به گزارش گرداب جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم اهلبیت علیهمالسلام روز دوشنبه اول آذرماه سال جاری با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. این دیدار صمیمانه با حواشی جالبی نیز همراه بود (اینجا). اما در گفتگوی ایشان با یکی از خانواده های شهدای مدافع حرم، مقام معظم رهبری در واکنش به فعالیت فرزند شهید در فضای مجازی، به نکته مهمی اشاره می کنند:
«خانوادهی شهید محرمعلی مرادخانی، از تنکابن.
پدر گرامی شهید از دنیا رفتهاند؛ مادر گرامی شهید، خانم کبری دلاوری؛ شما
هستین؟ حال شما خوبه خانم؟»
- سلام حاج آقا. ما خیلی خوشحالیم که این توفیق رو داشتیم که به دیدار شما اومدیم.
- «خداوند این توفیق رو به ما بده که دل و روحمون رو به شما نزدیکتر کنیم. فرزندتون چه زمانی شهید شدند؟»
- پارسال شهید شدن. یک
بار
مجروح شد و برگشت؛ بعد رفت کربلا برای زیارت؛ دوباره از اونجا بهش گفتن که
برگرد سوریه. دیگه توی فرودگاه بود که به من زنگ زد که مادر دارم میرم
سوریه
...
در خلال صحبتهای آقا یکدفعه سه پسرِ سه - چهار ساله جلوی آقا میایستند و یکیشان با صدای بلند میگوید:
- اسم من علیـه!
همهی صحبتهای رهبر و مادر قطع میشود و آقا با خنده علی را میبوسد.
حالا دو کودک دیگر هم خود را معرفی میکنند. محافظی بلند میشود و بچهها
را از زمین بلند میکند تا آقا آنها را ببوسد. دیگر بچههای حاضر در اتاق
هم که این صحنه را میبینند، از گوشه گوشهی مجلس جلو میآیند و آقا را
همینجور نگاه میکنند تا نوبتشان شود! دیگر همهی مجلس در اختیار این
کودکان است که یا فرزند شهدا هستند و یا نوهی شهدا و یا خواهرزاده و
برادرزادهی شهدا
.
بعد از آخرین کودک، آقا رو میکنند به سمت مادر و میگویند:
- «خداوند انشاءالله ما را با آنها محشور کند. در قیامت هم با آنها باشیم
«.
» -طاهره یونسی، همسر شهید؛ خوب هستید خانم؟ چند سال با شهید زندگی کردید؟»
- ۳۳ سال حاج آقا؛ اما در اصل ۳ سال. ایشون خیلی کم توی خونه بود. ما ایشون رو زیاد نمیدیدیم اصلاً
.
صدای همسر کمی میلرزد؛ انگار هم دلتنگ است و هم گلایه دارد؛ گلایهای از روی محبت
.
- «خداوند انشاءالله به شما اجر بدهد. اگر شماها،
مادرها، همسرها، اگر همراهی نمیکردید، اینها بدون تردید نمیتوانستند
اینجور مجاهدت کنند در راه خدا
«.
نوبت به دختر شهید میرسد
؛
» -خانم فاطمه مرادخانی؛ شما خوبید؟ شما چه
کار میکنید؟»
- خانهداری و بچهداری حاج آقا؛ این معینرضا پسرمه
.
صدای خنده
ی حاضران دوباره بلند میشود.
روحالله و محمدعلی، فرزندان دیگر شهید هم با آقا احوالپرسی می
کنند. داماد شهید هم در جمع هست. آقا با خنده میپرسد:
- «کوچولوتون (معینرضا) کجا رفت؟ دیگه از ما سیر شده؟»
و جمع دوباره میخندند.
موقع تحویل قرآنها و یادگاریها به این خانواده
ی شهید فرا میرسد. روحالله نزدیک آقا که میآید، انگشتر دست آقا را طلب میکند و محمدعلی نیز به آقا میگوید
:
- ما در این مدت بیکاریمان به دستور شما در فضای مجازی کارهای فرهنگی انجام میدهیم؛ دعا کنید نتیجهی خوبی داشته باشد
.
- «خوب است؛ فضای مجازی! منتها در آنجا غرق نشوید.
در فضای مجازی اگر آدم درست وارد بشود، خوب است؛ امّا اگر برود غرق بشود،
نه؛ خوب نیست. جای خطرناکی است؛ خیلی باید آدم مراقب باشد«.