عشق اینترنتی ام تو زرد از آب در آمد

عشق اینترنتی ام تو زرد از آب در آمد
تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱۳۹۶

عشق اینترنتی من بود، در برابرش قدرت تصمیم گیری نداشتم. اما او به یکباره همه چیز را خراب کرد و من فهمیدم فریب خورده ام.

به گزارش گرداب، در یکی از شبکه‌های اجتماعی با هم آشنا شدیم. روزهای اول فقط از سر شوخی و شیطنت با مهرداد ارتباط داشتم؛ اما هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینقدر وابسته او شوم. مهرداد حرف‌های عاشقانه می‌زد و با هم قول و قرار عاشقانه گذاشته بودیم.
 
مادرم از این ماجرا خبر داشت. او خودش شبانه‌روز درگیر گوشی تلفن همراهش بود، برای همین هم نمی‌توانست چیزی بگوید. پدرم از دست کارهای ما مثل سیر و سرکه می‌جوشید و حرص می‌خورد. او هر روز داد و فریاد راه می‌انداخت، ولی مادرم توجهی نمی‌کرد و هر موقع جر و بحثشان بالا می‌گرفت، قهر می‌کرد و با هم به خانه پدر بزرگ می‌رفتیم. مادر بزرگم از او حمایت می‌کرد. بیچاره پدرم چاره‌ای نداشت جز آن که از ترس آبرویش هم که شده، کوتاه بیاید.
 
حدود پنج ماه و نیم از آشنایی من و مهرداد گذشت. یک روز که با هم در پارک قرار ملاقات گذاشته بودیم، گفت مادرش مریض است و تا هزینه درمانش را جور نکند، نمی‌تواند به خواستگاری‌ام بیاید. او حدود چهار میلیون تومان از من پول می‌خواست. مانده بودم چه‌کار کنم. نمی‌خواستم او را از دست بدهم و تمام تلاشم این بود که خیلی سریع‌تر رابطه‌مان رسمی شود. مهرداد تمام ذهنم را پر کرده بود و نمی‌دانستم چه کاری درست است. بدون اطلاع مادرم طلاهایم را فروختم. دو میلیون تومان جور شد. فکرم حسابی درگیر شده بود تا این‌که به خانه دوستم رفتم و طلاهای مادرش را برداشتم. مهرداد پول‌ها و طلاها را گرفت و دیگر جوابم را نداد. هر روز با او تماس می‌گرفتم، اما تلفن همراهش خاموش بود. این موضوع خیلی آزارم می‌داد. علاوه بر شکست عشقی به یک دزد
تبدیل شده بودم.
 
سکوت کرده بودم و خودم را لعن و نفرین می‌کردم؛ اما با شکایت مادر دوستم موضوع خیلی زود لو رفت و دستم رو شد. ما طلاها را از مهرداد پس گرفتیم. خانواده دوستم آبروداری کردند و از شکایتشان گذشتند؛ اما من سرخورده و بدنام شدم. اعتیاد مجازی من و مادرم به شبکه‌های اجتماعی، زندگی ما را پوچ و بی‌روح کرده است.
 
هشـدار
 
مهارت تصمیم‌گیری

 
سیدمجید موسوی‌راد، روان‌شناس در این باره می‌گوید: مهارت تصمیم‌گیری و انتخاب یکی از مهارت‌های اساسی و مهم زندگی است که به معنای غلبه تعقل بر احساس تفسیر می‌شود. در این پرونده با کلماتی مانند شوخی، شیطنت، وابستگی، حرف‌های عاشقانه و... که زنجیره‌ای از تصمیم و انتخاب بر مبنای احساس روبه‌رو هستیم که در نهایت نتیجه‌ای غیرمنطقی در پی داشته است. به یقین نمی‌توان از تصمیمات نادرست، به نتیجه درست رسید و این نکته‌ای است که باید همیشه مدنظر داشته باشیم.
 
وی افزود: در این ماجرا می‌بینیم پدر و مادر در خانواده دچار اشتباه‌هایی بودند و سوال مهمی که هر پدر و مادری باید به آن توجه کند این که‌ آیا آنها واقعا الگوی مناسبی برای فرزندان خود هستند. در بررسی این ماجرا باید به سوال مهم دیگری نیز پاسخ بدهیم و آن این که مادر خانواده چقدر به تصمیم‌های عاقلانه فرزند خود کمک کرده و چه نقشی در به وجود آمدن چنین مشکلی داشته است.