جوزف ناي تئوري پرداز قدرت نرم در بخشي از مقاله خود با عنوان "حقيقت قدرت مجازي" به مشكلات آمريكا در منطقه و تحليل انقلاب مردم تونس و مصر پرداخت.
به گزارش
گرداب به نقل از فارس، جوزف ناي تئوري پرداز قدرت نرم در آخرين مقاله خود با عنوان "حقيقت قدرت مجازي" به معرفي كتاب خود كه در فوريه 2011 منتشر شد پرداخت و نوشت: اين روزها شاهد آن هستيم كه فعاليتهاي تويیتر و الجزيره، آتش منازعات رژيمهاي عرب با تظاهراتكنندگان را شعلهور ميسازد و از طرف ديگر تأثيرات ويكيليكس بر سياست خارجي آمريكا از سوی تحليلگران مورد بررسي قرار ميگيرد؛
شكي نيست در عصر ديجيتال، لازم است بتوانيم درك درستي از عملكرد قدرت در سياست دنياي كنوني داشته باشيم.من در كتاب جديدم "آينده قدرت" به همين موضوع پرداخته ام. در قرن بيست و يكم، قدرت دو نوع تغيير و تحول را به خود ميبيند ـ انتقال قدرت و انتشار قدرت. انتقال قدرت از يك دولت مسلط به دولت ديگر، الگوي تاريخي شناخته شدهاي است، اما انتشار قدرت، فرايند جديدي است. مشكل همه دولتهاي امروز آن است كه، فرايند مذكور خارج از كنترل حتي قدرتمندترين آنها، در حال صورت گرفتن است.
در مورد انتقال قدرت، اين روزها توجه همگان به تحليل رفتن قدرت آمريكا معطوف شده است و در غالب موارد آن را به تجربههاي تاريخي مشابهي چون انگلستان و روم، مستند ميسازند. اما روم پس از آنكه به اوج قدرت رسيد، تا سه قرن برتري خود را حفظ كرد و پس از آن در پي زخمهاي فراواني كه قبايل متعدد بربر بر پيكره آن وارد ساختند، رو به زوال نهاد.
در واقع، براي همه پيش بينيهايي كه چين، هند يا برزيل را كشورهايي قلمداد ميكنند كه در چند دهه آينده آمريكا را پشت سر خواهند گذاشت، بزرگترين تهديد، بربرهاي مدرن و بازيگران غير دولتي هستند.
در جهان "اطلاعات محوري" كه سرشار از ناامنيهاي سايبري است، انتشار قدرت، در مقايسه با انتقال قدرت، تهديد بسيار جديتري است.اين مسئله براي موضوع به كار گيري قدرت در عصر اطلاعات جهاني قرن بيست و يكم، به چه معناست؟ چه منابعي ميتوانند توليد قدرت كنند؟
هر دوره و عصري، پاسخهاي خاص خود را به اين سؤال ميدهد. در قرن شانزدهم، سلطه بر مستعمرات و شمش طلا، اسپانيا را به اوج رساند؛ در قرن هفدهم، هلند از تجارت و بازرگاني منتفع شد؛ در قرن هجدهم جمعيت و ارتشي بزرگ، فرانسه را توانمند ساخت؛ و در قرن نوزدهم قدرت انگلستان بر صنعت و برتري دريايي، استوار گشت.
عقل جمعي همواره فرض را بر اين ميگذارد كه غلبه و سلطه از آن دولتي است كه ارتش بزرگتر و قويتري داشته باشد. با اين حال، در عصر اطلاعات، دولتی (يا بازيگر غير دولتي) پيروز است كه بهترين روايت را در اختيار داشته باشد. امروز به هيچ وجه نميتوان به صورت مشخص تعادل قدرت را سنجيد و از آن دشوارتر چگونگي پيشبرد موفقيت آميز استراتژيهاي بقا و ماندگاري در اين دنياي جديد است.
بسياري از نظرياتي كه در مورد تغيير و تحول تعادل قدرت جهاني وجود دارد، بر يك عنصر اساسي تكيه دارند: رشد توليد ناخالص داخلي (GDP) كشورها. از اين رو چنين نظرياتي ديگر ابعاد قدرت را مورد بي توجهي قرار ميدهند؛ از جمله قدرت سخت نظامي و قدرت نرم حاصل از يك كلان روايت؛ كه البته سواي از دشواريهاي موجود بر سر راه تركيب اين دو و توليد استراتژيهاي موفقيت آميز.
حكومتها همواره در مورد جريان و كنترل اطلاعات نگران بودهاند و دوره فعلي هم اولين باري نيست كه به شدت تحت تأثير تغييرات بنيادين در تكنولوژي اطلاعات قرار ميگيرند. آنچه كه جديد است ـ و امروز ميتوانيم آن را به وضوح در خاورميانه مشاهده كنيم ـ سرعت ارتباطات و توانمند شدن تكنولوژيكي طيف گستردهاي از بازيگران عرصه جهاني است.
عصر اطلاعات كنوني، كه گاهي آن را "انقلاب صنعتي سوم" مينامند، بر اساس پيشرفتهاي تكنولوژيكي در عرصه كامپيوتر، ارتباطات و نرم افزار، شكل گرفته است، كه به نوبه خود سبب كاهش چشمگير هزينه توليد، تحليل، انتقال و بازيابي انواع مختلف اطلاعات شده است. اين بدان معناست كه جهان بيش از اين فقط عرصه حضور و رقابت حكومتها نيست.
با پايين آمدن هزينه امور كامپيوتري و ارتباطات، از موانع داخل شدن در اين عرصه نيز كاسته شده است. از اين رو
افراد و سازمانهاي خصوصي، از شركتها و انجياوها گرفته تا تروريستها، نيز توان اين را دارند كه نقشي مستقيم در سياست جهاني ايفا كنند.بسط و انتشار اطلاعات به معناي اين است كه قدرت نيز بيش از پيش منتشر ميشود و شبكههاي غير رسمي، انحصارطلبي بروكراسي سنتي را تضعيف ميكنند. بالا بودن سرعت اينترنت بدان معناست كه همه حكومتها، پس از اين كنترل كمتري بر دستور كار خود داشته و در پيشبرد آن با مشكل مواجه خواهند شد. رهبران سياسي آزادي عمل كمتري خواهند داشت چرا كه بايد در برابر حوادث پاسخگو باشند و از اين رو به منظور شنيده شدن حرفهايشان بايد با بازيگران بيشتر و متنوعتري مواجه شوند.
اكنون كه سياستمداران آمريكا با ناآراميهاي خاورميانه دست و پنجه نرم ميكنند، به خوبي شاهد اين ماجرا هستيم. سقوط رژيم تونس، عميقاً ريشه در اوضاع و احوال داخلي اين كشور دارد، اما با كمال تعجب عوامل خارجي، از جمله آمريكا، مقصر شناخته شدند. برخي از ناظرين نيز سرعت بالاي انقلاب را به تويیتر و ويكي ليكس نسبت ميدهند.
دولت اوباما در سياست گذاريهاي خود در قبال مصر و يمن، با يك معما روبهرو است. در يمن، رژيم علي عبدالله صالح، در رويارويي با فعاليتهاي تروريستي القاعده، كمك بسيار فراواني كرد. در مصر، حسني مبارك، در جهت تعديل تنشهاي فلسطين ـ اسرائيل گام برداشته و به عنوان وزنه تعادلي در مقابل ايران در منطقه ايفاي نقش ميكند. تأييد و توافق با برقراري دموكراسي از سوی دولت بوش، هم در عراق و هم در غزه گران تمام شد؛ اين كار سبب شد كه در غزه يك حكومت وابسته به حماس روي كار آيد.
در عصر اطلاعات، سياست گذاري هوشمند، قدرت سخت و نرم را با هم تركيب ميكند. با در نظر گرفتن جايگاه آمريكا، دولت اوباما نميتواند به روايت قدرت نرم از دموكراسي، آزادي و جامعه باز، بي توجهي كند.
بنابراين، اوباما و هيلاري كلينتون، وزير امور خارجه، هم خواستههاي عمومي و هم درخواستهاي خصوصي براي ايجاد تغيير در مصر و جهان عرب، مورد توجه قرار داده، و هم زمان تلاش ميكنند اطراف درگير را از به كار گيري خشونت باز دارند. علاوه بر اين، تلاش ميكنند با باز نگاه داشتن كانالهاي اطلاعاتي، خود را از رژيم مصر كه دسترسي به اينترنت را قطع كرده، جدا كنند.
اينكه در نهايت اوضاع و احوال فعلي خاورميانه به كجا ميانجامد براي همه سؤال است؛ چيزي كه مهم است و شكي در آن نيست اين است كه در عصر اطلاعات كنوني، تقويت كردن و گسترش دسترسي آزاد به اطلاعات، مهمترين عنصر قدرت هوشمند خواهد بود.