این تهدید را فرصت کنیم. بگذاریم عدو شود سبب خیر. بیایید قرآن را در روزهای مان جاری کنیم. هنرهای مختلف مان را با او زینت دهیم. گرد بی تفاوتی و بی حالی را از چشم ها بزداییم.
بچه كه بوديم، حتي وقتي كه قرآن كوچك جزء سي مان را مي خوانديم، مادرمان مي گفت: «كوچك من! مراقب باش. بعد از اينكه سوره ات را خواندي، قرآنت را بروي زمين نگذاري؛ بر روي تاقچه، تلويزيون، رحل قرآن و حتي بالشتت بهتر است.»
اتاقي كه قرآن بود، هيچ وقت مقابلش پايمان را دراز نمي كرديم. اين را هم مادرمان مي گفت.
اگر دست كوچكمان به آيه هايش مي خورد مي گفت: «سعي كن وضو داشته باشي، مبادا بي وضو انگشت نازكت به آيه هايش بخورد.»
مي خواهم بگويم امروز كه با ديدن احساسات و هيجان دختران و پسران جامعه مان نسبت به بي احترامي به جرعهي ملكوت، چشمانمان از شوق اين غيرت و تعصب، گريان مي شود، مديون مادرانمان هستيم.
مادرهایمان باعث شدند تا امروز غيرتمان اين چنين گل كند.
اين صفحه را قبلتر نوشته بودم و امروز به اين فكر ميكردم که ابتدا بايد سر اصل مطلبم بروم و اعتراف كنم که افتخار مي كنم به اينهمه احساسات و هيجاني كه در محكوم كردن جرعه هاي ملكوتم مي بينم.
هر چه ما همیشه غفلت کرده ایم، دیگران با هوشیاری عمل کرده اند و هرچه ما کوتاه آمده ایم، دیگران در دشمنی با ما به وحدت بیشتری رسیده اند. باید بدون تعارف بپذیریم که این تحقیرها و توطئه ها برای آنها حکم رسالتی را دارد که متحدانه در انجامش کوشا هستند اما پس کِی خانه تکانی های اساسی ما ؟
نحوه دفاع و پاسخگویی ها را تغییر دهیم، از خودمان شروع کنیم، تا چه حد در جلوه دادن زیبایی های دینمان تلاش کردیم که این چنین می کنیم؟
و آخر اينكه: