوب و چه بد درک نمی­کنند. این یکی از دلایلی است که بسیاری از والدین آموزش مربوط به مسائل دینی و معنوی را در خانواده نادیده می­گیرند. سپس این امر در یک دور باطل عمل می­کند. نبود آموزش آنها را مستعد اقدام به شرارت می­کند و این اقدام باعث نوعی بیزاری نسبت به تمام آموزش‌های معنوی می­شود.
 
واضح است که مهم‌ترین فعالیت والدین در این حوزه ارائه­ نمایش مکرر مطالب معنوی از کمترین سن ممکن است. این امر به یقین به ساختن دیوار مقاومت در روحشان کمک می­کند که به سادگی یا به سرعت زیر بار شرارت نروند. اما در همان زمان شما باید گام­های دفاعی را نیز بردارید. فرزندان باید تفاوت بین خیر و شر و نیز مرز بین آنها را بدانند. آنها باید در خصوص پرهیز از شرارت تعلیم ببینند. تلویزیون، ویدئو، اینترنت، ماهواره و فیلم ابزارهای قدرتمندی برای اغوای مردم به گناه هستند. تعداد زیادی از موسیقی­هایی نیز که هرزگی و خشونت را تبلیغ می­کنند این‌گونه­­اند. نمایش مکرر در وهله­ اول مردم را نسبت به انحراف بی­تفاوت کرده و شیوه­ هیجان­انگیز عرضه گناه، باعث جذب شدید مردم به سوی آن می‌شود. هر فردی باید برای این شرایط مجموعه­ای از سؤالات راهنما طرح کند. این سؤالات باید همواره اصلاح شوند تا باعث دقت و اثرگذاری تحلیل گردند.
 
در اینجا چند سؤال راهنما مطرح می‌شود اما نباید تنها به این سؤالات محدود شد. هر کس باید از خود سؤال­های بیشتری که برای وضعیتش مناسب­تر است طرح کند:

1. آیا برنامه­های تلویزیونی یا ویدئویی که من می­بینم، یا موسیقی که می­شنوم و کتاب­ها یا مجلاتی که می‌خوانم حاوی عباراتی هستند که نمی­توان آنها را در جمع خانوادگی بیان کرد؟

2. چه نوع عبارتی است؟ توصیف روابط خصوصی، شهوت‌آلود، یا هر نوع عمل انحرافی؟

3. کتاب­های پزشکی دارای برخی جزئیات عمیق درباره­ بدن انسان هستند، در حالی که کتاب­های مربوط به حقوق و جزا حاوی توصیف جرم هستند. هیچ یک از اینها را نمی­توان در حضور خانواده خواند اما آنها اشتباه نیستند زیرا هدفشان آموزش است. آیا عبارات مورد بررسی دارای توجیه مشابه با اینها هستند یا تنها به دنبال تشریح شهوات می­باشند؟

4. چه نوع احساساتی در هنگام برخورد با این توصیفات و داستان­های شنیداری، دیداری و چاپی برانگیخته می‌شود؟

5. آیا آنها به شما کمک می­کند تا یک شخص بهتر، پاک­تر یا پخته­تر شوید؟

خطوط راهنمای یاد شده برای افرادی است که هنوز تحت تأثیر فریب به وسیله­ نمایش مکرر قرار نگرفته­اند. اگر شخصی هم‌اکنون تحت چنین تأثیری است باید راهبرد متفاوتی اتخاذ شود. نفی کورکورانه و شدید ممکن است برای شخصی که تاکنون میوه­ ممنوعه را خورده است کارگر نباشد. به خصوص اگر شخص ناپرهیز یک فرد جوان سرکش باشد. چون میوه­ ممنوعه خیلی خوشمزه است، نفی کورکورانه و شدید ممکن است حتی این "شور" را در وی ایجاد کند که برای تداوم رو به افراط به رفتار غیرطبیعی بیشتر نیاز است. بهترین مانع نفی دوستانه پیش از درگیری شخص در این امور است.

نتیجه‌گیری
تأثیر فنون تبلیغاتی در جنگ نرم بر انسان­ها را می­توان به طور کلی در زیر خلاصه کرد: آرمان­ها و آرزوهای انسانی(‌آرزوی لذت، ترس از درد)، آرزوی امنیت(ترس از ناامنی)، تبلیغاتی که نوید لذت و امنیت را می­دهد(نوید تسکین درد و ناامنی)، گرفتار شدن در بند تبلیغ­کننده.

تمام انسان­ها دارای آرزوها و آرمان­های مشترک خاصی هستند. آنها همگی آرزوی لذت و امنیت را دارند در حالی که همگی از درد و ناامنی می­ترسند. هیچ چیز غیرطبیعی در این امور وجود ندارد تا اینکه مجری جنگ نرم وارد می‌شود. مجری جنگ نرم در لذت­ها و امنیت­ها اغراق کرده و به طور همزمان، درد و ناامنی احتمالی را پنهان می‌کند. وقتی که مخاطب جذب شد، آنها نوید لذت و امنیت را همراه با تسکین درد و ناامنی می­دهند. شبکه­ فریب آنقدر قدرتمند است که مردم به آسانی گرفتار آن می­شوند. بدتر از آن، این فنون آزادانه توسط افراد تحریک­کننده­ برای حمله به ایمان دینی مورد استفاده قرار می­گیرد.
حجت الله مرادی- عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع)


منابع
- احمدرشتی، جيهان (1383)؛ تبلیغات در رسانه‌های ارتباط جمعی؛ (ترجمه: ع شری‌زاده)؛ تهران: ندای دوستی.

- العوینی، محمدعلي (1369)؛ امپریالیسم تبلیغاتی؛ (ترجمه: محمد سپهری)؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.

- شهیدی‌نیا، سیدامین (1372)؛ نقش تبلیغات در زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی؛ پیام پتروشیمی، ش 5.

- گاردنر، جرج (1383)؛ جنگ روانی و تبلیغات؛ تهران: معاونت فرهنگی ستاد مشترک سپاه.

- Aronson, E. and pratkanis, s;(2003); The Age of propaganda. Boston: McGraw -Hill.

- Bruce Lannes Smith, "propaganda" in Encyclopaedia Britannica, 15th ed., vol. 15.

- Entman, Robert (1990); “News as propaganda”, Journal of Communication 40: 124-7.

- Jacques, Ellul (1965); propaganda: the formation of mens attitudes (Ne w York), pp. 256-557.

- Lasswell Harold (1999); cited in Philip M. Taylor, British Propaganda in the 20th Century, (Edinburgh: Edinburgh University Press) p.37.

- Lasswell, Harold (1933); “Propaganda,” Encyclopedia of the Social Sciences, New York: Macmillan, pp. 521-28.

- Soviel (1980); covert Action and propaganda, Presented to the oversight subcommittee, permanent select committee on Intelligence, house of represent - tatives, 6 February.

- Schlesinger, Philip (1989); “From production to propaganda,” Media, Culture and Society, vol. 11.


(1) propaganda

(2) advertisement

(3) spontaneous

(4) contrived

(5) informative

(6) manipulative

(7) educative

(8) educational/informational

(9) Bandwagon/Mob-mentality Trick

(10) Titillation And Teasing
 
منبع: پایگاه جنگ نرم