
کاروانی رو به غدیر دارد و کاروانی عزم کربلا.
کاروانی میرود که منافقانه به علی «بخٍّ بخٍّ یا بن ابیطالب» بگوید،
اما سینهاش از حقد و حسد آکنده باشد؛ بدریّه و خیبریّه و حنینیّه و غیرهنّ ...
و کاروانی میرود تا با شمشیرهای آخته همان جماعت رو در رو بشود.
که نفرتهای متراکم را
که نفاق را
در پاسخِ «فَبِمَ تَستَحِلّونَ دَمی» پسر علی (ع) اینگونه آشکار کنند؛
«بُغضاً لِاَبیک».
آه از کینه؛ از حسد؛ از حقارت این جماعت؛
"قَد بدَتِ البَغضاء مِن اَفواههم وَ ما تُخفی صُدورُهم اکبر"