بهمنظور بررسی ضرورت و وضعیت سواد رسانهای برای کودکان در دوره کنونی سراغ دکتر عبدالله بیچرانلو رفتهایم.
از نظر شما نسل کودک و نوجوان امروز چه فرقی با نسل قدیم کرده است؟ از این منظر که آیا رابطهاش با رسانه و به طور خاص تکنولوژیهای رسانهای فرقی دارد؟
نسل گذشته با رسانه های سنتی مانند رادیو و تلویزیون مواجهه داشتند. یک فرد تا زمانی که نمیتوانست سواد یاد بگیرد، امکان مواجهه با مطبوعات را نداشت. به طور کلی تعداد خانواده هایی که در آن دوره کتاب و روزنامه می خواندند بسیار کم بود. به همین دلیل بیشتر رادیو و تلویزیون، مورد استفاده قرار می گرفت؛ تلویزیون نیز به دلیل جذابیت های بصری خاص خود، از رادیو جذاب تر بود؛ ما چشم باز میکردیم و روزمان را با برنامههای کودک شروع میکردیم. کارتونها بخش زیادی از زمان کودکان را به خود اختصاص می دادند و تاثیر زیادی بر کودکان داشتند. جلوتر که آمدیم بازیهای ویدیویی نیز به حوزه مصرف رسانهای کودکان اضافه شد؛ اما باز در خانه ها تلویزیون رسانه اصلی محسوب می شد.
بعد از مدتی، تغییرات گسترده ای در حوزه های اجتماعی و تکنولوژیک اتفاق افتاد. در حوزه اجتماعی با افزایش امکان تمکن و رفاه در جامعه، خانواده هایی با سطح متوسط اقتصادی شکل گرفتند؛ این مسئله موجب شد تا امکان استفاده از تکنولوژی های روز برای عموم اقشار جامعه فراهم شود. شما تعداد خط های سیم کارت و گوشیهای تلفن همراه را یکی از شاخصههای دسترسی در نظر بگیرید. امروز، تعداد این ها، حدودا دو برابر جمعیت ایران است. این در حالی است که حدود دو دهه پیش، بسیاری از خانهها حتی خط ثابت تلفن هم نداشتند.
از نظر تکنولوژیک چه پیشرفتهای جدیدی حاصل شده است؟
از جهت تکنولوژیک، تغییرات خیلی شتابان بوده است؛ شما در نظر بگیرید که امروز، اینترنت در ایران نزدیک به پنجاه درصد ضریب نفوذ دارد. براساس یکی از آخرین پژوهشهایی که انجام شده، در اواخر سال گذشته دسترسی مردم به اینترنت حدود 48 درصد بود. دسترسی مردم یعنی دسترسی خانوادهها و این یعنی دسترسی کودکان؛ میزان دسترسی کودکان به اینترنت در خانوادهها افزایش پیدا کرده است. ما در گذشته چیزی به اسم تبلت نداشتیم. دائما فناوریها کوچکتر و در دسترستر میشوند. بنیان مصرف تکنولوژی های جدید بر مبنای فرد است؛ درحالیکه در گذشته مبنای مصرف رسانه ای، جمعی بود. برای مثال، خانواده ها مینشستند جلوی تلویزیون و برنامههای در حال پخش را تماشا میکردند. بنابراین فردمحوری و فردگرایی خیلی موضوعیت نداشت. حتی اگر بچهها به کلوپ میرفتند، باز گروه بودند و در گروهی که ویژه بچهها بود، بازی میکردند. این روند در واقع به سمت فردگرایی پیش میرود؛ یعنی کودکان منزویتر و مصرف رسانهای آنها فردگرایانهتر میشود.
شما این وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
وضعیت امروز باعث شده است که ضرورت نظارت والدین برمصرف رسانهای کودکان بیشتر شود. در گذشته چون کمیت و کیفیت مصرف به این شکل نبود، نظارت به این معنا جدی تلقی نمی شد. تلویزیون همان مقداری را هم که نمایش میداد، دو-سه ساعت بعدازظهر بود؛ تمام شبانهروز نبود؛ یا جمعهها سه-چهار ساعت برنامه پخش می کرد. بنابراین عمده مصرف رسانهایشان همین میزان میشد. اما امروزه شما شبانهروز میتوانید بازی کنید، چون نرمافزارش روی موبایل و کامپیوترهای شخصی همیشه در اختیار خودتان است. نیاز نیست جایی مثل تلویزیون برایتان پخش کند تا شما منتظر بمانید.
در گذشته، کودکان مثل باقی مصرفکنندگان مخاطب بودند، ولی الان کودکان کاربر هستند. کلمه کاربر تفاوتش با مخاطب این است که مفهوم کاربر با فرد بودن گره خورده است؛ کاربران جمعی نیستند. به عبارتی دیگر کاربر بودن در مفهوم فردمحوری یا فردگرا شدن مصرف رسانهای جمع شده و باعث شده تا بخصوص نظارت والدین بر مصرف رسانه ای فرزندانشان ضرورت مضاعف پیدا کند. در گذشته خانواده ها فرزندان را مجبور می کردند تا ابتدا تکالیف خود را انجام داده و بعد به تماشای کارتون های تلویزیونی بنشینند. خانواده میزان بازی های ویدئویی فرزندان را مدیریت میکرد از طریق اینکه چقدر پول به فرزندان خود برای بازی در کلوپ ها بدهند تا آنها در انجام دادن بازی ها زیادهروی نکنند. الان ولی در طول روز موبایل، تبلت یا کامپیوتری در اختیارش است و هر مقدار که میخواهد از آنها استفاده می کند. چون این خیلی هزینهای ندارد. اینترنت هزینه دارد ولی چون اینترنت خانوادگی استفاده میشود به همین دلیل این هم خیلی به چشم نمیآید. اینجا است که نظارت یک معنای ویژهای پیدا کرده است.
پس به نظر شما وضعیت فعلی که در آن رسانهها فردگراتر میشوند و کودکان هم به این سمت پیش میروند، مسئله ای منفی است؟
نه؛ اگر نظارتی بر آن باشد، بهخودیخود منفی نیست. فرض کنید نرم افزاری آموزشی که خلاقیت بچه را تقویت بکند و در آن یادگیری وجود دارد، مورد استفاده قرار بگیرد. مثلاً بچه میآید با موبایل کار میکند و نهایتا یک سری مفاهیم دینی، مفاهیم خلاق ریاضی، زبان و چیزهای دیگر را از دل این یاد بگیرد. اگر با نظارت باشد، این اتفاق میتواند بیفتد. باید رژیم مصرف را مدیریت کرد. اگر اینگونه نباشد، قطعاً اتفاقی منفی رخ میدهد.
پس شما مشخصاً در بحث سواد رسانهای اولویت اصلی را به خانواده میدهید؟
کودک خودش قدرت برنامه ریزی و تشخیص ندارد. پس خانواده نقشی اساسی دارد و باید این کار را انجام دهد. آن هم خانوادهای که اشراف دارد. اگر خود خانواده سواد رسانهای نداشته باشد، نیز اتفاق مثبتی نمیافتد. منظور از اشراف یعنی از جهت فرهنگی شناخت داشته باشد و از جهت روانشناختی حداقلهایی را بداند. چنین خانوادهای میتواند مداخله کند و در این برنامهریزی به مصرف رسانهای کودک جهت بدهد.
به جز خانواده چه نهادهایی میتوانند سواد رسانهای را گسترش دهند؟
در همه جای دنیا بحث سواد رسانهای به صورت رسمی، از مدارس شروع میشود. البته هر سنی، اقتضائات خاص خود را دارد. چون بحث زمان و بحث محتوا مطرح است؛ وقتی بچه شما مهدکودک میرود، آیا قرار است زمان او بدون برنامه ریزی و محتوای خاصی هرز برود و فقط سرگرم شود؟ فرض کنید در خانه توانستهایم مصرف رسانهای را مدیریت بکنیم. آیا در مهدکودک این برنامه ادامه دارد؟ اگر آنجا هم رژیم مصرف یا محتوا مدیریت شده باشد، میتواند در تداوم کار خانواده باشد و اگر نباشد انقطاع میَشود. بعد از آن مدرسه است که در مدارس در سطوح مختلف میتواند اتفاق بیفتد.
آن دو سالی که در سربازی میگذرد، زمینه برای بحث رژیم مصرف رسانه ای فراهم هست. در دانشگاه نهادهایی هستند مثل نهاد نمایندگی رهبری؛ اینها میتوانند وارد این ماجرا شوند. خود صداوسیما به جهت اینکه مردم توجه دارند و یک نهاد رسمی است، میتواند سواد رسانهای را آموزش دهد. سواد رسانهای موضوعی است که در دل هر محتوایی میتواند مطرح شود، چون مرزناپذیر است.
در فرهنگسراهایی که وابسته به شهرداری است، از تست قند خون انجام میشود تا مشاورههای مربوط به اعتیاد، خانه، سلامت و موارد مختلف دیگری که با افراد محل در ارتباط است. یکی از چیزهایی که میتواند با محوریت خانواده مطرح شود، آموزشهای مربوط به سواد رسانهای است.
به طور رسمی آموزش سواد رسانهای از چه مقطعی باید شروع شود ؟
سواد رسانه ای باید از همان کودکی و در بستر خانواده شروع شود؛ ولی علاوه بر خانواده، فرهنگسراها، تریبونهای عمومی، رسانه هایی مانند صداوسیما نیز در آموزش آن، تاثیرگذار هستند. همچنین مهدکودک و دبستان ها نیز در آغاز مسیر آموزشی قرار دارند و باید برای آنها نیز برنامه ریزی کرد.
در خانواده ها دو نوع برخورد وجود دارد. یکی رفتاری است؛ یعنی خود خانواده طوری رفتار کند که فرزند از آنها یاد بگیرد و دیگری استفاده از اجبار و امر و نهی در رفتار است. به نظر شما کدام یک مناسب است؟
کودکی دورانی است که امرونهی در آن جواب نمیدهد. مدل یادگیری کودکان نگاه کردن و الگو گرفتن است. امرونهی گاهی اوقات برعکس جواب می دهد و کودک را حساس می کند! چون کودک کنجکاوی ذاتی دارد. فرض کنید در هر خانه سه ساعت مطالعه کردید، بچه نگاه میکند و میگوید که انگار کتاب چیز خوبی است. اولش تقلید میکند، کتاب را ورق میزند یا پاره میکند. با این رفتار، ذائقه کودک بر اساس این الگو شکل می گیرد. کودک به شدت در برابر نکات رفتاری، منفعل است و شکل می پذیرد.
اگر نکتهای به عنوان جمع بندی دارید، بفرمایید؟
بهعنوان جمعبندی به نظرم، در گروههای فامیلی یا خانوادگی که در شبکههای جدید شکل میگیرند، آنهایی که نخبهتر هستند خوب است که وارد ماجرا شوند و به تدریج یک مقدار این تکنیکهای مربوط به سواد رسانهای یا اصولش را بگویند. الان جامعه در حال فرهیختهتر شدن است، سوادآموختهتر میشود و در نتیجه اشراف و فهمش از این ماجراها بیشتر میشود. اینکه ما فرهنگ سفررفتن یا پارک رفتن را در جامعه گسترش دهیم، در ظاهر شاید هیچ ربطی به رسانه نداشته باشد، ولی باطنش این است که شما میتوانید رژیم مصرف را طوری مدیریت کنید که مردم دائما پای تلویزیون ننشینند.
درمجموع، اگر قرار باشد سیاستگذاری فرهنگی جامعه به سمت تقویت سواد رسانهای برود، یک سری مکملها هم برای آن نیاز است تا بتوانیم گفتگو در جامعه و گفتگوهای میان فامیلی را بیشتر کنیم. این موارد از نظر من جزء سواد رسانهای است و باید در رژیم مصرف رسانه ای قرار گیرد. دیدن اماکن گوناگون، سیر در آفاق به هر شکلی که انجام شود، این جزء سواد رسانهای است. اگر ما توانستیم در جامعه سیر در آفاق را گسترش دهیم، آدمهایی که دید وسیعتری در سطح آفاقی پیدا میکنند در سطح انفسی یعنی از درون هم تحلیلهای عمیقتری پیدا میکنند. باید در جامعه سیاستگذاری فرهنگی طوری باشد که خانوادهها بیشتر سفر کنند و در شهر خود یا شهرهای دیگر بگردند. اگر ما به این سمت رفتیم، ارتباطات میان فرهنگی گسترش پیدا می کند و به تبع آن سواد رسانهای هم تقویت میشود.