گرداب- خاطرم هست در دوران اصلاحات، زمانی فرارسیده بود که تمامی اذناب اصلاحات، یکصدا دم از "عبور از خاتمی" میزدند.
حتماً مسنترها آن روزگار را به خوبی به خاطر دارند. روزگاری که دولت خاتمی هم از سوی مردم و علیالخصوص مذهبیترها تحت فشار بود که چرا از آرمانهای نظام فاصله گرفته است و نه تنها در مقابل فشارهای بینالمللی برای مسدود کردن مسیر فناوری هستهای تسلیم شده، حتی در برابر حمله آشکار موشکی آمریکا به خاک خوزستان، و مسائلی از این دست موضعی انفعالی گرفته و در مقابل نیروی قدرتمند آمریکا در منطقه سر فرود آورد. از طرف دیگر، از سوی اصلاحطلبان تندرو نیز تحت فشار بود که مدعی بودند او حامی نظام است و باید از او عبور کرد و به نظام تاخت.
در چنین شرایطی، رهبر عزیز نظام، بارها از دولت آقای خاتمی حمایت فرمودند. بارها در سخنرانیهای مهم خود از دولت خواستند خدمات انجام شده در آن دولت را به اطلاع مردم برساند تا مردم به آینده امیدوار شوند. بارها عملاً از جوانان بسیجی خواستند که از دولت وقت حمایت کنند و حتی خاطرم هست در جلسهای که قرار بود در دانشگاه تهران، خاتمی از سوی هواداران اصلاحات هو! شود، بسیجیها رفتند و برایش کف و سوت زدند! بگذریم از دفعات مکرری که آقای خاتمی از رهبر خواستند که از اختیارات فراتر از قانون اساسی خود استفاده کنند تا مشکلات پیش پای دولت رفع و رجوع شود...
آن زمان احساسی که خود من داشتم این بود که بسیاری از افراد فعال در احزابی چون مشارکت، میخواستند دولت روی کار را مخالف رهبر نشان دهند تا کار این مخالفت آنقدر بالا بگیرد که اصل نظام مورد خدشه واقع شود. اما
حضرت آقا با هوشیاری خاصی، تا توانستند از دولت وقت حمایت کردند و حتی گاهی مجبور شدند از مواضع اصولی نظام، مثل مسئله هستهای به صورت موقت عدول کنند.
اما این رویکرد دفاعی همیشه پایدار نماند. وقتی مجلسی نسبتاً اصولگرا در سالهای آخر دولت اصلاحات روی کار آمد، رهبر عزیز نیز اندک اندک به بیان ضعفهای دولت در مسائلی مثل جریانات فرهنگی، مسئله هستهای و امثال آن پرداختند تا زمینه برای جا به جایی قدرت فراهم شود. حتی خاطرم هست که در یکی از نطقهای ایشان درباره مسئله هستهای، بیان ایشان بسیار غضبناک و حساسیت برانگیز بود.
اما فرق دولت آقای احمدینژاد با دولت آقای خاتمی بسیار ظریف است. همان قدر که افراد فعال در احزاب اصلاحات میکوشیدند خود را دور از رهبر نشان دهند، افراد فعال در احزاب اصولگرا میکوشند خود را منتسب به ایشان نشان دهند. این قرابت گاهی واقعاً وجود داشته و به عنوان مثال در مسئله هستهای و یا در مورد اجرای طرحهای اصلاحی در اقتصاد کشور، واقعاً اشتراک نظر عمیقی وجود داشته است. همین اشتراکات موجب شده است که آقا در سخنرانی معروف خود پس از انتخابات سال گذشته پس از تاکید بر وجود اختلاف نظرهایی بین برخی از مسئولین و خودشان،
بر نزدیکتر بودن مواضع خویش و آقای احمدینژاد در مقایسه با آقای هاشمی مهر تایید بزنند.
اگرچه رویکرد رهبر عزیز همواره و در زمان هر دولتی حمایت از آن دولت بوده است، اما حجم فشاری که به خاطر انجام برخی اقدامات متهورانه در مسائل داخلی و خارجی بر دولت احمدینژاد بود موجب تشدید این حمایتها از سوی رهبری عزیز شد. اما این بدان معنی نیست که در این بین هیچ اختلاف نظری وجود ندارد و این نکتهای بود که در فرمایشات ایشان وجود داشت، اما کمتر دیده شد.
گاهی همین مواضع حمایتی موجب شده است عدهای تمام اشتباهات دولت را به پای امام و رهبر عزیز بگذارند و به نظر حقیر، تلاش ریاکارانه برخی از شخصیتهای غیر اصولگرایی که اطراف آقای احمدینژاد را گرفتهاند و دائماً خود را مورد حمایت رهبر عزیز معرفی میکنند بر این سوء تفاهم دامن زده است.
به همین جهت فکر میکنم حضرت آقا در برخی مسائل ابتدا به صورتی خیرخواهانه و در خفا، توصیههایی را برای اصلاح امور ابلاغ فرمودند. اما از آنجا که برخی افراد که خود را اصولگرا هم میدانند در واقع رهبری غیر از آقای ما دارند (اشاره به شخص خاصی نمیکنم!) گاهی رهبر عزیز مجبور شدند از اختیارات رهبری حتی بیش از آنچه در قانون اساسی پیشبینی شده است استفاده کنند. البته روشن است که اوامر ایشان جنبه قانونی ندارد، اما کیست که نداند ایشان از چنان جایگاهی در بین مردم برخوردارند که اگر شکاف بین برخی سران و ایشان برای مردم آشکار شود، بسیاری از مردم از آن افراد روگردان خواهند شد.
برای من نکته جالب این ماجراهای اخیر که نمیخواهم با ذکر مصداق راجع به آنها صحبت کنم، ذکاوت فوقالعاده آقا است. ا
یشان به درستی انحراف برخی جریانات سیاسی را دریافته و اندک اندک از ایشان فاصله میگیرند تا در حالتی که به انتخابات مجلس آینده نزدیک میشویم، زمینه برای انتقال قدرت به طیف جدیدی از اصولگرایان اصلاحطلب فراهم شود...
به راستی امام راحل ما درست فرمودند که: «این ولایت فقیه است که از دیکتاتوری جلوگیری میکند...»
حقیقت محض