گرداب- اینکه در سال 2003 یک دانشجوی جوان دانشگاه هاروارد به دلیل سرخوردگی از دوست دخترش، ناگهان خصوصیات زندگی وی را در اینترنت قرار داده تا آبرویش را ببرد و ادامه این ماجرا در طی دو سال به تأسیس یک شبکه اینترنتی منجر شود که بیش از یک میلیون کاربر پیدا كند تا جایی که اینک تعداد آنها گویی به 500 میلیون نفر رسیده است، از آن دست ماجراهای شگفتانگیزی است که فقط میتواند از قوطی جادویی هالیوود بیرون بیاید و بس!
اینکه همین ماجرای حیرت انگیز به عنوان واقع نمایی از پدیدآورنده تقریباً معروفترین شبکه اجتماعی امروز دنیا، دستمایه فیلمی قرار گرفته و شهرت وی را دو برابر كرده است هم از همان دست شامورتی بازیهای هالیوود به نظر میآید!
اینکه این فیلم در شرایطی جلوی دوربین رفته و پخش جهانی پیدا كرده است که آن شبکه اجتماعی به عنوان یکی از اهرمهای تبلیغاتی و عملیاتی نظام سلطه جهانی برای دخالت در سرنوشت دیگر کشورها قرار گرفته نیز از همان مأموریتهای همیشگی است که با زهم هالیوود به خوبی آن را انجام داده است؛ همانگونه که در ماجراهایی مانند 11 سپتامبر و لشکرکشی امریكا به عراق و افغانستان و نابودی حرث و نسل میلیونها انسان عمل کرد، به همان شکل که قتل عام سرخپوستان و ویتکنگها و به برده کشیدن سیاهپوستان را توجیه کرد و همانطور که نزدیک به یک قرن است برای رژیم صهیونیستی مشروعیت میتراشد.
این بار هم یکی از تهیهکنندگان شناخته شده هالیوود به نام "اسکات رودین" که در ساخت آثار ایدئولوژیک سینمای غرب همچون "جایی برای پیرمردها نیست"، "خون به پا خواهد شد"، "ملکه"، "شک" و پروپاگانداهای سیاسی مانند "قوانین تعهد" و "کاندیدای منچوری" ید طولایی دارد به میدان آمد تا با کمک یک فیلمساز معروف ایدئولوژیک یعنی "دیوید فینچر" ساخت یك فیلم كاملاً تبلیغاتی را بر عهده گیرد.
فینچر از همان نخستین اثر سینماییاش یعنی قسمت سوم بیگانهها به خدمت سینمای آخرالزمانی هالیوود درآمد و افسارش دست امثال جیمز کامرون و ریدلی اسکات بود و آثار مستقل بعدیاش مانند "هفت" که ترجمه سینمایی دوزخ دانته به شمار آمد و فیلم سال گذشتهاش که برای اولین بار او را تا آستانه کسب جایزه اسکار هم کشانید، "مورد عجیب بنجامین باتن" نام داشت که علاوه بر مایههای اوانجلیستی، به نوعی رگههای تفکرات فرقه صهیونی کابالا را هم بروز میداد.
گویی از همان زمان که شبکه فیسبوک، کارآیی خود را در جریان اغتشاشات بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران نشان داد، در کنار سایر پروژههایی که کانونهای صهیونی جهت هجمه به انقلاب و نظام ایران طراحی کرده بودند، (مانند پروژه ندا آقاسلطان یا سکینه محمدی یا تجمعات غیرقانونی و شعارهای ساختارشکنانه)، تبلیغ برای این شبکه به اصطلاح اجتماعی نیز در دستور کار هالیوود قرار گرفت و لانسه کردنش در مجامع مختلف سینمایی اعم از انجمنهای فیلم و جشنوارهها و مراسم اهدای جوایز، برنامهریزی شد. از همین رو فیلم "شبکه اجتماعی" تقریباً در میان انتخاب اکثر مجامع منتقدان امریكا و مراسم اهدای جوایز همچون گلدن گلوب، بافتا، سزار و اسکار جایگاه خوبی بهدست آورد.
اما به رغم همه این سرمایهگذاریها و طراحیها و تبلیغات،فیلم شبکه اجتماعی نتوانست چه به لحاظ فیلمنامه و چه از جهت ساختار سینمایی و کارگردانی، فیلم درخشانی از کار درآید.
داستان بسیار ساده و معمولی فیلم شبکه اجتماعی با برخورد "مارک زوکربرگ" و نامزدش "اریکا آلبرایت" در رستوران و ابراز جدایی اریکا از مارک به دلیل خودخواهیهایش آغاز میشود که باعث میشود تا زوکربرگ جوان به الکل پناه ببرد ولی خیلی زود راه حل دیگری برای انتقام پیدا میکند و با کمک نزدیکترین دوستش به نام ادواردو ساورین (مخصوصاً به وسیله الگوریتمی که برای ردهبندی شطرنجبازان به کار میگرفت) وبسایتی به نام "فیس مش" را طراحی میکنند تا دختران دانشکده را درجهبندی کرده و اطلاعات شخصی برخی آنها از جمله اریکا را در معرض دید همگان قرار دهند. این ماجرا مارک را به دادگاه کشانده و محرومیت شش ماهه وی را باعث میشود، اما زوکر برگ و ساورین با همکاری برخی دیگر از دوستانشان مانند داستین ماسکویتز و همچنین ایده یک دوقلوی دانشگاهی به نام "وینکل ووس" (که با برخی مسئولان دانشگاه هاروارد هم خویشاوند هستند)، شبکه فیسبوک را طراحی میکنند، با این هدف که این شبکه نه تنها محلی برای قرارهای دوستانه و به اصطلاح دوستیابی باشد بلکه هر آنچه مربوط به زندگی و فعالیت کابرانشان میشود را نیز روی فضای وب در اختیار همگان قرار دهد.
فیلم از این پس دچار فراز و نشیبهای بسیار پیش پا افتاده میشود که بارها و بارها در آثار مختلف از این دست و به خصوص فیلمهای به اصطلاح تین ایجری یا حتی کمدی رمانتیک شاهدش بودهایم؛ از جمله بهرغم اینکه نخستین سرمایههای فیسبوک را همان دوست نزدیک مارک زوکر برگ یعنی ساورین تأمین میكند اما در میانه راه، یکی از سرمایهداران ماجراجو به نام شانپارکر به حمایت از فیسبوک به میدان میآید؛ کسی که خودش نیز وبسایتی به نام "نپستر" دارد. از این پس نقش ادواردو ساورین کمرنگتر شده تا جایی که رسماً از کار اخراج میشود و او هم علیه دوست قدیمیاش شکایت میکند اما روز به روز و لحظه به لحظه (آنچنان که فیلم نشان میدهد) تعداد کاربران فیسبوک افزایش مییابد و این قضیه عین فیلمهای انتخاباتی پیش پا افتاده،همواره در نمایی که گویی همه مشغول کار خودشان هستند و ناگهان کسی فریاد میزند: بچهها آمار ما به فلان عدد رسید، نمایش داده میشود که در پاسخ هم همه شنوندگان آمارهای شگفتآور، خوشحالی کرده و هورا میکشند و به هوا میپرند!
اساس ساختار سینمایی فیلم در فلاشبکهای بیحاصل و خنثی میگذرد که از دادگاه شکایت دوقلوهای وینکل ووس علیه زوکر برگ، آمد و شد میکنند.در این فلاشبکها، کل روایت و اطلاعات مربوط به مخاطب عرضه میشود به طوری که به تدریج نوعی کسالت و تکرار را بر فرم فیلم حاکم میسازد؛ بنابراین از همان شروع فیلم (که دادگاه مذکور را شاهد هستیم) و با توجه به داشتههای فرامتنی، تماشاگر تقریباً با آگاهی به نتیجه کار، قصه را تعقیب میكند که البته به جز برخی شعر و شعارها و روابط کلیشهای و تعلیقات و نقطه عطفهای تحمیلی تنها یک ملودرام آبکی مابین مارک و اریکا به نظر آمده و رقابتی ناجوانمردانه در میان مارک و رفیق دیرینش و دوقلوهای کذایی.
کاراکتر زوکربرگ هم برای اینکه در حد تیپ باقی نماند و به ورطه شخصیت برسد، به گونهای زورکی، خاکستری نشان داده میشود و در لحظاتی در فرمی به قول معروف گل درشت، خبیث و ناجوانمرد جلوه میکند. (ابعاد شخصیتی اجباری که به هیچوجه با فیزیک و روحیه و حتی رفتار ترسیم شده وی در فیلمنامه و فیلم همخوان نیست!)، مانند صحنهای که زوکربرگ به رغم چهره مثبت و رفتار دوستانهاش اما انگار از سر کینه و عداوت و با خباثت محض، شاهد رنج و شکایت دوست قدیمیاش یعنی ادواردو است و خیلی با خونسردی القائات شان پارکر را پذیرفته و ادواردو را از محل کارش بیرون میکند!
اما ورای همه این تبلیغات و پروپاگاندای سطحی و نخنما شده، اسناد و مدارک افشا شده از منابع غربی حاکی از آن است که واقعیت فیسبوک و مارک زوکربرگ، به کلی با آنچه در فیلم "شبکه اجتماعی" نمایش داده میشود، متفاوت است. اما پیش از آنکه به این اسناد تکاندهنده اشاره کنم، بد نیست به اساس پدید آمدن اینترنت و ماهیت و مقاصد بانیانش نگاهی داشته باشیم.
شبکه اینترنت در سال 1969 با سرمایهگذاری و عاملیت پنتاگون (وزارت جنگ ایالات متحده امریكا) ایجاد و سپس به دنیا عرضه شد. هدف، نظارت مجازی بر جهانی بود که امپریالیسم امریكا با طراحی سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی و همچنین پنتاگون، قصد تصرفش را داشته و دارد اما پنهان نگاه داشتن این موضوع و گسترش شبکههای اینترنتی در سراسر جهان، منجر شد به اینکه میلیونها نفر از افرادی که کاربر یا USER لقب گرفتند، در دام تارهای عنکبوتی سیستم اطلاعاتی غرب صلیبی - صهیونی قرار گیرند.
براساس قوانینی که دولت امریكا وضع كرده، مدیریت شبکههای اینترنتی بایستی تمامی اطلاعاتی را که در شبکه جهانی رد و بدل میشود کنترل کرده و از آنها استفاده لازم را به عمل آورد؛ بنابراین دیگر جای تعجب نیست، دولت امریكا که خود را حافظ امنیت جهانی میداند، برای حفظ امنیت دو دنیای مجازی و حقیقی، اطلاعات مورد نیازش را با این توجیه از شبکههای اینترنتی بهدست آورد؛ آنچه رسماً، پس از حادثه 11سپتامبر به تصویب دولت بوش رسید.
بوش پدر، اواخر دوره ریاست جمهوریاش، اظهارات تعجبآوری را خطاب به افکار عمومی بیان کرد: «به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده امریكا، میتوانم به شما اطمینان خاطر بدهم که عملیات شنود، فاکتور اصلی فرآیند تصمیمگیری ما در عرصه بینالمللی است.»
شنود دائم ارتباطات از راه دور در سراسر جهان (موبایل، فکس، ایمیل و ارتباطات انفورماتیک) و همچنین دریافت و تحلیل تصاویر ماهوارهای، در حوزه وظایف سازمان امنیت ملی امریكا (NSA) است. این آژانس، صدها هزار نفر نیرو در استخدام خود دارد که این افراد در مراکز مختلف در امریكا و ایستگاههای شنود مستقر در خارج، به کار مشغولند. قوانین میهنپرستانه (Patriot Rules) امریكایی به گونهای است که همه شرکتهای ارائهدهنده خدمات اینترنتی، به آژانس امنیت ملی کشورشان اجازه میدهند، دادههای مشتریانشان و همینطور ارتباطات اینترنتیشان را کنترل کند.
مثلاً وقتی از "فینگر پرینت" لپتاپ برای اولین بار استفاده میکنید، اثر انگشت شما در همان مرکز ثبت میشود و برای شما پروندهای تشکیل میدهند یا برای اولینبار که به وبکم خیره میشوید مردمک چشم شما را اسکن میکنند و این اطلاعات به پرونده شما ضمیمه میشود!
در واقع هر کاربر شبکه اینترنت، به محض اتصال به این شبکه و با هر کلیک ناخواسته انبوهی از اطلاعات شخصی و غیرشخصی را به گردانندگان آن میدهد یا در واقع از وی این اطلاعات را میربایند. کارشناسان کامپیوتر اظهار میدارند حتی نصب محیطهایی مانند ویندوز، با اتصال به اینترنت تمامی اطلاعات کاربر و عملیات اینترنتی وی را به شرکت عامل یعنی مایکروسافت منتقل میسازد و تنها در بعضی از مواقع است که هشداری مبنی بر دزدی اطلاعات دریافت میشود.
اما جنبه دیگر استفاده صاحبان شبکه اینترنت یعنی همان کانونهای صهیونی از این رسانه عصر پسامدرن (که به همین فیلم "شبکه اجتماعی" ارتباط مستقیم دارد) ایجاد شبکههای به اصطلاح اجتماعی و خبررسانی بوده و هست تا تحت عنوان جریان باز اطلاعات، در فضایی بسته و کنترل شده، شایعات و اخبار مورد نظر خویش را به کاربران منتقل سازند.
نمونه این گونه شبکههای اجتماعی "فیسبوک" بود که در جریان فتنه پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، نقش مهمی را ایفا كرد؛ شبکهای که به دست یک صهیونیست به نام "مارک زوکربرگ" مدیریت شده و شخصیت اصلی فیلم "شبکه اجتماعی" دیوید فینچر به شمار میرفت.
نکته جالب در معرفی کاراکتر اصلی مارک زوکربرگ که در زیر سایه تبلیغات سرسامآور رسانههای صهیونیستی درباره نبوغ و هوش و استعداد وی پنهان شده، در یکی از اقدامات به اصطلاح حقوق بشریاش به منصه ظهور رسید. شواهد مستند نشان میدهد، زوکربرگ همان فردی است که در سال 2009 و در جریان محاصره نوار غزه و جنگ نابرابر صهیونیستها علیه فلسطینیها در این منطقه، برای کشتن هر فلسطینی به دست اسرائیلیها، جایزه تعیین کرد.
"میکائیل ران"، از اعضای کنست (پارلمان اسرائیل) به همین مناسبت در یکی از سخنرانیهای خود در پارلمان از این اقدام مارک زوکربرگ حمایت کرده و گفت: «باید از مارک زوکربرگ تقدیر کرد که با افتخار اعلام میکند در مقابل کشتن هر فلسطینی در غزه، صد سکه طلا به سربازان اسرائیل هدیه میدهد...» (فیلم مستند این سخنرانی در قسمت سیزدهم مجموعه "راز آرماگدون 4: پروژه اشباح" از شبکه خبر سیما پخش شد).
"جرالد نیرو"، استاد علم روانشناسی در دانشگاه پرووانس فرانسه و صاحب کتاب "خطرات اینترنت" درباره این شبکه مینویسد: «... این شبکههایی که افشا شدهاند عبارتند از مجموعهای از شبکههایی که از سوي روانشناسان اسرائیلی مدیریت میشوند و هدف آنان نیز درجهبندی و به کارگیری جوانان مقیم کشورهای جهان سوم خصوصاً آنهایی است که در محدوده نزاع عربی- اسرائیلی حضور دارند یا مقیم کشورهای امریكای جنوبی هستند...»
"رابرت گیتس"، وزیر دفاع امریكا در ژوئن 2009 اعلام کرد، تکنولوژیهای رسانههای اجتماعی همچون فیسبوک یا توییتر که نقشی حیاتی در مستندسازی و هماهنگی اعتراضات در ایران به ویژه تهران داشتند، یک دارایی استراتژیک عظیم برای امریكا محسوب میشوند!
مستغاثي1 دات كام__________________________________________-
1- از سعيد مستغاثی (مستندساز و منتقد) این روزها در تلویزیون مستند "راز آرماگدون" را
میبینیم كه به اسرار مخوف فراماسونری و شیطان پرستها میپردازد؛ مستندی
كه از سال گذشته شروع شده و تا بخش ششم آن ادامه یافته است. این مجموعه
تلویزیونی كه با حدود 26 كارشناس در موضوعاتی چون سیاست، تاریخ، ژئوپولتیك و
مسائل خاورمیانه به كار خود ادامه میدهد، جریانهای سیاسی و پروتكل زعمای
صهیون را بررسی میكند. مستغاثی در این ساختهاش به مسائل امپراتوری
صهیونیسم و تاریخ معاصر و همچنین موضوع آخرالزمان از منظر كارپردازان
صهیونیسم میپردازد.