روایتی از حضور رهبر انقلاب در آستانه مقدسه حضرت معصومه(س) و دیدار با علمای قم

ببخشيد منتظر مانديد

تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۸۹

در مسير رفتن به ميدان آستانه، رهبر دو بار گفتند به آقايان علما تعارف و اصرار نكنيد در برنامه شركت كنند؛ با اين حال، اكثر علمای حاضر در مسجد بالاسر، پشت‌سر رهبر رفتند به ميدان آستانه.

تجربه كمك می‌كند كه آدم وقت تقسيم كار، راحت‌ترهايش را بردارد و سخت‌ترهايش را بگذارد برای ديگران!
تقی قرار شد برود بالای ماشين خبرنگارها و حتما حسابی تيزی شاخه‌های قم را تجربه خواهد كرد. حامد و محمد هم قرار شد بين جمعيت باشند و مزه فشار و ازدحام را خواهند چشيد. من هم قرار شد بروم حرم؛ كه اصلاً تعطيل بود و خالی. فقط تعدادی از علما قرار بود بيايند. اين يك تقسيم عادلانه بود!

داخل حرم شديم و با نشان‌دادن كارت‌هايمان رسيديم به جايی كه قرار بود رهبر بيايد و با علما سلام و عليكی بكند. محافظ گفت برويم كفش‌ها را بگذاريم در مسير ميدان آستانه، كه قرار بود سخنرانی عمومی رهبر آنجا برگزار شود، و برگرديم. موقع رفتن، از كنار ضريح حضرت معصومه(س) رد شديم و محافظ نگذاشت زيارت كنيم. ما كه رد شديم، بچه‌های ديگر يواشكی زيارت كردند؛ خلوت و خالی.

صحن قديمی خاليِ خالی بود. آفتاب از شرق بلند شده بود و زاويه‌دار می‌تابيد به چشم‌هايمان. صدای مردم از دورترها شنيده می‌شد كه «دسته‌گل محمدی. به شهر ما خوش آمدی» و «الله اكبر. خامنه‌ای رهبر»
دلم برای شور و هيجان و ذوق مردم در مراسم استقبال تنگ شد. از تقسيم كار عادلانه‌ای كه كرده بوديم، پشيمان شدم.

آن‌قدر خلوت بود صحن قديمی كه صدای بال‌بال‌زدن كبوترهای حرم شنيده می‌شد، همين‌طور صدای آب‌نمای وسط حوض. وقتی خواستيم برگرديم به مسجد بالای سر كه علما می‌آمدند و يكی‌يكی می‌نشستند، باز هم از كنار ضريح حضرت معصومه(س) رد شديم و اين‌بار ديگر به حرف محافظ‌ها گوش نداديم... چه زيارت خوب و البته كوتاهی.


زيارت‌مان كه تمام شد، يك روحانی گفت: «اينجا كه الآن زيارت كرديد، قسمت خواهران بود. ديگر معلوم نيست قسمت‌تان بشود از اينجا زيارت كنيد!»

علما يكی‌يكی می‌آمدند و كفش‌هايشان را در كفش‌داری می‌گذاشتند و می‌رفتند مسجد بالای‌سر. هركدام كه وارد می‌شدند، به‌حسب قدر و منزلت علمی و اخلاقی كه داشتند، عده‌ای برايش بلند می‌شدند و عده‌ای هم نيم‌خيز به احترام.
بعضی هم كه ساكن قم نبودند يا خوش‌سليقه‌تر بودند، اول می‌رفتند زيارت می‌كردند ضريح خلوت از زائرين را. مثل آقای ری‌شهری، آقای مصباح، دكتر لاريجانی و...

جمع علما جمع بود. از نوه آيت‌الله بروجردی كه خودش آيت‌الله است بگير تا آقازاده‌های آيت‌الله گلپايگانی و آيت‌الله مرعشی نجفی و آيت‌الله بهجت و آيت‌الله فاضل و ...
ولش كنيد. اگر اسم بنويسم و كسی جا بيفتد خوب نيست. خلاصه مسئولين و معاونين حوزه علميه، مدرسين، فضلا، نمايندگان بيوت مراجع و... همه بودند.
يك آقای روحانی می‌گفت: «اين جمع علمايی، فقط حول محور ولايت امكان داشت تشكيل بشود. و الا اين آقايان، اختلافات علمی كم ندارند.»

علما از حدود ساعت 8 ‌آمدند و حدود ساعت 10 بالاخره آقای محمدی گلپايگانی آمد پشت تريبون و از علما معذرت‌خواهی كرد و دليل ديرشدن برنامه را گفت؛ رهبر در ميان استقبال و ازدحام مردم مانده و اين يعنی ازدحام، يعنی هيجان، يعنی شور مردم. لعنت بر تقسيم كار!

كم‌كم داشتيم نگران می‌شديم كه حدود ساعت 10:30 زمزمه آمدن رهبر زيادتر شد. پيرمردی كه كليددار به نظر می‌رسيد و كليدهای قشنگ و بزرگی در دست‌هايش بود، آرام قدم می‌زد. آقای محمدی گلپايگانی و آقای حقانی هم قدم می‌زدند. برنامه بيش از 40 دقيقه دير شده بود. بالاخره رهبر را از پشت شيشه‌ها ديدم كه بالای سر مزار آيت‌الله بروجردی ايستادند و فاتحه خواندند و بعد داخل شدند. پيرمرد كليد‌دار همه را خبر كرد كه: «برای سلامتی آيت‌الله خامنه‌ای صلوات»


رهبر بعد از زيارتی كوتاه و دو ركعت نماز، رفتند سراغ حضرات علما. از همان ورودی با همه سلام و عليك رودررو كردند و كل مسجد بالاسر را چرخيدند. اول كار، حيا مانع بود، ولی كم‌كم كه جو صميمی مجلس برای حضرات معلوم شد، جلو رفتند و دست رهبر را بوسيدند، به شانه و عبايش دست كشيدند و آخر كار ازدحام زيادشد. جوری كه محافظ‌ها مجبور شدند دور رهبر را بگيرند كه در فشار ازدحام علما نروند.



آقای محمدی گلپايگانی وقتی رهبر رفتند و نشستند روی زمین (اولين بار بود كه ديدم رهبر در اين سال‌های اخير روی زمين نشستند و نه روی صندلی هميشگی آن هم دو زانو و با تواضع) به آقای حقانی گفت: «خيلی خسته شده‌اند. اصلا حال ندارند.»

از جماعت علما، چند نفری اشك شوق می‌ريختند و البته بيشترشان خندان بودند و خوشحال. چند نفری هم البته كمی از ازدحام شاكی. در مجموع، مثل مردم بود رفتارشان.

آيت‌الله امينی به نمايندگی، ولادت امام رضا(ع) را  تبريك گفت و آمدن رهبر را خيرمقدم و چند نكته‌ای را در جمع مطرح كرد.

ساعت از 11 گذشته بود كه صدای رهبر را شنيدم. تشكر كردند و گفتند: «راضی به زحمت شما نبوديم... معذرت می‌خواهم كه منتظر شديد. تأخير اختياری نبود. مردم اظهار محبت داشتند و ازدحام زياد بود... مردم قم گرم و صميمی و بابصيرت هستند. معلوم است مجاورت حوزه و آقايان علما، اثر گذاشته روی مردم.»
رهبر خيلی زود عذرخواهی كردند و چون مردم منتظر سخنرانی بودند، بلند شدند.


در مسير رفتن به ميدان آستانه دو بار گفتند به آقايان علما تعارف و اصرار نكنيد در برنامه شركت كنند؛ با اين حال، اكثر علمای حاضر در مسجد بالاسر، پشت‌سر رهبر رفتند به ميدان آستانه.

تقی نرسيده بود به ميدان و جايگاه عكاس‌ها. حتماً برای ورودشان مشكلی پيش آمده بود. رفتم از جايگاه بالا. تا چشم كار می‌كرد جمعيت بود و ما درست در مرز خانم‌ها و آقايان.
چهره مردها برافروخته بود از گرما و فشار و آفتاب. مردم فرياد می‌زدند: «صل علی محمد. نايب مهدی آمد» صدای نقاره و طبل‌های حرم بلندشد. انتظار مردم سرآمد؛ رهبر آمد.

با آمدن رهبر، صدای جيغی ممتد از طرف زن ها و شعار «نايب مهدی آمد» از طرف مردها بلندشد. چيزی نمی‌شنيدم از زيادی صدا. تمام ميدان يك‌پارچه مشت شده‌ بود. همه دست‌هايشان را گره كرده ‌بودند. اين صحنه را تابه‌حال نديده‌ بودم. بيشتر مردم، جوان و حتی نوجوان بودند. مشت‌های گره‌كرده همان‌طور بالا ماند تا 5دقيقه و شعار قطع نشد از شور مردم.


رهبر صحبتشان را شروع كردند و از قم گفتند و خاستگاهش و اينكه قم شهر انقلاب است و انقلاب از آنجا شروع شده؛ هم حركتش، هم رهبری‌اش.
زن جوانی خودش را روی داربست‌ها كشيد اين طرف و انداخت كنار يكی از محافظ‌های خانم. محافظ خانم مدام تذكر می‌داد و زن جوان توجه نمی‌كرد. محافظ كم‌كم از رو رفت. زن جوان فقط حواسش به رهبر بود. معلوم بود وقت زيادی جنگيده تا بيايد اين جلو و او را ببيند. وقتی محافظ دست از تذكردادن برداشت، زن جوان لب‌هايش لرزيد. چادرش را كشيد جلوی صورتش و بعد آرام شانه‌هايش لرزيد.

رهبر هنوز داشتند در مورد قم و مردمش صحبت می‌كردند: «اين انقلاب خاستگاهش قم است، مذهبی‌ترين شهر كشور و رهبرش يك فقيه و فيلسوف بود و هيچ تعبير مادی از انقلاب نمی‌شود كرد.»


رهبر به خاطر نزديكی به اذان، صحبت طولانی نكردند. وقتی صحبت‌شان تمام شد، صدای اذان از بلندگو بلند شد. ايشان هم پايين آمدند. وقتی رسيدند به فرش‌هايی كه پهن كرده‌بودند وسط صحن تا علما از روی آن رد بشوند، از كنار فرش رد شدند و پا روی گل‌های قالی نگذاشتند. خوب كه دقت كردم، ديدم كفش به‌پا دارند.

رهبر همان مسير را برگشتند. از داخل حرم، از كنار ضريح و وقتی داشتند از حرم حضرت معصومه(س) خارج می‌شدند، پيرمردی كه كليدهای قشنگ، بزرگ و قديمی دستش بود، بلند گفت: «برای سلامتی رهبر معظم انقلاب، آيت‌الله خامنه‌ای، صلوات.»