یادم میآید برای اولینبار نام شما را در کتابهای دینی دوران دبستان شنیدم. من مسیحی نبودم، مسلمان بودم اما در کتابهای مدرسه، علاوه بر داستان پیامبر خودمان، داستان زندگی پیامبران دیگر هم نوشته شده بود.
داستان زندگی آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی، یعنی شما. کتابهای دینی مدرسه ما، در عین ساده بودنشان، داستانهای بزرگی به ما آموختند؛ کتابهای مدرسه به ما یاد دادند که همه پیامبران را دوست داشته باشیم، چرا که آنها انسانهایی پاک و مهربان بودند.
بزرگتر شدم، قرآن را خواندم. باز هم نام تو و پیامبران دیگر را دیدم. تازه متوجه شدم که همه آن داستانها که قبلاً در کتاب دینی مدرسه خوانده بودم، از قرآن گرفته شده بود.
چقدر زیبا و دلنشین بود داستان زندگی شما. آنجا که فرشتگان به مریم گفتند «خداوند تو را به کلمه خویش که نامش مسیح عیسی بن مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه است، بشارت میدهد و در گهواره با مردم سخن میگوید و از شایستگان است. مریم گفت چگونه مرا فرزندی باشد، در حالیکه دست هیچ بشری به من نرسیده است؛ گفت خدا هر چه را بخواهد میآفریند و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل میآموزد»(سوره آل عمران آیه ۲۳)
چه غمناک و دلگیر بود داستان مادرت مریم «آنگاه که درد زایمان او را فرا گرفت و به تنه درخت خرمایی پناه آورد و از شدت اندوه گفت ای کاش پیش از این مرده بودم و از یاد رفته بودم و فراموش شده بودم. پس او را ندا داد که اندوهگین مباش» (سوره مریم آیات ۲۲ الی ۲۴)
و چه ناجوانمردانه تهمت زدند وقتی که مریم «او را برداشت و به نزد قومش آورد؛ گفتند ای مریم عجب کار شگفتی انجام دادی، ای خواهر هارون نه پدرت مردی نابکار بود و نه مادرت پلیدکار» (سوره مریم آیات ۲۷ و ۲۸)
و چه مردانه به یاری مادرت آمدی آنگاه که در گهواره لب به سخن گشودی و گفتی:«من بنده خدایم که به من کتاب آسمانی داد و مرا پیامبر گردانید» (سوره مریم آیه ۳۰)
مولای من، همه آنچه را که در این نامه نوشتم، همه آنچه را که از تو نوشتم و از مادرت و از درد و رنج و تنهایی و مظلومیت مریم و تو، همه آنها را در قرآن خواندم و شنیدم.
بهراستی اگر قرآن نبود، چگونه تو را میشناختم؟ اگر قرآن نبود چگونه اضطراب و دلتنگی مادرت مریم را میفهمیدم؟ اگر قرآن نبود چگونه باور میکردم که در گهواره لب به سخن باز کرده بودی؟ اگر قرآن نبود چگونه ایمان میآوردم که به امر خدایت کوری را بینا کردی و مردهای را حیات دوباره بخشیدی؟ اگر قرآن نبود چگونه به زنده بودنت ایمان میآوردم؟
چگونه دشمنانت را میشناختم. آنهایی که از همان روز به دنیا آمدنت با تو دشمن بودند، آنها که حتی قبل از ولادتت با تو دشمن بودند! همانهایی که سخن گفتنت را در گهواره دیدند، اما حرفهایت را نفهمیدند. آنهایی که اعجازت را در بینا کردن نابینا دیدند، اما خود بینا نشدند. آنها که زنده کردن مرده را دیدند، اما هرگز زنده نشدند.
آنهایی که از تو شنیدند«کتاب تورات شما را تصدیق میکنم و بعضی چیزهایی را که بر شما حرام بود، حلال میکنم و از طرف خداوند برای شما معجزه آوردم پس ای قوم بنی اسرائیل از خدا بترسید و از من اطاعت کنید و از خدا بترسید که این است راه راست.» (سوره آلعمران آیات ۵۰ و ۵۱) اما هرگز ایمان نیاوردند پس گفتی:«کیست که با من دین خدا را یاری کند. و حواریون گفتند ما یاری کنندگان دین خداییم»(سوره آل عمران آیه ۵۲)
اگر قرآن نبود، چگونه میشناختم آنهایی که تو را آزردند و برایت صلیبی برپا کردند و بساط قتلت را فراهم آوردند. قتل روحالله، پیامبر خدا. اگر قرآن نبود چگونه این همه مظلومیت را درک میکردم؟ مولای من، وقتی این همه مظلومیت را میبینم، دلم میگیرد، اما خدا را شکر که باز قرآن به فریادم میرسد و از زبان شما میگوید: «والسلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا. ذالک عیسی بن مریم قول الحق الذی فیه یمترون » «و سلام حق بر من در روزی که زاده شدم و در روزی که از دنیا میروم و روزی که برانگیخته میشوم. این است عیسی بن مریم. این سخن راست و درستی است که آنان در موردش شک و تردید دارند»(سوره مریم آیات ۳۳ و ۳۴)
بله ، این همان قرآنی است که تو را به ما شناساند و این همان قرآنی است که آدمهایی جاهل، به نام دفاع از مسیحیت، آنرا میسوزانند!