تروريسم رسانه‌ای و ترويج انديشه‌های صهيونيستی

تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۳۸۹

رسانه‌هاي غربي به مثابه سربازان تروریسم رسانه‌ای تمام سعی خود را به صورت كاملا حرفه‌اي برای تخریب مخالفان و تطهیر صهیونیسم به كار گرفته‌اند.

گرداب- يكي از برداشت‌هايي كه هميشه از واژه ترور مي‌شود تخريب و تهديد همه جانبه با وسائل نظامي و سخت است، اما شرايط جديد به گونه‌اي است كه مي‌توان اين تعريف را براي اين واژه ناقص دانست، چرا كه فراتر از اين تعريف، نوع جديدی از تروريسم به وجود آمده كه مصداق كامل آن را مي‌توان رسانه‌هاي غربي دانست.
به طوري كه اين رسانه‌ها علاوه بر تخريب و مورد هدف قرار دادن آرمان‌ها و ارزش‌هاي مخالفان خود، سعي مي‌كنند مسائل جديدي را جايگزين كنند و حتي به نوعي با اين كار، سلطه نامشروع غرب را مثبت جلوه دهند كه اولين گام در اين راه سياه نمايي عليه عقايد ديگر ملتها است. در كنار اين رفتار تلاش مي‌كنند با دروغ و نوعي تبليغ براي گروهي خاص، اين گروه‌ها و عقايدشان را بزرگ و مقدس جلوه دهند. موضوعي كه به دفعات از سوي رسانه‌هاي غربي تكرار شده و بارها و بارها براي صهيونيسم جهاني تبليغات گسترده‌اي صورت گرفته است.

اين موضوع در تمام ابعاد رسانه‌هاي غربي انجام شده است به گونه‌اي كه مي‌توان بسياري از اين رسانه‌ها را بولتن تبليغاتي صهيونيسم دانست. البته چاشني هميشگي تبليغات رسانه‌هاي غربي براي صهيونيسم و اسرائيل سياه‌نمايي عليه مسلمانان بوده كه اين مصداق جديد و دقيق تروريسم رسانه است. تبليغات تصويري هم يكي از ابزارهاي آن‌هاست. هدفي كه از سالهاي بسيار دور در دستور كار رسانه‌هاي غربي قرار گرفت. يعني از زماني كه رژيم صهيونيستي متولد شد و براي به دست آوردن مكاني براي زندگي، شروع به تجاوز به اموال و سرزمين مردم بي پناه فلسطين كرد. از همان زمان انگلستان و آمريكا به همراه كشورهاي اروپايي تلاش كردند كه چهره‌اي مظلوم و حق به جانب از رژيم صهيونيستي نشان دهند تا جنايت‌هاي او در سرزمين‌هاي اشغالي ناديده گرفته شود و براي اين فرآيند تبليغاتي گسترده، چه ابزاري بهتر از رسانه‌هاي تصويري دنيا كه بسياري از آنها در اختيار غرب بود؟

چرا كه بايد براي اين اشغالگري‌هاي پي‌درپي و جنايت آميز بهانه‌اي ساخته و پرداخته مي‌شد تا بتوان افكار عمومي دنيا را فريب داد. براي همين رسانه‌ها شروع به اغراق در مورد وضعيت بد يهوديان كردند با اين عنوان كه يهوديان هميشه مورد ظلم بوده‌اند و از زمان جنگ جهاني دوم عليه آنها جنايت صورت گرفته است.

هم زمان با شروع اين تبليغات از سوي رسانه‌هاي غربي موج جنايت‌ها توسط ميليشاي سري يهود (هاگانا) و گروه نظامي به سرپرستي فردي به نام "مناخيم بگين" آغاز شد كه تمام اين جنايتها از سوی رسانه‌هاي غربي توجيه مي‌شد.
اين وضعيت ادامه داشت تا اينكه در اواخر دهه چهل ميلادي فيلم "آتش متقابل" ساخته و  رسماً وارد اين بازي شد. فيلمي كه در آن به نوعي اولين زمزمه هاي تبليغات براي يهوديان به گوش مي‌رسيد. اين فيلم داستان قتل يك شهروند يهودي بود كه در پايان فيلم مشخص مي‌شد كه او بي گناه كشته شده است. آتش متقابل آغاز پروژه‌اي بزرگ براي مطرح كردن يهود بود، پروژه‌اي كه در سالهاي بعد با ساخت فيلم "قول مردانه" در سال 1947 به كارگرداني الياكازان يك قدم جلوتر رفت.

 اصل داستان اين فيلم درباره احساسات ضديهودي در دنيا بود كه در اين فيلم سعي شد تمام اين احساسات ضديهودي را بي معنا جلوه دهد و به نوعي كساني كه با صهيونيسم مخالف هستند را افرادي بي منطق و تندرو معرفي كند كه در برابر يك قوم مظلوم مخالفت مي‌كنند. اين رويه ادامه داشت تا اينكه در سال 1948 در فيلم "جستجو" با نشان دادن ستاره داوود براي اولين بار صحبت از سرزمين موعود يهوديان به ميان آمد و به اين ترتيب اين موضوع به يكي از سوژه‌هاي اصلي سينماي غرب در راستاي حمايت از صهيونيسم تبديل شد و در سالهاي بعد در فيلم "مارگير" به صورت جدي‌تر دنبال شد. اين فيلم از آن جهت اهميت داشت كه برخلاف فيلم‌هاي قبلي در خود سرزمين‌هاي اشغالي ساخته شد و همچنين براي اولين بار در سينماي غرب موضوع "هولوكاست" مطرح شد كه سعي داشت به نوعي تشكيل دولت نامشروع اسرائيل را برحق نشان دهد. حتي كارگردان اين فيلم آن چنان در تبليغات صهيونيستي آن غرق شد كه پس از ساخت آن، دليل توليد اين فيلم را همدردي با اسرائيل عنوان كرده بود. در حالي كه هيچ كس پيدا نشد تا با مردم بي گناه و بي پناه فلسطين همدردي كند و به جهانيان اين موضوع را گوشزد كند كه چرا فلسطيني‌ها بايد هزينه زياده خواهي هيتلر و طمع صهيونيسم و جنايت‌هاي آن و سياستهاي پليد انگلستان را بدهند؟

به هر صورت كسي به اين واقعيت توجه نكرد و حتي در سالهاي بعد سينماي غرب گام‌هاي بيشتري را در راستاي تطهير و قوام بخشي به هويت جعلي صهيونيسم برداشت. تا جايي كه سعي كرد با استفاده از برخي مسائل مذهبي در اين راه در اذهان افكار معناگراي دنيا نفوذ كند. نمونه اين موضوع را مي‌توان در فيلم "اكسدوس" به كارگرداني مينيجره در سال 1960 مشاهده كرد. در اين فيلم سعي شده با استفاده از مفاهيمي كه در كتاب عهدنامه عتيق مطرح شده است به نوعي براي صهيونيسم مشروعيت سازي ديني انجام شود تا براي اشغال‌گري و جنايت آنها هم توجيهي صورت گيرد.

اين فيلم دو ميليون دلار هزينه در برداشت كه در آن زمان بي سابقه بود و البته معلوم نشد كه اين بودجه از كجا تهيه شد. چرا كه در آن زمان كسي حاضر نبود براي يك فيلم، چنين پولي را پرداخت كند. هر چند كه بعدها اين فيلم مورد اعتراض اسراييلي‌ها قرارگرفت. چرا كه فيلم آنگونه كه آنها مي‌خواستند درباره سرنوشت يهوديان اغراق نكرده بود و اين موضوع در نوع خود جالب بود. زيرا فيلم تمام تلاش خود را انجام داده بود. به هر صورت آغازي بود براي مشروعيت سازي مذهبي صهيونيسم.

از سوي ديگر در كنار اين مسئله به شدت سعي داشته تا عواطف بيننده را براي باور مظلوميت يهود تحريك كند. در جايي از فيلم مسلمانان را نشان مي‌دهد كه از آلماني‌ها مي‌خواهند در كنار آنها به جنگ با يهوديان بپردازند، تا به نوعي به اين مسئله اشاره كند كه يهوديان در تمام طول تاريخ از همه جهت و از طرف هم قوم‌ها نيز مورد ظلم قرارگرفته اند و از همه مهمتر اينكه فيلم براي رسيدن به اهداف خود، مسلمانان را در كنار فاشيست‌هاي نازي نشان مي‌دهد كه در نوع خود آغاز يك جنايت رسانه‌اي عليه بخشي از مردم دنيا يعني مسلمانان بود. مردمي كه به گواه تاريخ مي‌توان آنها را يكي از صلح‌جوترين مردم دنيا دانست.

به همين دلايل هم چند ماه پس از اكران آن گروهي از منتقدان، اين فيلم را مضحك و يك وسترن يهودي دانستند كه با اسطوره سازي يهوديان فصل تازه‌اي در حمايت از آنها و توجيه بازگشتشان به سرزمين موعود در هاليوود گشود.
در حالي كه در سينماي تبليغاتي غرب كسي به صحبت‌هاي اين منتقدان گوش نمي‌داد، هاليوود در دهه 1950 وارد فاز تازه‌اي از گسترش صهيونيسم شد كه در آن براي حمايت و تبليغات از هيچ كاري فروگذار نكرد.

فيلم‌هاي متعددي در اين باره ساخته شد كه يكي از آنها "سامسون و دليله" بود. داستان اين فيلم درباره يك مرد شكست ناپذير يهودي بود كه به دليل قدرت افسانه‌اي‌اش مورد حسادت ستمگران قرار گرفت و در نهايت براي مبارزه با اين افراد جانش را از دست داد. فيلم به صورت غيرقابل باوري سعي دارد حس قهرمان سازي صهيونيستي را در باور مخاطبان خود بيافريند و به نوعي او را به تحسين قهرمان خيالي داستان كه يك يهودي است وادارد. داستان اين فيلم از اين نظر قابل توجه بود كه آغازگر نوع جديدي از بزرگنمايي صهيونيسم جهاني در قالب حماسه سازي و افسانه سازي را به جهان عرضه و تحميل كرد. به گونه‌اي كه سعي داشت مخاطب را با دروغ سازي تاريخي و حماسي به انحراف فكري بكشاند و با دليري‌ها و قهرمان‌سازي‌هاي دروغين سلطه صهيونيسم را به جهانيان القا كند.

اين جريان ادامه داشت تا اينكه درسال 1993 "فهرست شيندلر" به كارگرداني اسپيلبرگ ساخته شد كه نقطه عطفي در گسترش سلطه يهود محسوب مي‌شود. اين فيلم سراپا اغراق بود و سازندگان در آن تا مي‌توانستند درباره شرايط زندگي يهوديان آلماني در زمان جنگ جهاني دوم اغراق كردند و از هر حربه‌اي براي تحريك و سوءاستفاده از عواطف مخاطب استفاده کردند. كشتار پيرمردها و زنان و كشتار بي منطق جوانان، اتاق گاز و هولوكاست همه و همه در اين فيلم به نمايش گذاشته بود تا كارگردان براي حمايت و مظلوم نمايي يهوديان چيزي كم نگذاشته باشد. موضوعي كه  سال 2002 در فيلم هاي "پيانيست" و "يكشنبه غم انگيز" تكرار و به تازگي در فيلم "حرامزاده هاي لعنتي" به نوعي ديگر به نمايش گذاشته مي‌شود.

در كنار تمام اين مسائل بايد به اين نكته توجه كرد كه تمام اين رفتارها با تخريب بي وقفه مسلمانان و هر گروه مخالف ديگر تنها يك معنا را مي‌دهد و آن هم تروريسم رسانه‌اي است، سربازان اين ترور يعني رسانه‌هاي غربي وابسته به دنياي سلطه صهيونيست جهاني به صورت كاملا حرفه‌اي عليه مخالفان غرب به كار مي‌گيرند و متاسفانه به دليل قدرت گسترده آنها در عرصه رسانه ديگران صدايشان به جايي نمي‌رسد كه بخواهند به اين توهين‌ها و حملات ناجوانمردانه اخلاقي در رسانه‌ها پاسخ دهند. اين مسئله نشان دهنده ظلم رسانه‌اي است كه سالها از طرف غرب ادامه داشته و هيچ گاه قوانين جهاني رسانه‌اي از اين كار آنها جلوگيري نكرده‌اند چرا كه اين قوانين توسط خود آنها وضع شده است و براي همين آن را به راحتي زيرپا مي گذارند، به هر صورت تنها راه مبارزه با اين رفتار غيرحرفه‌اي آنها آگاه سازي و افشاگري رسانه‌اي است.
رضا فرخی

منبع: کیهان