در این مطلب، گوشههایی از رابطه عاشقانهٔ علامه طباطبایی با همسرشان را مینویسم تا شاید از مفسر قرآن کریم، در مورد برخورد با همسرمان یاد بگیریم!
ناگفته نماند رابطهٔ ایشان با همسرشان بدون اغراق، زبانزد خاص و عام بود.
نقش همسر در اعتلای زندگی مشترک هر یک از زن و شوهر به تناسب میزان درک، تحمل و گذشت وی متغیر است. آنچه در زندگی شخصیتی چون علامه طباطبایی کمتر مورد توجه قرار گرفته و میزان ضرورت آن شاید کمتر از جنبههای دیگر نباشد، توجهی است که خداوند متعال از طریق همسر ایشان به وی نموده است.

همسر علامه ازخانوادهای روحانی بود و زمینههای روحی، معنوی بسیاری در این بانوی بزرگوار نمودار بود که شخصیتی چون علامه، همواره خود را مدیون او دانسته و ثناگو و قدردان او بوده است.
فرزند علامه دراین رابطه میگوید:
«پدرم صاحب اختیار خانه بود،اما امور آن را مادرم میدانستند. مادرم به کارهای درس ما و رفت و آمدهایمان رسیدگی میکرد و همه مسائل را کنترل مینمود ، او به قدری با درایت عمل میکرد که پدرم با فراغت خاطر تمام به امورعلمی خود میپرداختند.»
از سوی دیگر، رابطه بین علامه و همسرش از نوع روابط عادی و مانند سایرین نبوده، بلکه میتوان اذعان داشت که آن دو در یکدیگر ذوب شده بودند، ایمانی که همسر علامه به وی داشت به حقیقت ستودنی است.
فرزند ارشد ایشان به نکته جالبی اشاره میکند که هم بیانگر قدرت روحی علامه و هم بیانگر ایمان همسر وی به او میباشد:
«وقتی در محله یخچال قاضی قم زندگی میکردیم، مادرم به من گفت: «پس از فوت من، خانم فلانی را برای پدرتان خواستگاری کنید»، آن خانم زنی معقول و با مادر من دوست بود و بچه و شوهر هم نداشت، من گفتم: «مادر این حرفها چیست که میگوئید؟»
مادرم گفت: «همین که من میگویم!»
گفتم: «شما از کجا میدانید که عمر هرکس چقدر است؟»
او گفت: «پسرجان، عمر من کمتر از پدرت است.»
گفتم: «آخر شما از کجا این چنین حرفی را میزنید؟»
مادرم گفت: «خودش (علامه) به من گفته است که من قبل از او خواهم رفت.»
البته همینطور هم شد و والده ما درسال 1344 فوت کرد که البته آن خانم قبل ازفوت مادر ما ازدواج کرد.»
مرحوم علامه طباطبایی همواره از همسر خود به عنوان زنی صبور و شکیبا یاد میکرد و در قدردانی از محبتهای همسرش کوتاهی نمینمود، او در این خصوص از رفتار خوب خود ذکری به میان نمیآورد و همه خوبیها را به همسرش نسبت میداد.
دختر علامه می گوید: «رفتارشان با مادرم بسیار احترامآمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار میکردند، گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان، فداکار و با گذشت بودند که ما گمان میکردیم هرگز با هم اختلافی ندارند. آنها واقعاً با هم مانند دو دوست بودند.»
علامه پس از مرگ همسر به شدت بیتابی میکرد و در بیان سبب آن میگفت: «مرگ حق است، همه باید بمیریم، من برای مرگ همسرم گریه نمیکنم. گریه من برای صفا، کدبانوگری و محبتهای خانم است؛ ما زندگی پر فراز و نشیبی داشتهایم. در نجف اشرف با سختیهایی مواجه میشدیم که من از حوائج زندگی و چگونگی اداره آن بیاطلاع بودم. در طول مدت زندگی ما، هیچگاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دل بگویم کاش این کار را نمیکرد.»
علامه حتی تا چند سال پس از فوت همسرشان، هر روز سر قبر او میرفت و پس از آن نیز که فرصت کمتری داشت، به طور مرتب، دو روز در هفته، یعنی دوشنبهها و پنجشنبهها بر سر مزارش حاضر میشد و ممکن نبود این برنامه را ترک کند، ایشان همواره میگفتند: «بندهٔ خدا باید حقشناس باشد. اگر آدمی نتواند حق مردم را ادا کند، حق خدا را نیز نمیتواند ادا کند.»
علامه در پاسخ نامه تسلیت یکی از شاگردانش نوشت: «با رفتن او برای همیشه خط بطلان بر زندگانی خوش و آرامی که داشتیم کشیده شد.»