گرداب- تبلیغات از جمله واژگانی است که برداشتهای متفاوت و گاه متعارض و متضاد از آن میشود. در یک سوی آن میتوان اطلاعرسانی و آگاهیبخشی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را مشاهده کرد که بر صفحه جراید، مطبوعات، صفحات وب یا تصاویر تلویزیونی یا بر روی امواج رادیویی نقش میبندد و در سوی دیگر بزرگنمایی یا کوچکانگاری و فریب و دگرگونسازی حقیقت و ارائه چهره وارونه از واقعیت را به نظاره نشست.
تبلیغات فرصتی به دست کارگزار و مجری میدهد که با بهرهگیری از تکنیکهای خاص رسانهای اهداف خود را تحقق بخشد.
به هر حال، تبلیغات پدیدهای خنثی و بریده از رأی و نظر مجری خود نیست. چنانچه در تاریخ معاصر جهان، بخش غالب فرهنگ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع توسط آن رقم خورده است.
تأثیرپذیری ارکان فکری و رفتاری افراد در سنین مختلف به ویژه نوجوانان و جوانان از الگوهای عرضه شده در تبلیغات مختلف، مسئلهای است که توجه بسیاری از ارباب دانش را به خود مشغول ساخته است. این مقاله، با مفروض شمردن کاربست فنون تبلیغات در رهیافتهای جنگ نرم، ابعاد مختلف آن را به اجمال شناسایی و بررسی میکند. بیتردید، توجه به کارکردهای اجتماعی جنگ نرم از ضرورتهایی است که نیازمند پژوهشهای بنیادی و اساسی محققان و اندیشمندان علوم اجتماعی است.
واژگان کلیدی: فنون تبلیغات، فریب، جنگ نرم
تبلیغات عبارت است از هنر و عمل انتشار اطلاعات در بین تعداد زیادی از افراد. این اطلاعات بسته به سرشت تبلیغات ممکن است درست یا غلط باشد اما در این مقاله تنها نوع غلط آن مورد نظر است. افزون بر این، باید این مسئله را درک کرد که در غیاب چنین تبلیغاتی، اطلاعات زیاد پخش نمیشود. اطلاعات بیحرکت است مگر اینکه تبلیغ شود. همچنین، در این نوشتار از واژههای تبلیغات(1) و آگهی(2) به یک معنا استفاده میشود، زیرا تمام آگهیها برای موفقیت ناگزیر از به کارگیری فنون تبلیغاتی هستند.
با وجود این، عمده تأکید این مقاله بر روی تبلیغات نظام غرب علیه باورها و ارزشهای کشورهای اسلامی است که از آن طریق به صورت کاملاً موذیانه به دنبال تغییر در ارزشها و باورها میباشد به ویژه تأکید این تغییر بر روی نوجوانان و جوانان میباشد که در این نوشتار با موشکافی تاکتیکهای به کارگیری شده مورد مداقه و تدقیق قرار میگیرد.
تبلیغات میتواند به دو گروه تقسیم شود: خودجوش(3) و ساختگی(4). تبلیغات خودجوش در جایی یافت میشود که مردم درباره دستاوردها و موفقیتهایشان با یکدیگر سخن بگویند. آنها نباید برای انتقال این تبلیغات به دیگران برنامهریزی بلند یا کوتاه کنند. اصولاً تبلیغات خودجوش فاقد برنامهریزی است. وقتی شخصی فارغالتحصیل میشود، در قرعهکشی جایزه میبرد، یا افتخار خاصی را کسب میکند خود به خود و با اشتیاق به دیگران خبر میدهد. تبلیغ خودجوش، نوعی ارتباط خالی از غرض است که به افراط نمیکشد. از سوی دیگر، تبلیغات ساختگی به دقت برنامهریزی شده و اجرا میشود. اینگونه تبلیغات نیز دو نوع است: آموزنده(5) و فریبکارانه(6). تبلیغات آموزنده به دنبال انتقال وقایع به افرادی است که انتظار میرود واکنشی مثبت داشته باشند. گاهی اوقات عنصری از اقناع نیز وجود دارد. در مقابل، تبلیغات فریبکارانه به دنبال کنترل رفتار افراد به یک شیوه خاص است. این تبلیغات آنها را اغوا میکند تا کالا و اندیشه خاصی را بخرند، به شیوهای خاص فکر کنند، عمل کنند و لباس بپوشند و حتی آنها را ترغیب میکند تا به جنبشهای خاصی بپیوندند. تبلیغات روزنامهها نمونهای از تبلیغات آموزنده(7) است. به طور معمول هدف این تبلیغات آن است که به مردم درباره کالاها، خدمات، کاریابی و غیره اطلاعاتی ارائه دهد. آنها میتوانند به مثابه تبلیغات آموزشی و اطلاعاتی(8) در نظر گرفته شوند (شهیدینیا، 1372).
از سوی دیگر، تبلیغاتی که مردم را به سیگار کشیدن، مصرف مواد غیرضروری و خرید کالایی که چندان لازم نیست تشویق میکند و آنها را به برندی خاص علاقهمند میسازد در مقوله تبلیغات تغییردهنده ذهن قرار میگیرند. احزاب سیاسی، گروههای لابیگر، فرقههای غیربومی و جنبشهای مختلف نیز همین فنون را به کار میگیرند.
طبقهبندی یاد شده باید به عنوان یک دستورالعمل عینی مورد استفاده قرار گیرد، اما باید در هنگام تحلیل تبلیغات و آگهیها مراقب بود. اغلب آنها به وضوح در چارچوب یکی از این دو مقوله قرار میگیرند، اما برخی از آنها حاوی عناصر هر دو مقوله هستند. برخی از تبلیغات آموزشی نیز از فنون تغییر ذهن استفاده میکنند در حالی که تبلیغات فریبکارانهای هم یافت میشود که حاوی مطالب آموزشی یا واقعی است. چیزی که برای دریافتکننده مهم است توانایی وی برای تغییر و تمایز واقعیت از دروغ است.
تبلیغات فریبکارانه
تبلیغکنندگانی که به این گروه تعلق دارند، مجموعه گستردهای از فنون امتحان شده و اثبات شده را به کار میگیرند. این فنون به آرمانها، مشکلات، آرزوها و نیازهای بیپایان انسانی بستگی دارد که اغلب دارای محتوای عمیق احساسی است. این نوع احساسات انسانی نهایت ندارد و ارائه فهرستی جامع از آنها ناممکن است. با وجود این، اغلب روشها میتوانند در چندین مقوله جای گیرند. در این مقاله به هشت مورد از آنها اشاره میشود، با این تضمین که این امر بینشی مفید را در این موضوع عرضه کند و در کشف سایر فنون و تحلیل منطقی آنها به کار آید.
در ابتدا ممکن است به نظر برسد که این فنون فایده خاصی نداشته باشند، اما در پایان به یقین نسبت به شیوهای که فنون تبلیغاتی در جنگ نرم میتواند برای فریب مردم مورد استفاده باشد، آگاهی به دست میدهند. در واقع، این فنون به طور موفقیتآمیزی برای تغییر الگوی فکری و رفتار کل نسلها و حتی ملتها مورد استفاده قرار میگیرند. در ادامه، این مقاله درباره فنون اصلی متداول در حمله به ایمان و اعتقادات دینی و نیز چگونگی مقابله با آن مطالبی عرضه خواهد کرد.
فنون تبلیغات در جنگ نرم
در عمل صدها روش برای ترویج باورها و کنترل اذهان مورد استفاده قرار میگیرد، اما تمام آنها را میتوان "تقریباً" در چند مقوله "همپوشان" طبقهبندی کرد. "تقریباً" به این خاطر که در امور انسانی طبقهبندی موضوعات به شیوه قطعی، دشوار است و بدین جهت "همپوشان" که در ساختار زندگی واقعی در یک زمان بیش از یک مقوله مورد استفاده قرار میگیرد که باعث نوعی همپوشانی میشود. این فنون عبارتند از:
1. ترس از بدنامی (ناامنی، ترس). هر کسی از بدنام شدن میترسد. این احساس در این ضربالمثل منعکس میشود که "حتی بدترین شرّ بهتر از بدنامی است". تبلیغکنندگان با بهرهگیری از واژههایی ناخوشایند این ترس را دستکاری میکنند تا باعث ترس، تنفر یا ناخشنودی شوند. این کار همواره بدون ارائه شواهد عملی برای تأیید گفتار انجام میشود. چون تمام انسانها از بدنامی میهراسند مردم سعی میکنند از چیزی که در تبلیغات مورد اشاره واقع شده، دوری گزینند.
واژههایی که بارها برای این ترفند مورد استفاده قرار میگیرند عبارتند از: عقبمانده، کهنه، مرتجع، بیسواد، بدوی، کوتهفکر، خام و... . هیچ کس دوست ندارد با این واژگان برچسب بخورد. در گزارش چندین نشریه امریکایی با بیان نمونههایی، اشاره شده است که چگونه این فن به شدت برای حمله به معیارهای اخلاقی مورد استفاده قرار میگیرد.
پژوهشگران امریکایی دانشجویان دو دانشگاه را مورد تحقیق قرار دادند که به بیبندوباری شهرت داشتند. در آنجا بسیاری از دانشجویان آشکارا درگیر امور غیراخلاقی بودند. قضاوت مردم این بود که آنها به دلیل بیبندوباری اخلاقی مرتکب این رفتارها میشوند. در حالی که تحقیق کاملاً خلاف آن را نشان داد. تقریباً دو سوم دانشجویانی که چنین روابطی داشتند میگفتند که به اجبار وارد این رابطه نمیشوند. بلکه، این کار به خاطر ترسشان از این است که در غیر این صورت به عنوان غیرعادی، بیکفایت، یا کوتهفکر نگریسته شوند.
در واقع، آنها چون نیازمند تأیید اجتماعی بودند سعی میکردند تا با سرکوب وجدانشان از بدنامی فرار کنند. همین فنون توسط سازمانها و دولتهای غربی برای اغوای مردان جوان به سیگار کشیدن و ترغیب زنان جوان به زندگی بیبندوبار مورد استفاده قرار میگیرند. ترس از بدنامی فن بسیار قدرتمندی است. در جنگ نرم این روش برای حمله به هر چیز از جمله ایمان دینی و اصول اخلاقی جوامع هدف به کار گرفته میشود (احمدرشتی، 1383).
2. توسل به خوشنامی (امنیت، گیرایی). توسل به خوشنامی در مقابل ترس از بدنامی قرار میگیرد. هر کس تمایل دارد تا به خوشنامی، افتخار، احترام، شهرت و منزلت برسد. تبلیغکنندگان این احساسات را با بهرهگیری از واژگان بسیار ذهنی و امتحان شده به کار میگیرند. با کمک واژگان صدادارِ خوشایند، هالهای از پیوندهای جذاب پیرامون شخص، کالا یا جنبش پدید میآید که خواننده گرفتار جذابیت آن پیوندها میشود. این جذابیت گاه به آرزویی تبدیل میشود که مردم در غیاب آن حتی ثبات و تعادل خود را از دست میدهند. شخص تحت تأثیر تبلیغات خوشنامی متقاعد میشود که با شناساندن خود با آن شخص، کالا یا جنبش به خوشنامی دست خواهد یافت، اما اگر هر یک از این موضوعات مربوط به حیات روحانی و معنوی باشد فرد باید تعهدش را فدای واجبات خاص ایمانی کند (العوینی، 1369).
این یکی از دلایلی است که باعث میشود افراد به انجام آیین و مناسک دینی مبادرت ورزند. احساس آنها این است که پایبندی به احکام عبادی حرمت خاصی به آنها عطا میکند و بنابراین آنها نباید آن را ترک کنند، حتی اگر نیازمند انطباق با ایمان و تعهد شخصیشان باشد.
آنها با اینکه میدانند زرق و برقهای دنیا طلایی نیست، اما ممکن است تعهدشان به معنویات تا حدی ضعیف شود. هنگامی که خیر واقعی به خاطر خیر ظاهری به خطر میافتد ممکن است به نابودی حیات معنوی منجر شود. برخی از واژگان مانند مترقی، روشنفکر، بافرهنگ، تحصیلکرده، پیچیده و غیره برای ایجاد مفاهیم پرجاذبه و کشش خلق میشوند. واژة "لیبرال" نیز در این مقوله جای میگیرد. این واژه به ظاهر خوب بر شخصی دلالت دارد که مدارا میکند و با هر کسی رابطه برقرار میسازد. آشکار است که این یک ترفند تبلیغاتی بیش نیست، زیرا این به اصطلاح لیبرالها در عمل "رادیکالهایی" هستند که مدارا نداشته یا هیچ دیدگاه دیگری را نمیپذیرند.
توسل به خوشنامی در غرب برای پوشش و توجیه تعدادی از گناهان نیز مورد استفاده قرار میگیرد. برای مثال، هرزگی در حال حاضر در کشورهای غربی"فعالیت جنسی" نامیده میشود؛ بنابراین، شخص هرزه تنها "به لحاظ جنسی فعال" است.
در این کشورها، مفاهیم دینی به راحتی به عنوان فیلتر سیگار، برگه ویزیت یا حتی به عنوان نوعی خدمات روحی وصف میشود. غفلت از وظیفه "عیب" نامیده میشود. بزرگسالی "مشغولیت جنسی" شده است. گناه "ضعف" شده و شهوت تنها یک "جذبه" است. بدین ترتیب، کاربرد واژگان خوشایند گناهان را میپوشاند و تندی واژگان توصیفکننده گناه را از بین میبرد. افزون بر این، واژگان خوش لحن و بیان، حتی هالة پُرحرمت و خوشایندی برای فعالیتهای گناهآلود، غیراخلاقی و شهوانی پدید میآورد (اِنتمن، 1990).
3. توسل به اقتدار انسانی (انتقال). در این فن، تبلیغکنندگان مردم را ترغیب میکنند تا احترام، تحسین، حرمت، یا ایمانشان به یک شخص را به چیزی (که ادعا میشود) مربوط به آن شخص منتقل کنند. این یک پدیده معمول است که مشاهده میشود ستارههای سینما و ورزش از یک کالای تجاری خاص حمایت میکنند. مردمی که به این اشخاص علاقمند هستند همان احترام و خوف را به کالای مورد حمایت آنها منتقل میکنند. همین فن برای حمله به مفاهیم دینی از جمله احکام و شعائر اسلامی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. افرادی که به ترویج دکترینها، دیدگاهها و فنون منحرف میپردازند، اغلب از عقیده یک نظریهپرداز یا شخصی دیگر حمایت میکنند. همچنین افرادی که دیگران را به ارتکاب اعمال سؤالبرانگیز و شبههناک تحریک میکنند اغلب به اشخاص محترمی اشاره میکنند که آنها نیز این کارها را انجام میدهند. این ترفند تمام مقاومت را از بین میبرد (ارونسون و پراتکانیس، 2003).
4. توسل به اقناع به واسطه افراد (توصیهنامهها). این شیوه شبیه به فن توسل به اقتدار انسانی (انتقال) است، اما تفاوتهای چشمگیری با آن دارد. در روش پیشین، احترام نسبت به شخص مشهور به کالا، باور یا جنبش منتقل میشود. به همین دلیل است که آن را انتقال یا توسل به اقتدار انسانی مینامند.
در توسل به اقناع توصیههای افراد متوجه پیمودن مسیر خاصی از زندگی یا حتی مصرف کالا یا خدماتی خاص میشود. میتوان افرادی را که ادعاهایی این چنین دارند در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و غیره مشاهده کرد. افراد مختلف در توصیهنامههای خود به نحوی متقاعدکننده بیان میکنند که چگونه راهحلی را برای یک مشکل مسلم کشف کردهاند. در این میان، حتی ممکن است شنوندگانی پیدا شوند که توصیههای وی را درباره خود و تجربه موفقشان از به کارگیری آن صادق بدانند.
این فنون توسط تبلیغکنندگانی استفاده میشود که کالاهای رایج همانند صابون، شامپو و سایر اقلام خانگی را با توسل به اظهارات رضایتمندانه افراد خانواده به فروش میرسانند. اما گروههای مختلف که بر فرآیند شکلگیری احساسات انسانی مسلطاند نیز از این فنون استفاده میکنند. اخبار مبالغهآمیز درباره شفادهندههای دروغین و آیینهای نوپدید بدین طریق اشاعه مییابد نه به واسطه جَذَبه نوشتههای مذهبی بلکه با تجربه انسانی. همچنین فرقههای انحرافی از این فنون با موفقیت بیشتر استفاده میکنند. بدین دلیل است که مشاهده میشود در تجربه انسانی اهمیت زیادی به این جنبشها داده شده و بر آنها تأکید میشود (لاسول، 1993).
5. توسل به پیامدهای فریبکارانه (حقایق نسبی و دروغهای سفید). در این فن، گزارههای صادق و اصیل با پیامدهای غلط ترکیب میشود. گزاره صادق به طور معمول آنقدر جذاب، اصیل یا گیرا هست که اغلب اشخاص غرق آن شده، در مقابل آن خود را گم میکنند. آنها متوجه نمیشوند که این پیامدهای تبلیغاتی معمولاً دنباله گزاره اصیل نیستند.
برای مثال، مبلغان مسیحی که دوست دارند انجیل را کتابی عاری از اشتباه ترسیم نمایند، از این فن با مهارت زیاد استفاده میکنند. آنها با این گزاره اصیل و معصومانه شروع میکنند که "هدف اصلی انجیل هدایت و راهنمایی انسانها در مسائل مربوط به حقیقت معنوی است". هیچ کسی نمیتواند با این مسئله مخالفت کند! سپس خیلی زود، آنها گزاره دیگری را اضافه میکنند: "آشکار است که هدف اصلی انجیل روشنگری انسان در مورد وقایع علمی نیست". باز هم هیچ کس با این مخالفت نمیکند. اما سپس این گزارههای اصیل برای پیش نهادن برخی پیامدهای بسیار فریبنده مورد استفاده قرار میگیرند.
پیامد این امر هنگامی ظاهر میشود که آنها ادعا میکنند که جزئیات جغرافیایی، تاریخی و غیره به خاطر سرشت معنویشان لازم نیست دقیق باشند. سپس آنها یک گام جلوتر رفته و شروع به صحبت درباره اشتباهات مسلم در انجیل میکنند؛ یعنی آنها با یک گزاره صادق آغاز میکنند و مردم را به واسطه استلزامات فریبنده به اشتباهی توجیهناپذیر میکشانند. بدیهی است که هدف اولیه انجیل این است که حقایق معنوی را ترویج دهد اما این به طور خودکار بیانگر آن نیست که خداوند انجیل را با سطوح مختلف قابلیت اطمینان در قسمتهای گوناگون نازل کرده است. افزون بر این، هرچند هدف اولیه برقرار کردن حقایق معنوی است اما حقایق معنوی، مادی و تاریخی آنچنان به همدیگر گره خوردهاند که اصالت هر بُعد برای اصالت سایر ابعاد ضروری است.
این حقایق آنچنان با یکدیگر مرتبطند که ابعاد روحانی و مادی نمیتوانند از هم جدا شوند. در نتیجه، پیامد یاد شده معتبر نیست و تنها ترفند تبلیغکنندگان است. پیامدهای فریبنده میتوانند به شیوههای گوناگونی برای فریب استفاده شوند که در مورد اعتقادات دینی، به دو شیوه مورد استفاده قرار میگیرد. نخست، همان طور که ذکر شد قابلیت اطمینان آن را تضعیف میکند. دوم، این ترفند به کار میرود تا به طور ضمنی مجاری خاصی را نشان دهد که حاوی تصدیق اشتباه است.
6. ترفند همراهی/ ذهنیت جمعی(9) (همه این کار را میکنند). در این مورد نیز بار دیگر با توسل به "سایر افراد" اشتیاقی خاص برای یک فن بسیار قدرتمند به منظور اعمال فشار بر مردم مشاهده میشود. مردم تمایل دارند از کارهایی پیروی کنند که سایرین نیز آن را انجام میدهند. این تمایل به علت ناامنی ذاتی که در هر فرد انسانی نهفته است تقویت میشود. این ناامنی باعث میشود که آنها از تفاوت با دیگران بهراسند.
همه میدانند که پیشروان هر حوزهای چگونه به طور ناباورانهای از مردم آسیب میبینند. بسیاری از آنها مسخره و تحقیر میگردند و حتی به مرگ تهدید میشوند. پزشکی که رویةه شستن دستها پیش از معاینةه بیماران را پایهگذاری کرد دیوانه شد و به همین دلیل خودکشی کرد. هیچ کس دیگری پیش از وی این کار را نکرده بود؛ بنابراین مردم وی را به ستوه آوردند، هرچند وی قادر بود نتایج برجستهای را برای این شستن دست نشان دهد.
فن همراهی، برای ترغیب مردم به خرید کالاهایی که نیاز ندارند، صحبت کردن درباره اموری که مناسب نیستند و انجام کارهای سؤالبرانگیز مورد استفاده قرار میگیرد. همین فن با موفقیت برای حمله علیه اخلاق و رفتار دینی استفاده میشود. به طور معمول شنیده میشود که "افراد تحصیلکرده در هر جایی از اخلاقیات متعارف اجتماع دست میکشند". این یک محرک و دعوت به همراهی در هرزگی است! افراد بسیار کمی قادرند که در مقابل چنین فشاری مقاومت کنند (شهیدینیا، 1372). حتی اگر آنها دچار هرزگی نشوند، تعداد اندکی از آنها با اعتقاد و اعتماد از دیدگاهشان دفاع خواهند کرد. "دیگران این کار را میکنند، آن کالا را میخرند". این یک ترفند قدرتمند در جنگ نرم است و افراد باید نسبت به این ترفند آگاه باشد.
7. دغلبازی (فریب آشکار). دغلبازی یک فن مشهور برای تقلب یا فریب رقیب سادهلوح است. وقتی که رقیب فکر میکند بازی در کنترلش میباشد اما خلاف آن صادق است. دغلبازی شیوه آنچنان قدرتمندی برای به اشتباه انداختن است که حتی شخص آشنا با شیوههای تبلیغاتی نیز ممکن است بارها فریب بخورد.
شخصی که میخواهد فرد دیگری را به نوشیدن مشروب، استفاده از مواد مخدر، قمارباز یا هر نوع عمل غیراخلاقی دیگر سوق دهد معمولاً تنها یک بُعد از ماجرا را نشان خواهد داد. اغلب این بُعدِ کوتاهمدت نویدبخش نوعی لذت مستقیم یا غیرمستقیم برای یک لحظه است اما هزینههای پنهان آن وحشتناک است (گاردنر، 1383).
به طور معمول هیچ کس درباره این هزینهها صحبت نمیکند بلکه تنها از لذت آن سخن میگوید؛ بنابراین، قربانی سادهلوح تنها میتواند لذت آنی و زودگذر آن را ببیند اما هزینههای بلندمدت آن را نمیبیند. جنبشهای منحرف و گروههای منحط و آیینهای نوپدید از همین نوع استدلالات برای ترغیب دانشجویان به رها کردن مطالعاتشان یا تکالیف سخت، تبدیل افراد پرانرژی به ولگردهای تنبل، یا ربودن عفت و پاکدامنی از زنان و مردان جوان اما سادهلوح استفاده میکنند.
تقریباً تمام آمارهایی که نشان میدهد افراد هرزگی، جرم، آسانکُشی و سایر مفاسد را نادیده میگیرند، نادرست است. اغلب مردم در کشورهای مختلف گرایشی به این رفتارها ندارند اما گروههایی که در صدد فریبکاریاند به درون مردم وارد نمیشوند؛ بلکه افرادی را که متمایل به خود میدانند برای پاسخ به نظرسنجی دعوت میکنند. چند هزار منحرف جنسی که به آن سؤالات پاسخ میدهند به عنوان نماینده کل جامعه معرفی میشوند و آمارها بر کل کشور تعمیم مییابد.
برای نمونه، به تحقیقی توجه کنید که توسط یک مجله پورنوگرافیک غربی در میان خوانندگانش انجام میشود. اگر 80% افراد پاسخدهنده بگویند که به طور مرتب اقدام به روابط نامشروع میکنند، آنها بیدرنگ ادعا میکنند "یک نظرسنجی جدید نشان داده است که 80% تمام مردان متأهل در کشور مورد نظر اقدام به برقراری روابط نامشروع میکنند". این یک دغلبازی است. این تحقیق تنها نشان میدهد که 80% پاسخدهندگان از میان خوانندگان این مجله پورنوگرافیک اقدام به روابط نامشروع میکنند. این هیچ ارتباطی به میانگین ملی ندارد، زیرا خوانندگان مجلههای پورنوگرافیک نماینده شهروند متوسط هر کشوری نیستند. آنها تنها یک اقلیت منحرف هستند. افزون بر این، حتی در درون این اقلیت علاقمند به پورنوگرافی برخی افراد هرزگی را رد میکنند. این برونداد مهم این تحقیق است! (گاردنر، 1383). بنابراین، خواننده ممکن است با خواندن این تحقیق احساس کند که در میان این اقلیت قرار دارد. اغلب افراد داستان واقعی را پنهان میکنند اما اگر بتوان تا حدودی به چهره اصلی افراد دست یافت با کشف این امر که چگونه آنها قادرند اکثریت را به جای اقلیت جلوه دهند و برعکس، حقیقت به گونهای دیگر جلوه خواهد کرد
8. غلغلک و شوخی(10) (دستکاری تخیل). این شیوه در طول دههها در بسیاری از کشورهای غربی امتحان شده و کاملاً به موفقیت مردم را فریب داده است. امروزه، اشاعه تلویزیون بینالمللی به وسیله آنتن ماهواره و کابل حتی آن را به دورافتادهترین کشورها رسانده و پیامدهای زیادی دربر داشته است. هر کسی دارای ذهن تخیلی است. برخی از این تخیلات به ارتباط زن- مرد مربوط میشود، زیرا انسانها به عنوان موجودات جنسی خلق شدهاند. جنس در محدودههای تقدیر الهی نه تنها مطلوب است بلکه کاملاً رضایتبخش، هیجانانگیز و حتی برای ثبات مفید نیز میباشد.
با وجود این، همان طور که هر ادراک یا عاطفه یا احساس انسانی میتواند دستکاری شود، تمایلات جنسی را نیز میتوان فریب داد. این "قلب تبلیغات" به وسیله غلغلک و شوخی است. علاوه بر این، در بین تمام احساساتی که افراد دارند احساسات جنسی بیشترین تأثیر را بر جسم و روح دارد. تخیلی که در آن عاشق موسیقی به موسیقی یا عاشق کتاب به کتابها یا مردم به امنیت میپردازند فقط یک مقدار محدود و خاصی از احساسات را ایجاد میکند اما تخیلات مربوط به مسئله جنسی باعث احساسات شدیدی میگردد. افراد عقل سلیم خود را از دست داده و مسئله ارضای جنسی بر فکر آنها غالب میشود. بدین دلیل تخیل به عنوان ابزاری قدرتمند در دستان تبلیغکننده ظریف به کار برده میشود.
با توجه به این مسئله، بیشتر مدلهای تبلیغات تلویزیون یا مجلههای غربی زن هستند تا مرد. حتی اگر محصول تبلیغی متعلق به حوزه مردانه باشد. اغلب اوقات این مدلهای منتخب بسیار دلانگیز و خودمانی یا بسیار جذاب و برهنهاند. همچنین آنها به شیوهای خودمانی یا بدننما و هوسانگیز نمایش داده میشوند. هدف از این کار روشن است. این کار انجام میشود تا دل مخاطب را غلغلک داده و تخیلات وی را تحریک کند (جاکوئز، 1965).
پژوهشهای روانشناختی اخیر نشان دادهاند که تخیل ممکن است به یک دلیل دیگر قویتر از تصور باشد. آنها به این امر پی بردهاند که یک شخص معمولی با سرعت صد واژه در هر دقیقه صحبت میکند. همین شخص با سرعت 250 کلمه در هر دقیقه فکر میکند. اما در هنگام خیالپردازی، این نرخ به حدود 1800 کلمه در هر دقیقه میرسد. آشکار است که ذهن ما تسلیم حمله بیامان ایدههایی خواهد شد که به سرعت و پی در پی پخش میشوند. وقتی که قدرت تصاویر مهیج تلویزیون به آن اضافه شود، قدرت فریب و دستکاری باور نکردنی میشود. یک نمونه از این نوع آگهی با استفاده از فن غلغلک در یک فروشگاه لباس غربی اینگونه مشتریان را جذب میکند. دختری با ژست و منش وسوسهانگیز در عکسی واضح میگوید: «جان و من تا ماه بعد ازدواج میکنیم، اما تاکنون دوبار مخفیانه ... داشتهایم!!»
در پرسش از افراد مختلف از آنان خواسته شد که کلمه جاافتاده در متن را حدس بزنند. آنها بدون استثنا پاسخ دادند: «البته که آنها روابط نامشروع داشتهاند!». این یک غلغلک و تحریک برای تخیل است.
اما وقتی این آگهی پیش میرود، مشخص میشود که آن دختر در واقع به دو دیدار مخفیانه از این "فروشگاه لباس" منحصر به فرد اشاره دارد! هنوز برای جلب توجه استفاده از گزارههایی با موسیقی جنسی مستقیم با موفقیت زیاد همراه است (و ناخودآگاه خواننده را تحت تأثیر قرار میدهند). شوخی و مسخرگی نیز به همین شیوه عمل میکند. وقتی نوجوانی برای نخستین بار با موسیقی هارمونیک جنسی که امروزه در بازار فراوان است مسخره میشود، وی ممکن است خجالتزده یا حتی وحشتزده شود. اما وقتی این شوخی برای چند بار ادامه یابد تخیلات وی فعال میشوند. این شوخی به تدریج مقاومت را از بین میبرد و شخص خود را در دام گناه مییابد. بدین علت است که افراد جوان باید از مصاحبت با افراد وقیحی که در مورد تخیلات جنسی صحبت میکنند یا در شوخیهایشان از موسیقی هارمونیک غیراخلاقی استفاده میکنند دوری نمایند. تخیل ابزاری تبلیغاتی قدرتمند است و نه تنها توجه را جلب میکند بلکه افراد را تحریک میکند تا اذهانشان را کثیف و شهوانی کنند (اِنتمن، 1990).
بدین ترتیب، هشت فن یاد شده، در واقع به طور فریبندهای ساده به نظر میرسد. در عین حال، این واقعیت که شرکتهای تبلیغاتی عربی و کشورهای غربی هر ساله میلیاردها دلار برای آنها هزینه میکنند و نیز این واقعیت که کشورهای انحصارطلب نیز سالانه میلیاردها دلار به همین منظور در تبلیغات خارجیشان هزینه میکنند، نشان میدهد که سادگی آنها فقط فریبنده بوده و یک نمای بیرونی برای قدرتی مهلک است که آنها در خود مخفی میکنند. لیبرالدمکراسیهای غربی، اومانیستها، به اصطلاح خردگرایان، سکولارها و تقریباً همه کسانی که حمله به ایمان دینی را هدف خود قرار دادهاند اما مبنایی برای جنگ خودخوانده ندارند، از این فنون آزادانه استفاده میکنند. کتابها، رسالات، انتشارات و حتی مکالمات آنها سرشار از فنون تبلیغاتی است. ضروری است کشورهایی که مبنای اخلاقی جامعه خود را بر اصول دینی و انسانی استوار میکنند با این فنون و نیز شیوههای مقابله با آن آشنا باشند.
چگونگی کاربرد فنون تبلیغات در جنگ نرم
فنون واحدی که در بخش پیشین مقاله ذکر شد میتوانند با یکدیگر و نیز با سایر روشها ترکیب شوند تا برای دریافتکننده منجر به نتایجی بسیار خطرناک شود. توجه به برخی از آنها مفید است.
تبلیغات در ترکیب با فنون دستکاری (فریب) ذهنی در جنگ نرم
ذهن انسان منبع نهایی تمام رفتار اوست. این مطالعه به دنبال تحلیل روان و بررسی سرشت واقعی آن نیست. بلکه واژه "ذهن" را برای نشان دادن مرکز ثقل تفکر انسانی مورد استفاده قرار میدهد. افزون بر این، یادآوری میشود که ذهن انسانی یک موجودیت واحد منزوی از سایر عوامل نیست. بلکه، ذهن یک موجودیت پیچیده است که به نحوی جداییناپذیر با روح و روان آدمی در پیوند است و سرشت گناه همواره در تعامل با آن است. همچنین حافظه، هوش، کنجکاوی و بسیاری از عوامل دیگر نیز به طور کامل با آن در ارتباط است و هر چیزی بر این عامل تأثیر گذارد، همه آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
این بدان معنی است که اگر فردی بتواند در ذهن انسان نفوذ کند، میتواند با موفقیت همه ابعاد وجودی شخص را دستکاری نماید، زیرا تمام قوای ذهنی به شدت در هم تنیده است و از طریق هر یک از آنها میتوان در اذهان انسانی نفوذ کرد. در نتیجه، میتوان با شناخت سازوکار و فرآیند عملکرد آن در جنگ نرم از آن بهرهبرداری کرد.
جهان سکولار به وضوح نشان داده است که برای کنترل مردم نیازمند کنترل اذهان است و فنون زیادی را برای رسیدن به این هدف اختراع و تکمیل کرده است. بسیاری از این فنون، به گونهای ظریف طراحی شدهاند تا مردم آنها را به عنوان نیروهای تغییر ذهن نشناسند. از جمله این فنون، تغییر ذهن به وسیله تکرار نمایش است. فن دیگر، فریب احساسی با نادیده گرفتن خرد است (لاسول، 1999).
1. دستکاری ذهن با نمایش مکرر برای تبلیغات در جنگ نرم: ذهن انسانی دارای یک مقاومت درونی (یا دستکم درنگ درونی) در انجام کارهایی است که عموماً تکاندهنده یا نفرتانگیز هستند. در واقع، مغز انسان یک مرکز بازداری دارد که افراد را از زیادهروی در اعمال شرمآور باز میدارد. مشروب و بسیاری از مواد شیمیایی دیگر میتواند به فعالیت این مرکز آسیب وارد کند و بدین خاطر شخصی که در شرایط طبیعی بر خود کنترل دارد پس از مصرف این مواد شیمیایی، کنترلناپذیر میشود. اگر به هر دلیلی این قید و بند برداشته شود وی بددهن، خطاکار و حتی هرزه میشود.
اما فنون تغییر ذهن بسیار قدرتمندتر هستند، زیرا تأثیرات بسیار طولانیتر دارند. وقتی کبد انسان مشروب را میسوزاند، شخص به حالت طبیعی بازمیگردد، ولی پس از گرفتار شدن در اعمال فاسد هیچ بازتوانی متناظری برای ذهن انسانی وجود ندارد. بدین علت است که وقتی ذهن رو به انحطاط میرود به نحوی مؤثر جلوی فرآیندهای روحی که میتواند شخص را احیا کند، میگیرد. یکی از راههای شکست مقاومت ذهنی درونی که در جنگ نرم کاربرد دارد، نمایش مکرر است. تغییر ذهن انسانی توسط نمایش مکرر در زیر نشان داده شده است:
نمایش اول: شوک وارد کردن و عقب نشستن
نمایش مکرر/ کاهش شوک/ اجازه دادن برای نمایش بیشتر/ حساسیتزدایی/ حذف کامل شوک/ مدارا (به خاطر پیشروی شوک)/ چشمپوشی/ تأیید درخواست آرزو کردن انجام دادن آن!!
این یک زنجیره طولانی است اما وقتی دو یا سه مرحله نخست طی شد، سایر موارد فرآیند به طور خودکار تسریع میشود. سرانجام سرشت گناه فرصتی به دست میآورد تا ماهیت قبیحش را نشان دهد و فساد تشدید شود. نمایش مکرر شیوهای است که در آن آگهیها به ذهن هجوم می آورند، الگوهای رفتاری جدید و گناهآلود محبوبیت می یابند، گناه مطلوب شده و امور غیرطبیعی به جای امور طبیعی پذیرفته میشوند.
این یک واکنش زنجیرهای است، به نحوی که حرکت کُند تقریباً تغییرناپذیر به قدرت مهلک و مخرب رو به فزون، تبدیل میشود. وقتی فردی به رفتار غیرطبیعی و گناهآلود گرفتار میشود و از آن لذت میبرد، به تدریج لذت و شور اولیه کاهش مییابد. این فرد بعدها احساس میکند که به سطوح انحطاط بیشتری نیاز دارد تا اشتیاق خود به رفتار منحط را ارضا کند. این یکی از دلایلی است که غلظت رو به افزایش جرم و روابط غیراخلاقی در تلویزیون، سینما و سایر رسانههای غربی را توضیح میدهد. با وجود این، سیاستگذاری رسانهای صحیح و مبتنی بر اصول دینی و هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی یک جامعه معقول سرانجام میتواند این کارها را نامعقول معرفی میکند.
2. دستکاری ذهن با نادیده گرفتن خرد. هر وقت اطلاعاتی به شخصی داده شود وی پیش از هر عملی آن را تحلیل میکند. این شیوه پیشبرد امور است:
اطلاعات خرد تحلیل کنش
در اینجا، "کنش" بیانگر عمل پذیرش یا رد است. اما در تصمیمات مربوط به زندگی واقعی عامل دیگری نیز دخالت میکند که احساس نامیده میشود. احساسات دارای یک کارکرد مشروعاند اما میتوانند به شیوهای دستکاری شوند که بر خرد غلبه یابند. فرض بر این است که احساسات به شیوهای طراحی شدهاند که یک نقش حمایتی برای خرد ایفا کنند.
آنها لذت را در موقعیتهای مطلوب افزایش داده با مشاهده درد دیگران احساس همدردی ایجاد میکنند و عصبانیت، تنفر، هیجان، وطنپرستی و غیره را در موقعیت مناسب تشدید میکنند. در این مسائل، احساسات به مثابه ضمائم مهم خرد عمل میکنند.
همان طور که ابزار مناسب کارها را تسهیل میکنند، احساساتی که به طور مناسب کنترل شوند با ایجاد تنوع زندگی را مهیج میکنند. مادامی که احساسات تحت سلطه خرد باشد و هم خرد و هم احساسات نقشهای خود را به طور مناسب ایفا کنند همه چیز خوب است و ثبات زندگی افزایش مییابد. با وجود این، اگر احساسات از کنترل خارج شوند نه آنها و نه خرد نمیتوانند به طور مناسب عمل کنند و به افزایش آشوب و هرج و مرج در زندگی منجر میشوند. نقشهای خرد/ احساسات حتی در اشخاص طبیعی میتوانند دستکاری شده و وارونه شوند. این همان مسئلهای است که در بیشتر آگهیهای خردستیز مشاهده میشود. در جنگ نرم با به کارگیری فنون تبلیغات خرد نادیده گرفته شده، به احساسات پرداخته میشود. در واقع، دستکاری احساسات و فنون تبلیغات در جنگ نرم به طرز آنچنان جداییناپذیری به هم پیوند میخورند که هیچ یک بدون دیگری نمیتواند درک شود. این فنون تا حدودی به شیوهای که در این نمودار خطی نشان داده میشود عمل میکنند (سُویِل، 1980):
اطلاعات ساختگی/ خردورزی متأثر از احساسات/ تحلیل متأثر از احساسات/ عمل تحت کنترل احساسات
اگر خرد، فارغ از احساسات باشد، نادیده گرفته شده، سرانجام کنار گذاشته میشود اما احساسات دستکاری میشود. این کار با استفاده از واژگان کنایهدار و فریبندهای انجام میشود که خرد را نادیده میگیرد و به طور مستقیم احساسات را دستکاری میکند. اغلب تبلیغات مرتبط با کنترل جمعیت در این مقوله جای میگیرند. این تبلیغات با استفاده از ترس ناشی از امور ناشناخته تصویری وحشتناک از انسانها ترسیم میکنند که تمام جهان را تکان میدهد.
وقتی به طور مستقیم احساس با موفقیت دستکاری میشود خرد تحتالشعاع قرار میگیرد. در این موضوع خاص، نوعی تعطیلی ذهنیِ نسبتاً کلی وجود دارد و شخص مطیعانه از تبلیغکننده پیروی میکند. مردان، زنان، نوجوانان و کودکان همگی دارای حوزههای خاصی از آسیبپذیری احساسی هستند. تبلیغکنندگان به خوبی این حوزهها را درک میکنند. تبلیغکنندگان همواره به دنبال این اطلاعات هستند در حالی که یک فرد معمولی از تمامی اینها غافل است.
برخی از این حوزههای آسیبپذیری عبارتند از: اغلب مردان نگران سر و وضع، تواناییها، دستاوردها، اقتدار و احترامی هستند که در خانه و خارج خانه از آن برخوردارند و در خفا نسبت به آن میترسند. مردان متأهل تقریباً با همسرانشان دیده میشوند، بسیاری از آنها به سرعت ناخشنودی خود را از جزئیترین و احمقانهترین مسئله بیان میکنند. در نتیجه، تعداد زیادی از آنها نسبت به مرگ و عملکرد شخصیشان نگرانند؛ عملکردی که از حیات جنسیشان شروع میشود و تا جایگاه اجتماعیشان ادامه مییابد. بسیاری از تبلیغکنندگان به طور مستقیم دست روی این نقطه حساس میگذارند و باعث انجام کاری میشوند. مجلههای اجتماعی بسیاری را میتوان یافت که بر آگهیهایی با این مضمون کار میکنند. برای مثال، مجلهای مردان را "دلسوز، دوستداشتنی، متفکر، مورد حسادت دیگران، و ..." توصیف میکند. در واقع، چه چیزی باعث میشود که آن مجله مردان را تا این جایگاه بالا برد؟ پاسخ بسیار ساده است: این افراد دارای کالاهایی هستند که توسط این شرکتها تبلیغ میشود!
زنان در حوزههای زیبایی، ظاهر، متعلقات، عقاید دیگران در مورد خانوادهشان، آشپزی، و مدها و سلیقههای روز آسیبپذیرند. چون هیچ یک از این موارد تداوم ندارد کل زندگی زنان نبرد برای حفظ آنهاست. بدین علت است که آگهیهای معطوف به زنان، آنها را در این مسائل فریب میدهند. یک روغن موی محبوب از مصرفکنندگان خود دعوت میکند تا "با داشتن ظاهر بسیار زیبا و تر و تازه، اعتماد به نفسشان را جلا دهند". اما توضیح نمیدهد که ظاهر، اعتماد به نفس و غیره به چندین عامل خارجی و داخلی وابسته است که هیچ روغن مو، پیراهن، عطر یا ابزاری نمیتواند آن را ارائه دهد.
آگهی دیگری درباره رژلبی سخن میگوید که با آن "برای همیشه شوهرم را افسون کردم". اکنون، کدام زنی است که نخواهد شوهرش را افسون کند و آن هم برای همیشه. با وجود این، آگهی مزبور نمیگوید که افسون کردن فرآیند بیپایانی است که برای رسیدن به آن باید در تمام زندگیاش تلاش کند. علاوه بر این، نمیگوید که اگر رژلب این شرکت آنقدر مسحورکننده است پس هر زن دیگری نیز با استفاده از همان کالا از این شانس برخوردار است که شوهر او را افسون کند! پس چشمانداز بسیار جذابی برای هر زنی نیست!
طراحان جنگ نرم میدانند که مردان و زنان جوان حوزههای آسیبپذیری و ترس خاص خود را دارند. چون آنها هنوز به ثبات احساسی و ذهنی نرسیدهاند، فریب دادن آنها بسیار آسان است.
مجلهای با هدف فریب دادن مردان جوان از واژههایی مانند جاهلمآب، مقاوم، سرسخت، معقول، مؤدب، جسور و غیره استفاده میکند. همان مجله پر از آگهیهای معطوف به زنان جوان است. اینها از واژههایی مانند خوشگل، درخشش، زن زیبا، مد، وسوسهانگیز و غیره استفاده میکنند. دیگری که به دنبال خانمهای خانهدار است از ادویههایی صحبت میکند که "خانوادههای بزرگ را دور هم نگه میدارد". تمام آگهیهای فوق به ظریفترین احساسات انسانی میپردازند اما تمام آنها این واقعیت را پنهان میکنند که زیبایی یا قشنگی هرگز فروشی نیست. آنها نشان نمیدهند که این ویژگیهای مطلوب تا حدود زیادی مستلزم پرورش است. اگر آنگونه آگهی آخر میگوید ادویهها میتوانستند خانوادهها را دور هم نگه دارند باید جامعه انسانی به شکلی بسیار بهتر از امروز میبود.
فنون بدنامی در دستکاری احساسات
واژههای کنایهدار به شیوههای گوناگون مورد استفاده قرار میگیرند تا تأثیر بدنامی را پدید آورند. یکی از این روشها انتخاب چیزی است که واقعاً بد یا تهاجمی است و با استفاده از کمی پیوند آزاد آن را تبدیل به چیز دیگر میکند. گالیله مجبور شد تا در ابتدا به خاطر فعالیتهای سیاسیاش، دیدگاههایش را نفی کند. این عمدتاً یک پدیده جامعهشناختی بود اما چون کلیسا عامل اجرای آن شد آنها به سرعت از فن پیوند آزاد استفاده کردند:
گالیله توسط کلیسا مورد سؤال قرار گرفت./علوم مورد مخالفت کلیسا بود./سرانجام "کلیسا همواره مخالف علم است".
امروزه، ارتباط بیپایه بین رویداد اصلی و پیامدهای عمومی آن آشکار شده است. روش دیگر این است که زبان به شیوهای دستکاری و بازتعریف شود که باعث گردد امور خوب و خوشایند، تهاجمی به نظر رسند. واژههایی همانند انضباط، کنترل نفس، خویشتنداری، امساک و غیره در معرض این فرآیند قرار گرفتهاند. هر یک از این واژهها با رویدادها یا تصاویر تهاجمی خاصی از واژه ترکیب شده است که به دقت انتخاب شده و معنای بدی به این واژهها محول میکند؛ معنایی که واقعاً در کاربرد عملی آن وجود ندارد.
پس از این، هر وقت این واژه توسط یک شخص مورد استفاده قرار گیرد، معنای بد ضمنی به طور خودکار به ذهن شنونده منتقل میشود.
روش دیگر سانسور است. سانسور نوعی سرکوب است که از موضع قدرت اجرا میشود، گاهی اوقات برای خیر عمومی (همانند موردی که متضمن امنیت ملی است) اما اغلب از ترس بیان سایر عقاید یا از ترس به خطر افتادن منافع خود. سانسورکنندهای که صرفاً در دفاع از دیدگاه خود عمل میکند از اشاعه اطلاعاتی که به نفع طرف دیگر است، ممانعت به عمل میآورد. همزمان، وی اشاعه تمام اطلاعاتی را که برای طرف دیگر بدنامی به همراه دارد یا به ضررش است تشویق میکند. کم نیستند افرادی که دوست دارند از باستانشناسی، فیزیک، شیمی، علوم اجتماعی یا مدل تکامل برای حمله به باورهای دینی استفاده کنند. آنها اسناد و شواهدی را روی هم میگذارند که به نظر میرسد ایمان الهی را رد میکند اما همواره در نمایش طرف دیگر ناکام هستند. در نتیجه، خواننده تنها آن طرف تصویر را میبیند که هیچ چیز خوشایندی نداشته و بنابراین، از برقراری رابطه با آن شخص یا موضوع اجتناب میکند.
فنون تبلیغات و نظریه لیبرالدمکراسی
خیزش به اصطلاح لیبرالها در بین غربیان یک سند زنده از قدرت تبلیغات است. عبارت "لیبرال" به تنهایی یک ترفند تبلیغاتی است. در عمل لیبرال کسی است که نسبت به همه دیدگاهها دارای تساهل است. این در حالی است که مدعیان لیبرالی نمیتوانند به دیدگاهی که با عقاید آنها مخالف است گوش فراداده، با آن مدارا کنند. برچسب مناسب برای این افراد "افراطیون" است. اما چون این واژه به سرعت هویت آنها را برملا میکند و چون به وضوح عدم انطباق خداشناختی و کوتهفکری آنها را آشکار میکند، واژه لیبرال را برای خود اشاعه میدهند. این قدرت تبلیغات است.
افراطیون (لیبرال) در غرب توانستهاند با استفاده از فنون تبلیغاتی در تعداد زیادی از کلیساها و نهادها نفوذ کنند. توجه خروجیهای نشریات و سایر رسانههای گروهی در میان مسیحیان نشان میدهد که بخش زیادی از آنها در کنترل افراطیون لیبرال است. آنها قدرت تبلیغات را شناخته و تمامی شبکههای ارتباطی را برای انتشار دیدگاههای خود به کار میگیرند. چنانچه دانشجویان و محققان دینی و الهیات بخواهند تا هر مجله یا نویسنده لیبرالی را به شیوه انتقادی مطالعه کنند، مشاهده خواهند کرد که بسیاری از آنها از هیچ چیزی به جز فنون تبلیغاتی برای حمله به ادیان الهی استفاده نمیکنند. نوشتههای آنها هیچ سند یا منطق محکمی برای حمایت از ادعاهایشان ندارد. در حال حاضر، کتابهایی که در خصوص دیدگاه لیبرالیسم منتشر میشود از عبارات، واژهها و معانی ضمنی بسیار بدی علیه مفاهیم دینی استفاده میکنند و در سطحی وسیع توزیع میشوند. این امر بیش از هر چیز نشان میدهد که باید قدرت تبلیغات را در حمله به ایمان دینی درک کرد.
تحلیل تبلیغات
تمام تبلیغات ساختگی غرب، جنگ نرم است؛ جنگی برای کنترل و فریب اذهان. هر انسانی ممکن است خواهناخواه در معرض این حمله قرار گیرد. این بدان معنی است که هر شخصی که در جامعه ایرانی زندگی میکند اگر به دنبال حفظ خود از این جنگ روانی است لزوماً باید گامهایی پر از احتیاط بردارد.
آگاهی صرف نسبت به وجود یا چرخه جنگ نرم برای پیروز بیرون آمدن از این جنگ مبتنی بر عقل ابزاری کافی نیست. بلکه، فرد برای رسیدن به یک پیروزی معمولی باید در وضعیت تحلیل تبلیغات قرار گیرد. وقتی شخصی تبلیغات را تحلیل میکند چیستی آن را شناخته و میتواند از گرفتاری در ترفند شفاهی و احساسی بگریزد. بهترین کار در چنین موردی این است که سؤالهای روشنگر مناسب پرسیده شود. سؤال روشنگر سؤالی است که بحث را به شیوه معمولی به یک جهت معین هدایت میکند. هدف از آن، استخراج معنای دقیق چیزی است که توسط تبلیغکننده و هر کس دیگری بیان میشود. به برخی از سؤالهای مهم راهنما در ادامه اشاره میشود. میتوان با صرف زمان و تجربه سؤالات بیشتری در برخورد با نیازهایی که ممکن است در آینده پیش آیند طرح کرد.
1. تبلیغکننده کیست؟
2. به چه کسی خدمت میکند؟ یا به عبارت دیگر، به چه کسی وفادار است؟ به شما، به خودش یا به روزیرسانهایش؟
3. هدف وی از این تبلیغات چیست؟ آیا برای نفع رساندن به شما است یا دیگری؟
4. وی به کدام منافع، آرزوها، احساسات یا ترسهای انسانی متوسل میشود؟
5. از چه فنون تبلیغاتی استفاده میکند؟
6. آیا این فنون اخلاقی هستند یا غیراخلاقی؟ اگر غیراخلاقیاند، او یک شخص صادق است؟
7. آیا هدف تبلیغکننده بیان کل حقیقت است و آیا وی این کار را انجام میدهد؟ اگر نه، هدف وی چیست و چه چیزی وی را تحریک میکند تا بخشی از حقیقت را پنهان یا سرکوب کند؟
8. آیا شما میخواهید به خود اجازه دهید که تحت تأثیر قرار گرفته، فریب خورده و با تاکتیکهای تبلیغاتی مورد استفاده قرار گیرید یا خیر؟
وقتی که این سؤالات آگاهانه، به طور حدأقلی یا حداکثری، در تبلیغات به کار گرفته شود یک چارچوب ارجاعی در ذهن آگاه ایجاد خواهد شد و به تدریج خود را بر ناخودآگاه و ذهن ناآگاه حک خواهد کرد. سپس هرگاه که سوژه خواسته یا ناخواسته در معرض تبلیغات قرار گیرد ایفای نقش خواهد کرد. هرچه بیشتر تبلیغات به صورت آگاهانه تحلیل شود و هرچه بیشتر بر ذهن ناآگاه حک شود کمک میکند تا سوژه در مقابل تبلیغات از خود محافظت کند، هرچند نسبت به آن آگاه باشد.
نگرشها نسبت به جنگ نرم؛ از نمایش مکرر تا تبلیغات
اغلب مردم قدرت حیرتآور نمایش مکرر را چه خوب و چه بد درک نمیکنند. این یکی از دلایلی است که بسیاری از والدین آموزش مربوط به مسائل دینی و معنوی را در خانواده نادیده میگیرند. سپس این امر در یک دور باطل عمل میکند. نبود آموزش آنها را مستعد اقدام به شرارت میکند و این اقدام باعث نوعی بیزاری نسبت به تمام آموزشهای معنوی میشود.
واضح است که مهمترین فعالیت والدین در این حوزه ارائه نمایش مکرر مطالب معنوی از کمترین سن ممکن است. این امر به یقین به ساختن دیوار مقاومت در روحشان کمک میکند که به سادگی یا به سرعت زیر بار شرارت نروند. اما در همان زمان شما باید گامهای دفاعی را نیز بردارید. فرزندان باید تفاوت بین خیر و شر و نیز مرز بین آنها را بدانند. آنها باید در خصوص پرهیز از شرارت تعلیم ببینند. تلویزیون، ویدئو، اینترنت، ماهواره و فیلم ابزارهای قدرتمندی برای اغوای مردم به گناه هستند. تعداد زیادی از موسیقیهایی نیز که هرزگی و خشونت را تبلیغ میکنند اینگونهاند. نمایش مکرر در وهله اول مردم را نسبت به انحراف بیتفاوت کرده و شیوه هیجانانگیز عرضه گناه، باعث جذب شدید مردم به سوی آن میشود. هر فردی باید برای این شرایط مجموعهای از سؤالات راهنما طرح کند. این سؤالات باید همواره اصلاح شوند تا باعث دقت و اثرگذاری تحلیل گردند.
در اینجا چند سؤال راهنما مطرح میشود اما نباید تنها به این سؤالات محدود شد. هر کس باید از خود سؤالهای بیشتری که برای وضعیتش مناسبتر است طرح کند:
1. آیا برنامههای تلویزیونی یا ویدئویی که من میبینم، یا موسیقی که میشنوم و کتابها یا مجلاتی که میخوانم حاوی عباراتی هستند که نمیتوان آنها را در جمع خانوادگی بیان کرد؟
2. چه نوع عبارتی است؟ توصیف روابط خصوصی، شهوتآلود، یا هر نوع عمل انحرافی؟
3. کتابهای پزشکی دارای برخی جزئیات عمیق درباره بدن انسان هستند، در حالی که کتابهای مربوط به حقوق و جزا حاوی توصیف جرم هستند. هیچ یک از اینها را نمیتوان در حضور خانواده خواند اما آنها اشتباه نیستند زیرا هدفشان آموزش است. آیا عبارات مورد بررسی دارای توجیه مشابه با اینها هستند یا تنها به دنبال تشریح شهوات میباشند؟
4. چه نوع احساساتی در هنگام برخورد با این توصیفات و داستانهای شنیداری، دیداری و چاپی برانگیخته میشود؟
5. آیا آنها به شما کمک میکند تا یک شخص بهتر، پاکتر یا پختهتر شوید؟
خطوط راهنمای یاد شده برای افرادی است که هنوز تحت تأثیر فریب به وسیله نمایش مکرر قرار نگرفتهاند. اگر شخصی هماکنون تحت چنین تأثیری است باید راهبرد متفاوتی اتخاذ شود. نفی کورکورانه و شدید ممکن است برای شخصی که تاکنون میوه ممنوعه را خورده است کارگر نباشد. به خصوص اگر شخص ناپرهیز یک فرد جوان سرکش باشد. چون میوه ممنوعه خیلی خوشمزه است، نفی کورکورانه و شدید ممکن است حتی این "شور" را در وی ایجاد کند که برای تداوم رو به افراط به رفتار غیرطبیعی بیشتر نیاز است. بهترین مانع نفی دوستانه پیش از درگیری شخص در این امور است.
نتیجهگیری
تأثیر فنون تبلیغاتی در جنگ نرم بر انسانها را میتوان به طور کلی در زیر خلاصه کرد: آرمانها و آرزوهای انسانی(آرزوی لذت، ترس از درد)، آرزوی امنیت(ترس از ناامنی)، تبلیغاتی که نوید لذت و امنیت را میدهد(نوید تسکین درد و ناامنی)، گرفتار شدن در بند تبلیغکننده.
تمام انسانها دارای آرزوها و آرمانهای مشترک خاصی هستند. آنها همگی آرزوی لذت و امنیت را دارند در حالی که همگی از درد و ناامنی میترسند. هیچ چیز غیرطبیعی در این امور وجود ندارد تا اینکه مجری جنگ نرم وارد میشود. مجری جنگ نرم در لذتها و امنیتها اغراق کرده و به طور همزمان، درد و ناامنی احتمالی را پنهان میکند. وقتی که مخاطب جذب شد، آنها نوید لذت و امنیت را همراه با تسکین درد و ناامنی میدهند. شبکه فریب آنقدر قدرتمند است که مردم به آسانی گرفتار آن میشوند. بدتر از آن، این فنون آزادانه توسط افراد تحریککننده برای حمله به ایمان دینی مورد استفاده قرار میگیرد.
حجت الله مرادی- عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع)
منابع
- احمدرشتی، جيهان (1383)؛ تبلیغات در رسانههای ارتباط جمعی؛ (ترجمه: ع شریزاده)؛ تهران: ندای دوستی.
- العوینی، محمدعلي (1369)؛ امپریالیسم تبلیغاتی؛ (ترجمه: محمد سپهری)؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
- شهیدینیا، سیدامین (1372)؛ نقش تبلیغات در زمینههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی؛ پیام پتروشیمی، ش 5.
- گاردنر، جرج (1383)؛ جنگ روانی و تبلیغات؛ تهران: معاونت فرهنگی ستاد مشترک سپاه.
- Aronson, E. and pratkanis, s;(2003); The Age of propaganda. Boston: McGraw -Hill.
- Bruce Lannes Smith, "propaganda" in Encyclopaedia Britannica, 15th ed., vol. 15.
- Entman, Robert (1990); “News as propaganda”, Journal of Communication 40: 124-7.
- Jacques, Ellul (1965); propaganda: the formation of mens attitudes (Ne w York), pp. 256-557.
- Lasswell Harold (1999); cited in Philip M. Taylor, British Propaganda in the 20th Century, (Edinburgh: Edinburgh University Press) p.37.
- Lasswell, Harold (1933); “Propaganda,” Encyclopedia of the Social Sciences, New York: Macmillan, pp. 521-28.
- Soviel (1980); covert Action and propaganda, Presented to the oversight subcommittee, permanent select committee on Intelligence, house of represent - tatives, 6 February.
- Schlesinger, Philip (1989); “From production to propaganda,” Media, Culture and Society, vol. 11.
(1) propaganda
(2) advertisement
(3) spontaneous
(4) contrived
(5) informative
(6) manipulative
(7) educative
(8) educational/informational
(9) Bandwagon/Mob-mentality Trick
(10) Titillation And Teasing
منبع: پایگاه جنگ نرم