بسياري از فيلسوفاني كه درباره اينترنت نوشته اند اين بحث را به ميان كشيده اند كه ارتباط افراد از طريق اينترنت به شيوه هاي مختلف نسبت به انواع معمول و روزمره ي ارتباط كه باحضورجسمي افرادهمراه است،حالتي تقليل يافته دارد
بسياري از فيلسوفاني كه درباره اينترنت نوشته اند اين بحث را به ميان كشيده اند كه ارتباط افراد از طريق اينترنت به شيوه هاي مختلف نسبت به انواع معمول و روزمره ي ارتباط كه باحضورجسمي افرادهمراه است،حالتي تقليل يافته دارد.براي مثال «هيوبرت دريفوس» دركتاب خود با نام (درباب اينترنت) استدلال مي كند كه:
(درك ما از واقعيت،اشياء،افراد وتوانايي ما در برقراري ارتباط موثر با آنها به شيوه اي كه بدن ما به نحوي بي سروصدا در پس زمينه عمل مي كند ارتباط دارد).
توانايي بدن ما در دستيابي به چيزها(اشياء)،فراهم آورنده درك ما از واقعيت كاري است كه انجام مي دهيم وآماده ايم كه انجام دهيم.
همه اين امور را بدن ما آنقدر بي دردسر، فراگيرو موفق انجام مي دهدكه ما ندرتاً متوجه آن مي شويم،و اين بدان علت است كه بدين سادگي به اين نتيجه گيري مي رسيم كه در فضاي سيبرنتيكي(مجازي) مي توان بدون حضور جسمي ارتباط برقرارنمود چراكه امكان ارتباطي كامل از اين نوع [درفضاي مجازي اينترنت] ناممكن است.
درك كردن اينكه چرا فيلسوفان اين گونه مباحث را مطرح مي كنند آسان است.به نظرمي رسد كه بسياري از جنبه هاي ارتباط شخصي ما به تماس چهره به چهره و مستقيم نياز داشته باشد.
براي مثال دريفوس استدلال مي كند كه اعتماد به اشخاص ديگر تا حدي براساس اين تجربه است كه آنها از آسيب پذيري ما در يك موقعيت رودرر و هنگامي كه فرصت استفاده از آن وجود دارد بهره نمي برند.
حتي اگر اين استدلال را نپذيريم،به نظر مي آيد كه حقيقتي در اين امر وجود دارد كه ما مي توانيم به حد معيني از اطمينان به افراد هنگام ديدار مستقيم و شخصي با آنها دست يابيم كه درروابط آن لاين(بر روي شبكه) [حتي به صورت ديداري و شنيداري] در دسترس نيست.به خصوص امكان فريبكاري آشكار در يك موقعيت مستقيم و رودررو به حداقل مي رسد.
همانطوركه گوردون گراهام و بسياري ديگر اشاره كرده اند برروي اينترنت بسيار آسان است كه افراد را با اختراع كردن شخصيت هايي كاملاً تخيلي فريب داد،امري كه در دنياي غيرمجازي امكان آن بسيار مشكلتر است.بنابراين به اين دليل و دلايل مشابه عقيده بر اينست كه روابط از اينترنتي در مقايسه با روابط «واقعي» و همراه با حضورجسمي،روابطي ضعيف هستند.
اما پيش از نتيجه گيري نهايي بايد اندكي دقت به خرج داد.يك دليل براي احتياط به خرج دادن در اين نتيجه گيري نهايي اينست كه روابط غيرمجازي و واقعي در معرض انواعي ازتحريف قراردارند كه عمدتاً در روابط اينترنتي وجود ندارد.يكي از اين تحريف ها به مسئله جذابيت جسمي مربوط مي شود.نكته مهم ديگر اين است كه ما براساس ادراكمان از جذابيت جسمي افراد استنباط هاي ناموجهي درباره افراد انجام مي دهيم.براي مثال درپيامد آنچه روانشناسان «اثر مثبت هاله اي» مي نامند،افراد جذابتر از لحاظ جسمي باهوشتر،اخلاقي تر، سازگارتر،بهتر و كارآمدتر شمرده مي شوند و البته تنها جذابيت جسمي نيست كه بر قضاوت هاي ما درباره افراد تاثير مي گذارد.
ما همچنين درقضاوت درباره ديگران برنشانه هايي بسيار ازجمله سن،جنس،خصوصيات نژادي،سبك لباس پوشيدن،لهجه و طبقه اجتماعي متكي هستيم.
دليل اينكه اين نوع نشانه ها اغلب باعث قضاوت هاي تحريف شده درباره افراد مي شود اينست كه ما از«نظريه هاي تلويحي شخصيت» استفاده مي كنيم كه بركليشه پردازي تكيه دارند.ميراندا فريكر، فيلسوف معاصر به نمونه تخيلي جالب توجهي از اين نوع فرآيند اشاره كرده است.
در رمان «كشتن مرغ مقلد» كه ماجراي آن در آلاباماي آمريكا دردهه 1930 رخ مي دهد،محاكمه مرد سياه پوستي را به تصوير مي كشد.هيأت منصفه اي تماماً سفيدپوست،حتي با وجودآنكه روشنست كه وي حقيقت را مي گويد،با اعتقاد كامل شهادت او را قبول نمي كنند.نكته مهم اينست كه در آن فرهنگ و در آن زمان سياه پوست بودن به نحوي كاملاً اشتباه، بيانگر فقدان اعتبار بود.يافتن مثالهاي مشابه از زندگي واقعي در مورد كليشه پردازي آسان است.
امرقابل توجه درارتباط از طريق اينترنت اينست كه خصوصياتي كه معيار قضاوت ما درباره افراد در دنياي غيرمجازي است، در دنياي مجازي اينترنت عمدتاً مشاهده ناپذير هستند.طنز قضيه دراينست كه مشخصه ارتباطات از طريق اينترنت يعني فقدان رابطه چهره به چهره،نبود حضورجسمي-كه فريبكاري و جعل هويت آشكار را ممكن مي كند-درعين حال مانع گرايش به كليشه پردازي و هويت سازي مي شود.البته نبايد در مورد اين نتيجه گيري مبالغه كرد.
حتي در روابطي كه كاملاً به واسطه كلمات نوشته شده است،مثلاً درگپ هاي اينترنتي،ما هنوز درباره افراد به داوري هايي دست مي زنيم كه فراتر از شواهد موجود است.اما به هرحال اين احتمال وجود دارد كه در اين نوع ارتباط هاي اينترنتي عمدتاً براساس محتواي واقعي ارتباط با يك شخص داوري كنيم،كه با احتمال بيشتري بيانگر جنبه هايي از شخصيت افراد است كه خودشان آنها را مهم مي شمرند.
پيامد اين نكته اين است كه ما در ارتباط هاي اينترنتي نسبت به ارتباط هاي معمول روزمره كنترل بيشتري بر آن جنبه هايي از شخصيت مان كه به ديگران عرضه مي كنيم اعمال مي ذاريم.از اينروست كه در مورد فريبكاري در رابطه اينترنتي نگراني وجود دارد.اگر با كنترل كردن جنبه هايي ازشخصيت امان در ارتباط هاي آن لاين(بر روي شبكه) بتوانيم از اثرات بدتر گرايشمان به داوري كردن براساس كليشه هاي توجيه ناپذير و بي دليل اجتناب كنيم،آنگاه امكان دارد ارتباط هايي ازطريق اينترنت،دست كم در برخي جنبه ها،نسبت به اغلب ارتباط هاي روزمره همراه با حضور جسمي،كمتر تحريف شده و بيشتر «واقعي» باشد.