گرداب- طرفداری سرسختانه از یک تیم فوتبال به "قمار بازی" شباهت فراوانی دارد! هیچ انسانی از سرنوشت این بازی شانس و اقبال مطلع نیست؛ البته این بازی خالی از برنامه و تلاش هم نیست، اما در کل این منظومه "تماشاچی" و "هوادار"، چه در بخش "شانس" و چه در خط "برنامه و تلاش" یا حتی "داور" هیچ نقشی ندارند، جز "ذغال". با این حال برخی روح، احساس و حماسه خود را با تعصب روی یک تیم سرمایه گذاری میکنند! آفت این مصطلحا تفریح وقتی روشنتر میشود که تیم مورد حمایت فرد در بازی دچار باخت بشود. تازه حرصخوردنها و روحباختنها و تلاش برای حفظ آبرو شروع میشود بدون این که طرف بداند برای چه باید وقت بیشتری بدهکار باشد. همین شخص هیچ نقشی در تعیین نتیجۀ بازی نداشته است و مثل یک قمارباز ورشکسته که فقط به "شانس" اتکا میکند، فقط بازاری را داغ میکند که هیچ سودی در آن نداشته است!
طرفداری از یک تیم فوتبال، خیلی شبیه به قماربازی است! دیگران پولدار میشوند و زمان و روح طرفدارها هزینه! آیا به این روند میتوان نام "تفریح" گذاشت؟ شاید برخی، برای تفریح قماربازی کنند، اما هیچ عاقلی دست به این کار نمیبرد!
وقتی
فوتبال به صنعت کسب درآمد تبدیل میشود، جنبههای تفریحی حداقلی هم که با خود به همراه دارد نیز، بسیار ضعیفتر از جنبههای آسیبرسان و تخدیرکنندۀ آن در سطح جامعه اثرگذار میشود و
به شکل یک اسلوب زندگی در جامعه نفوذ میکند و این فراتر از "تفریح" و "تفرجی" گذرا است؛ طبعا تفریح باید "روح افزا" باشد، نه "سایشگر" و اگر فوتبال را بنگریم، مقدار "سایش" آن، بسیار قابل توجه است.
فوتبال "تماشاگری" و "قهرمانی" و نه "ورزشی"، انسان را به اتخاذ "اسلوب" هدایت کرده و دچار "عادتی ناغافل" میشود و
این حرکت خزندهای است که نسلهای نورس را میخورد و تمدن ایرانی – اسلامی در مواجهه با آن فکری نکرده است. خیل جوانانی که ساعتهای ارزشمند حیات خود را صرف هیچ و پوچ خطای داور، یا شوت فلان بازیکن میکنند، تا عرض و آبروی خود را در مواجهه با طرفدار تیم مخالف، حفظ کنند به خوبی حاکی از حاکمیت فرهنگی جهل آلود بر جامعۀ جهانی است و از آنجا که همین اتلاف وقتها بر پرپول شدن جیب کارتلهای مختلف میانجامد، معمولا صدای انتقادی پذیرفته نمیشود یا حرکتی جدی بر علیه این جهل صورت نگرفته است. شاید همت گروههای کوچک نجات، اثرگذار باشد.
این ضعف توان ما است که
مخدر فوتبال را پذیرفتیم تا از تریاک در امان بمانیم، در حالی که این دو از یک جنس هستند و این تبی است که به مرگ میانجامد. زمینه هر دو ماده مخدر و هیجان فوتبال، خشم، خشونت، نفس، فکرگریزی و نتیجه هر دو لهو و اتلاف وقت گرانبها و کوتاه انسان است.
سیاستگذاران ما در کشور، خیال کردند تن دادن به هیجانات فوتبال بر آفت "تریاک" غلبه میکند و بر حرارت فوتبال افزودند و این عامل فراگیرتر شدن این عنصر فکرگریز در حیات بشر ایرانی امروز شد.
هر چند قدم برداشتن در مسیر تفرج و تفریح فکر، اندیشه و انرژی بسیار عالیای میطلبد، اما وانهادن جامعه به همین سبک هم به معنای مسئولیت پذیری نیست.
سیاستگذاران میتوانستند به جای تسلیم در قبال لهو و لعب مدرن، به تدوین سیاستهای سازنده برای ساختن جوانها و نشان دادن حقایق حیات به آنان بپردازند. آموزش اسلوب زندگی بر اساس توحید، هر چند در ابتدا خشک و بیروح ظاهر میشود، اما هیچ سعادتی بدون واقعبینی حاصل نمیشود و انسان موحّد هرگز نمیتواند خود را اسیر "فوتبال" و "هیجانات" آن بداند، زیرا این مقوله را بسیار پست، بیارزش، روحگریز و جدای از موجودیّت انسانی خود خواهد دانست، در همین حال تفریحات سالم و روح افزا، که بیسایش و اصطکاک باشند، هیچ تعارضی با توحید ندارد؛ اما امروز هم خواب غفلت عمیقی سراسر سیاست فرهنگی و اجتماعی کشور را فراگرفته است و کسی به فکر ارتقای سطح تفریحات سالم نیست.
شاید به نظر برسد رها کردن جوانان به امر فوتبال، باعث رفع نسبی مشکلات دیگر است، اما این همانطور که گفته شد، فرادادن اسلوبی از زندگی است که بنیههای فکری جوانان را ساخته و اثر مستقیمی بر سطح فکر، اندیشه، جهت گیری و تصمیم سازی آنان در آیندۀ کشور دارد. جوانی که حس و هیجان خود را صرف "فوتبال" میکند، به مرور زمان آن را آرمانی بسیار قابل و درخور میداند و بخش عمدهای از اوقات خلاقیت خود را صرف این آرمان میکند. خیلی زود حرارت فوتبال را روی اسلوب زندگی، تاثیر میدهد و بیامو و فراری "علی دائی" و همسرش را "هدف سعادت" دانسته و ذهن خود را بدان مشغول میکند.
این در حالی است که آرمان فوتبال، در ساحت "توحید" وزنی نداشته و هیچ تاثیری در بهبود حیات وی ندارد؛ دردناکتر زمانی است که رفتار همین جوان که حرارت و حماسۀ خود را صرف "فوتبال" میکند، آرمانهای حقیقی که در آیندۀ وی تاثیر مستقیم دارد را به عنوان کلیشه میشناسد و به عنوان مثال
اگر "قهرمانی برزیل" را آرزوی دست نیافتنی طول عمر خود مد نظر بگیرد، "هشت سال دفاع دلاورانه" ملت خود را کلیشهای گذرا و نه قابل بررسی به گوشهای از ذهن میسپرد و هرگز پاسخی برای این سوال ندارد که آیا اگر ما مثل "برزیل" پنجاه سال قهرمان فوتبال جهان باشیم، ثمرۀ آن برای کشور و مردم ما چیست و واقعا سودی که برزیل از "فوتبال" میبرد، از راههای سادهتر و عقلانیتر، قابل استحصال نیست؟سیاست ترویج فوتبال، به نظر خطائی بزرگ و سیاهچالهای عظیم در تنظیم سیاستهای فرهنگی و اجتماعی سازمانها و ارگانهای مختلف جمهوری اسلامی ایران است.
روزنوشت