شکستن بت‌ علوم انساني غرب، مقدمه اقدام نامتقارن در جهاد نرم

تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۳۸۸

بت‌هاي ذهني و بت‌هاي قلبي، قبله‌ انسان را از كعبه و از خدا، به "خود" انسان تغيير داده و مبتني بر امانيسم مي‌رود كه در وادي خود مركز مداري به سجده بر شيطان در غلتد.

گرداب- دکتر "حسن عباسي" در گفت‌وگویی از زاويه نگاه علوم استراتژيک به ترسيم صحنه جنگ نرم و تبيين چيستي آن پرداخته و نسبت آن را با توليد علم بومي به‌ويژه در حوزه علوم انساني مورد بحث قرار داده است.
 
این گفتگو که در  سایت اندیشکده یقین منتشر شده به ترسيم صحنه‌ جنگ نرم از زاويه نگاه يك متخصص طرح ریزی استراتژيک و بررسي ابعاد و جوانب بومي كردن علوم انساني، پرداخته است.

پرسش اساسي اين گفتگو عبارت است از: "جنگ نرم چيست و نسبت آن با توليد علم بومي به‌ويژه در حوزه‌ علوم انساني كدام است؟"

رهبر معظم انقلاب، استادان را فرماندهان و دانشجويان را افسران جنگ نرم توصيف كردند. براي ورود به بحث، ابتدا ابعاد و ويژگي‌هاي جنگ نرم را تشريح كنيد.
 
بسم الله الرحمن الرحیم. جنگ به عنوان بخشي از طبيعت بشر شناخته مي‌شود كه در تاريخي به قدمت تاريخ خود بشر، فراز و نشيب‌ها و رويكردهاي مختلفي پيدا كرده است. در فلسفه‌ جنگ، شناخته شده‌ترين نوع آن بر اساس "شدت" تقسيم ‌بندي مي‌شود كه از آن به منازعات كم‌شدت low Intensity conflict، منازعات شديد، و منازعات تمام‌عيار نام مي‌برند. در نوع دوم دسته‌بندي جنگ، آن را از نظر به‌كارگيري سلاح به طيف‌هاي جنگ گرم و جنگ سرد تفكيك مي‌كنند. هم‌چنين از حيث علني يا مخفي بودن منازعه، به جنگ آشكار، جنگ نيمه‌پنهان و جنگ‌ پنهان -مانند عمليات نيروهاي ويژه- تقسيم مي‌شود. دسته‌بندي بعدي طيف شناسي جنگ از حيث موضوع و حوزه‌ آن است مانند جنگ سياسي، جنگ اقتصادي، جنگ فرهنگي، جنگ نظامي.

جنگ نرم بر اساس چه متغيري دسته‌بندي مي‌شود؟
نوع ديگر طيف‌شناسي منازعات، دسته‌بندي آنها بر اساس "صلابت" منازعه است كه به سه طيف منازعه‌ سخت (hard conflict)، منازعه‌ نيمه‌سخت (semi hard conflict) و منازعه‌ نرم (soft conflict) تقسيم مي‌شود. تفكيك اوليه‌ منازعات از حيث صلابت، از سوی "جوزف ناي" صورت گرفت، و اكنون به دست انديشمندان مختلف تكامل يافته است.
 
به طور مشخص در طيف‌شناسي جنگ‌ها مبتني بر صلابت، جنگ سخت، نزاعي است كه به شيوه‌ نظامي و با هدف پيروزي سنتي از طريق اشغال و تصرف سرزمين دشمن صورت مي‌گيرد. اين نوع جنگ در عصر استعمار كلاسيك، عمده‌ترين نوع نزاع بود.

در دسته‌ دوم، جنگ نيمه‌سخت قرار دارد، كه نزاعي است مربوط به عصر استعمار نو كه در طي آن، به جاي تصرف سرزمين دشمن با قدرت نظامي، به تصرف حكومت آن و ايجاد حكومت دست‌نشانده در كشور دشمن مبادرت مي‌کردند.

در واقع در جنگ نيمه‌سخت، با ترفندهاي سياسي حكومت را به كساني مي‌سپردند كه هر چند از شهروندان همان كشور بودند، اما براي دشمنان و قدرت‌هاي بيگانه كشور خود را اداره مي‌كردند مانند حكومت ايران در عصر پهلوي. امروز البته جنگ نيمه‌سخت تصرف بازارها در رقابت اقتصادي، و تصرف حكومت‌ها در رقابت سياسي را نيز در بر ‌مي‌گيرد.

دکتر حسن عباسی

 
در دسته‌ سوم، جنگ نرم قرار دارد كه دكترين آن حاكي از اين است كه به جاي تصرف نظامي سرزمين دشمن و حكومت مستقيم بر آن، يا تصرف سياسي و حكومت غير مستقيم از طريق گماردن يك دولت دست نشانده در آن،مي‌توان خود مردم آن كشور را تسخير كرد و از طريق مردم دشمن بر آنان حكومت كرد. خب! پرسش اين است: راه تسخير مردم به گونه‌اي كه خود آنان خواسته‌هاي دشمن‌شان را محقق سازند چيست؟ اين راه بسيار ساده و در عين حال دشوار است: تصرف قلب‌ها و سيادت بر ذهن‌ها. در دكترين جنگ نرم، قاعده اين است كه قلب و مغز افراد تصرف شود، آن‌گاه آن كساني كه قلب و ذهن‌شان تسخير شد، در راستاي اهداف دشمن خود عمل مي‌كنند.

قلب‌ها و مغزها چگونه تصرف مي‌شوند؟
تصرف قلب افراد با ارضا انجام مي‌شود. سيادت بر ذهن‌ها هم با اقناع صورت مي‌گيرد. رضايت افراد از چيزي موجب زمينه‌سازي تصرف قلب آنان مي‌شود. هم‌چنين اگر آن افراد نسبت به مسأله‌اي قانع شدند، زمينه براي سيادت بر مغز آنان فراهم شده است. روش ارضاء براي تصرف قلب مقوله‌ي حب و بغض است؛ قلبي كه مملو از بغض نسبت به چيزي يا كسي باشد امكان تصرف ندارد، اما اگر آكنده از حب نسبت به آن چيز يا آن كس بود، توسط آن تصرف شده است. روش اقناع براي سيادت بر مغزها نيز مقوله‌ي شك و يقين است. در واقع اگر ذهن كسي نسبت به مسأله‌اي شك داشت، تا اين شك تبديل به يقين نشود، ذهن آن شخص قانع نخواهد شد.

در جنگ نرم، دشمنان از طريق برتري رسانه‌اي خود، با روش مديريت حب و بغض، و هم‌چنين مديريت شك و يقين در توده‌هاي انساني، آن‌ها را تسخير کرده و در مسير اهداف خود به حركت و عمل وا مي‌دارند.

كيفيت اين تسخير در حدي است كه فرد تصرف شده، نسبت به دشمني كه او را تسخير کرده، هيچ كينه و نفرتي ندارد و برعكس، نسبت به او علاقه‌مند است. اين نكته است كه متغير "صلابت" در تقسيم‌بندي جنگ سخت و نيمه‌سخت و نرم را نشان مي‌دهد؛ يعني صلابت از نظر ابزار و روش‌ها، و صلابت از نظر مقاومت دشمن. طبيعتاً هر قدر منازعه به سمت روش‌هاي جنگ سخت پيش برود، صلابت اقدام، و صلابت مقاومت بيشتر مي‌شود، و هر قدر كه به سمت روش‌هاي جنگ نرم نيل كند، صلابت اقدام و هم‌چنين صلابت مقاومت رقيق‌تر و سست‌تر مي‌شود.

چرا رهبر انقلاب استادان و دانشجويان را رزمندگان اين جنگ برشمردند؟
محيط علم، في‌نفسه محل شك و يقين است. در يك فضاي سالم و بي‌غرض علمي، شما به عنوان دانشجو مي‌توانيد در همه چيز شك كنيد و در تعامل با استادان خود پاسخ‌ها را يافته و به يقين برسيد و قانع شويد. توجه دشمن به همين ظرفيت دانشگاه است؛ يعني محيط دانشگاه را از يك فضاي علمي كه تضارب آرا در آن به شكوفايي و رشد استعداد دانشجويان مي‌انجامد، به يك محيط منازعه، براي نابودي باورهاي ديني و ملي و بومي ما تغيير مي‌دهند. در چنين محيطي، با افشاندن بذر شك، و تثبيت انگاره‌ بيگانگان، در قالب ديدگاه‌هاي شبه علمي و شبه روشنفكري، ذهن جوانان را نسبت به داشته‌هاي خود مسموم و نسبت به يافته‌هاي بيگانه تشنه و شيدا مي‌سازند.

در حكمت دفاعي، اين اصل پذيرفته شده است كه دفاع، مشخصه‌ هر موجود زنده، در برابر تهديدهاست؛ يعني هرگاه بقاء يك موجود زنده به خطر بيافتد، به حكم طبيعت خود، به دفاع در برابر تهديد روي مي‌آورد. ملت ايران نيز اكنون در وضعيت مواجهه با تهديد قرار دارد.

ايران امروز در بالاترين سطح از توان قدرت سخت در طول سيصد سال گذشته‌ خود نسبت به تهديدهاي جنگ سخت خارجي قرار دارد. اين را در نظر بگيريد كه عامل تهديد عليه ايران ابر قدرتي چون آمريكاست. در برابر آمريكا، به اين درجه از موازنه‌ شرايط قدرت سخت رسيدن، نكته‌ بسيار مهمي است. مثلاً تهديد پاكستان از سوي هند است، يا ژاپن خود را از سوي كره شمالي در تهديد مي‌بيند، اما تهديد جمهوري اسلامي ايران از سوي قوي‌ترين قدرت مادي روي كره‌ زمين است و ايستادگي در برابر آن در اين حد كه ابتكار عمل را از او سلب كند يك امتياز است.

پس وقتي تهديد ايران، عراق و تركيه و پاكستان نيست، بلكه همه‌ قدرت غرب است و آن‌ها نيز از مواجهه‌ رو در روي سخت با ايران هراس دارند، چه جاي‌گزيني براي آن دارند؟ طبيعتاً رويارويي نرم! يعني با مديريت شك و يقين، و حب و بغض، انسجام و وحدت ملي را تضعيف كرده و باورهاي مردم را تخريب و سست نموده، و با تسخير قلب و مغز آن‌ها، راه استيلا و سيطره‌ خود را مهيا کنند.

مبتني بر اصل دفاع به عنوان مشخصه‌ هر موجود زنده در برابر تهديد، عقلاً و شرعاً بايد در برابر تهديد به پا خاست و مقاومت کرد. اكنون كه تهديد نرم، متوجه آوردگاهي به عرض شانزده سانتي‌متر در حد فاصل دو گوش تك‌تك شهروندان جمهوري اسلامي است، رزم‌گاه آن كلاس‌ها و نبردگاه آن دانشگاه‌ها و جنگ‌گاه آن پهنه‌ كشور است. اگر در اين منازعه، مجاهدان در آوردگاه و رزم‌گاه و نبردگاه مقاومت نكنند، اشغال جنگ‌گاه از سوي دشمن دشوار نخواهد بود. از اين روي، استادان دانشگاه‌ها، فرماندهان جنگ نرم در نبردگاه و رزمگاه مزبور، در مواجهه با سيل شك و شهبه‌ علمي و ژورناليستي و عمليات رواني دشمن عليه آوردگاه ذهن عمومي هستند. اين فرماندهان، افسراني دارند كه مجموعه‌ دانشجويان پرشور در دانشگاه‌ها محسوب مي‌شوند. دانشجويان به عنوان افسران اين جبهه نيز سربازاني دارند كه بخش عمده‌ شهروندان ايراني بيرون از دانشگاه را تشكيل مي‌دهند.

جنگ نرم عليه مردم ايران مدت‌هاست كه آغاز شده و بخش‌هايي از قلب‌ها و مغزها به تصرف دشمن در آمده است؛ لذا دفاع موضوعيت و عموميت يافته و ورود استادان و دانشجويان به اين جبهه‌ي جنگ نرم، براي يك اقدام دفاعي است.

روند منازعه را چگونه مي‌بينيد؟
شيطان روح پرستنده‌ بشر را با القاء خود چنان فاسد كرد كه به جاي الله پرستي به ورطه‌ بت‌پرستي افتاد. ابراهيم‌علیه‌السلام بت‌ها را شكست و به حكم خدا، خانه كعبه را بنا نهاد. شيطان به استراتژي ابراهيم حمله كرد و در طي چند هزار سال، با القاء خود بشر را وادار کرد كه بت‌ها را به درون كعبه برده و كليت قبله را ملوث كند، كه هر كس به طواف كعبه آمد، در واقع به طواف بت‌ها رفته باشد.
 
پيامبر اسلام حضرت محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بت شكن واپسين بود كه آمد و بت‌هاي درون خانه را شكست و كعبه را از آلودگي به شرك و كفر نجات داد. اكنون با گذشت 1400 سال شيطان به استراتژي پيامبر اسلام نيز حمله كرده است. بت‌ها كه از صحرا به خانه‌ كعبه برده شده بود، پس از واكنش پيامبر اسلام و تخليه‌ خانه‌ كعبه از بت‌ها، آنها به درون انسان‌ها منتقل شده‌اند.
 
بت‌هاي ذهني و بت‌هاي قلبي، قبله‌ انسان را از كعبه و از خدا، به "خود" انسان تغيير داده و مبتني بر امانيسم -بشر مداري- مي‌رود كه در وادي اگوسنتريسم -خود مركز مداري- به سيطنيزم -يا سجده بر شيطان- در غلتد.  هبوط كه نه، بلكه سقوط از مرتبه‌اي كه خدا به ابليس فرمود به بشر سجده كند تا به قعر دره‌اي كه اكنون در آن بشر به شيطان سجده مي‌كند.
 
جنگ نرم، جنگي است كه در آن فرماندهان -عالمان دانشگاهي- و افسران -دانشجويان- از استقرار بت‌ها در درون خانه‌ دل خود جلوگيري کرده و با تبر يقين، بت‌هاي ذهن عمومي را فرو مي‌ريزد و جايی را براي حقيقت الهي باز مي‌كنند؛ لذا در پاسخ به پرسش شما در مورد ارزيابي روند منازعه، بايد گفت كه در اين جهاد نرم "لاتحزن، ان الله معنا! اندوهگين مباش، خدا با ماست!"
 
با توجه به اين‌كه جنگ نرم، منازعه‌اي براي تصرف قلب‌ها و مغزهاست، نسبت جنگ نرم با سياست چيست؟ آيا مي‌توان از سياست نرم سخن گفت؟
رهبر معظم انقلاب، درسال 1379 در دو يا سه مرحله، مطالب و مباحثي را با همين مضامين پرسش شما مطرح كردند كه مي‌تواند پاسخ اين پرسش باشد. نكته‌اي كه گفتند اين بود كه: «حكومت در عرف اسلام، ولايت ناميده مي‌شود. ... ولي و حاكم منشا همه‌ اين نظام سياسي،‌ و هم‌چنين وظايف خود را خدا مي‌داند و خود را عبد و بنده‌ خدا مي‌انگارد.» چندي بعد در همان سال 1379، اين‌گونه به خاطر دارم كه در نماز جمعه، نكته‌ مكملي را گفتند و آن اين بود كه: «حكومت، فقط فرمانروايي نيست، بلكه نفوذ در دل‌ها و مقبوليت در ذهن‌هاست؛ لذا كسي كه در چنين موقعيتي قرار مي‌گيرد، اول بايد در درون خود به صورت دائمي، مشغول تأديب باشد، خود را هدايت كند، به خود تذكر بدهد و خود را موعظه كند.» سپس مبتني بر آية‌الكرسي در سوره‌ مباركه‌ بقره، به اين نكته پرداختند كه: «بناي حكومت اسلامي اين است كه مردم را از ظلمات به نور ببرد، ظلماتي كه هم در درون خود ما زمينه دارد، و هم در عالم طبيعت. اراده‌ دين اين است كه انسان را از ظلمات خودخواهي و خودپرستي و بي‌تقوايي در برخورد با هر كس و هر چيز خارج كند و به نور ببرد؛ نور اخلاص و تقوا و هدايت و همت بلند براي خدا،‌كه اگر اين‌گونه شد، جامعه نوراني مي‌شود

با اين توصيف، مي‌توان دكترين سياسي رهبر فرزانه‌ انقلاب را در سه محور اين‌گونه خلاصه کرد كه:

الف- فرآيند حكومت و ولايت در اسلام، نفوذ در دل‌ها و مقبوليت در ذهن‌هاست.

ب- كاركرد حكومت و ولايت در اسلام، خروج مردم از ظلمات و انتقال به نور است. اين كاركرد، مبتني بر تبيين كاركرد ولايت الله و ولايت طاغوت در سوره‌ بقره ارائه شده است.

ج- محصول حكومت و ولايت در اسلام، جامعه‌ نوراني گفته شده است. از اين منظر، حكومت مبتني بر قدرت نرم است و لذا در اركان قدرت ملي، به جاي تفكيك قدرت ملي به قدرت سياسي، قدرت نظامي، قدرت فرهنگي، قدرت اقتصادي يا قدرت اجتماعي، اين تقسيم‌بندي به گونه‌اي ديگر ارايه مي‌شود، يعني به قدرت نرم، قدرت سخت و قدرت نيمه‌سخت.

در اين سه حوزه، تكيه بر قدرت نرم است و قدرت‌هاي سخت و نيمه‌سخت،‌ قدرت‌هاي حاشيه‌اي محسوب مي‌شوند. پس مي‌توان از سياست نرم و حكومت نرم سخن گفت.

به ولايت الله و ولايت طاغوت در سوره‌ بقره اشاره كرديد. آيا ولايت در جنگ نرم خنثي است؟
ولايت و تولي، يا برائت و تبري، روش هستند، و آن‌چه مهم است "جهت و منشا" اين ولايت يا برائت است. در سوره‌ بقره مي‌فرمايد: «خدا ولي آن‌هاست كه ايمان آوردند، و (كاركرد ولايت خدا اين است كه) خارج مي‌كند آنان را از ظلمات به نور.» سپس در مورد جبهه‌ مقابل، مي‌فرمايد: «و آنان كه كفر ورزيدند اولياء آنها طاغوت هستند»؛ لذا كفار اخراج مي‌شوند از نور به ظلمات.

آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در مورد مؤمنين،‌ يك "ولي" وجود دارد، اما در مورد كفار، از مفهوم "اولياء" استفاده شده است كه كثرت را مطرح مي‌كند. هم‌چنين، در مقابل مفهوم مفرد "نور"، مفهوم جمع "ظلمات" به كار رفته است؛ پس مي‌توان گفت ولايت و برائت به مثابه روش هستند و ارزش آن‌ها به "جهت" آن‌هاست: ولايت چه كسي! و برائت از چه كسي!

پرسش شما را در سه محور مي‌توان پاسخ گفت:

1- زمين جنگ نرم، ثابت است: اين زمين، همان دل و ذهن انسان است.

2- فرمان‌روايي بر دل و ذهن، ‌"خنثي" است: اين فرمان‌روايي، همان ولايت است.

3- آنچه متفاوت و مهم است، "منشا" ولايت و "مقصد" ولي است. كيستي "ولي" مهم است، زيرا به مقوله‌ ولايت جهت مي‌دهد و آن را از خنثي بودن خارج مي‌كند. نظام دو قطبي ولايت خدا و ولايت طاغوت، نظام جنگ نرم است؛ لبه‌ جلويي منطقه نبرد، محل تشكيل جبهه‌ منازعه است، كه در يك سو جنود الله، و در سوي ديگر جنود شيطان و طاغوت قرار دارند. هر دو طرف منازعه، بر سر تصرف يك زمين مي‌جنگند: تصرف زمين دل‌ها و ذهن‌هاي تك‌تك انسان‌ها. نكته مطلق اين است كه، هيچ كسي نيست كه "ولي" نداشته باشد، منتهي، "ولي" برخي افراد "الله" است، و "ولي" برخي ديگر "طاغوت".

اكنون بايد پرسيد آيا انسان‌ها در برابر ولايت خدا و ولايت طاغوت منفعل هستند، و گاهي اين و گاهي آن بر سرزمين وجود آنان حكومت مي‌كنند؟! پاسخ روشن است.

اطلاق صفت مؤمن يا كافر به يك انسان، به اين معني است كه او خود پذيرفته است، كه ولايت چه كسي را بپذيرد. اگر ولايت خدا را پذيرفت، او مؤمن است، و اگر اولياء او طاغوت‌ها بودند او كافر است.

با پذيرش ولايت الله از سوي فرد مؤمن، او از ظلمات به نور منتقل مي‌شود، و لذا جامعه‌ مؤمنين، جامعه‌اي نوراني است.

اما با پذيرش ولايت طاغوت از سوي فرد كافر، او به قعر ظلمات غوطه‌ور مي‌شود، و در واقع جامعه‌ كفار، جامعه‌اي ظلماني است.

جنگ نرم، كشمكشي است در درون هر فرد، كه ولايت الله را بپذيرد يا ولايت طاغوت را. در اين كشمكش دروني فرد، دو عامل بيروني نيز درگير هستند. يكي الله و جبهه‌ انبياء و ائمه‌علیهم‌السلام و مصلحين است، و ديگري شيطان و جبهه‌ طاغوت‌ها و مستكبرين و مفسدين هستند. تا اين كه خود فرد ولايت كدام يك از طرفين را در دل و ذهن خود بپذيرد.

در اين رويكرد، حكومت همان ولايت است، و ولايت همان قدرت نرم، در تصرف دل‌ها و ذهن‌هاست. متغير ولايت، ولي است؛ ولايت الله، يا ولايت طاغوت.

حكومت نرم الهي، يا حكومت نرم شيطاني. اين از ذاتيات جنگ نرم است، ‌و با اين ذاتيات است كه شيطان،‌ براندازي حكومت نرم الهي را محقق مي‌سازد و "رژيم چنج" صورت مي‌دهد. يا برعكس، انبياء حكومت نرم شيطاني را واژگون، و حكومت نرم الهي را محقق مي‌سازد.

با توجه به اين تفكيك كه زمين بازي ثابت است، و ولايت هم خنثي است، اما متغير، در شخص"ولي" است، روش بازي چگونه است؟ بالاخره مانند سياست مدرن كه مبتني بر تئوري بازي‌ها، مناسبات قدرت را چينش مي‌كند، در سياست نرم و جنگ نرم اين مناسبات چگونه طراحي مي‌شود؟
گفتم كه زمين، يعني دل و ذهن افراد "ثابت" است، اما متغير در اينجا، شخص "ولي" است. آنچه در روش اقدام در صحنه حائز اهميت است مسئله "قاعده يا قواعد" اقدام از سوي ولي است. در تنظيم نسبت ميان "زمين" اقدام، با "قواعد" اقدام، چهار حالت پديد مي‌آيد:

1. بهترين حالت: اقدام در زمين دشمن، با قواعد خودي.

2. حالت خوب: اقدام در زمين خود، با قواعد خودي.

3. حالت بد: اقدام در زمين دشمن، با قواعد دشمن.

4. بدترين حالت: اقدام در زمين خود، با قواعد دشمن.

دکتر حسن عباسی


اقدام در حالت يكم و دوم را در علوم استراتژيك "اقدام فعال" يا كنش نامتقارن مي‌نامند. و اقدام در حالت سوم و چهارم را "اقدام منفعل" يا كنش متقارن مي‌شناسند.

دكترين اقدام فعال يا اقدام نامتقارن در مباحث امنيت ملي، به اقدام ضربه‌ اول معروف است؛ يعني تعريف زمين و قواعد بازي از سوي خود. هم‌چنين، دكترين اقدام منفعل يا اقدام متقارن، به اقدام ضربه‌ دوم شناخته مي‌شود؛ يعني تعريف زمين و قواعد بازي، از سوي دشمن.

جنگ نرم، سياست نرم، قدرت نرم و... به گونه‌اي انحصاري، عمدتاً ناظر به دكترين اقدام نامتقارن هستند.

اكنون پرسش اساسي اين است كه چرا رهبر انقلاب، مسئله جنگ نرم را با دانشجويان و استادان مطرح كردند و در آن جلسه‌ ديدار استادان دانشگاه، به نقد مديريت كميت نگر علوم انساني پرداختند. نسبت جنگ نرم با مسئله‌ علوم به‌طور عمومي و علوم انساني به طور اخص چيست؟

مبتني بر دكترين اقدام نامتقارن، بايد گفت كه بخش‌هاي عمده‌اي از نهادها در كشور ما، در زمين خود، با قواعد دشمن بازي مي‌كنند. يكي از مهم‌ترين اين بخش‌ها، نهادهاي علمي، تربيتي و فرهنگي هستند؛ يعني وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت، و وزارت ارشاد.

اكنون در آموزش و پرورش ما، ذهن و دل دانش آموز با داورينيسم تسخير مي‌شود آن هم با مديريت و بودجه‌يجمهوري اسلامي؛ اين يعني فاجعه.

اكنون در دانشگاه‌هاي ما، استادان همه‌ رشته‌ها، در زمين خود، با قواعد بيگانه بازي مي‌كنند؛ اين يعني بدترين حالت، به اين معني كه غرب انگاره‌هاي خود را به ما تحميل و در جنگ نرم، ذهن استاد ما را تسخير کرده و از طريق او به تسخير جوانان دانشجو مي‌پردازد. استاد روانشناسي با آراء فرويد و اريكسون و پيا‍ژه، استاد جامعه شناسي با آراء وبر پارسونز و گيدنز و هابرماس، استاد فلسفه با آراء كانت و هگل و هايدگر و پوپر، استاد اقتصاد با آراء اسميت و فرگوسن و مالتوس و كينز و فريدمن و استيگليتز، استاد الهيات با آراء پل‌تيليش و الوين پلنيتنگا، استاد مديريت با آراء متيزبرگ، استاد سياست با آراء هابز و ماكياولي و مورگنتا و روزنا و... قطعاً نمي‌توانند انسان طراز تمدن ايراني يا اسلامي تربيت كنند، و در نتيجه روز به روز بي‌خاصيتي علوم انساني در ايران براي مردم و جامعه بيشتر نمايان مي‌شود.

راه حل و راه برون رفت از اين وضعيت چيست؟
راه اين است كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به دكترين اقدام نامتقارن مجهز شود، البته حد و قواره‌ اين شورا كه ذهن اكثريت اعضاء آن، به تسخير رويه‌هاي بيگانه درآمده است، اين گونه مباحث نيست، اما به هر جهت با يك خانه تكاني ذهني، مي‌توانند به قواعد اقدام نامتقارن دست يابند.

چگونه؟ راهكار عملي ارائه كنيد!
راهكار ساده است. دو واحد درسي پارميندس كشي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي برگزار شود، و اصل "اين هماني" در فضاي علمي كشور به چالش كشيده شود.

اگر پيامبرصلوات‌الله‌علیه می خواست با اصل "اين هماني" اسلام را معرفي كند، بايد مي‌گفت كه بت‌هايي چون لات و عزي همان الله هستند يا الله همان لات و عزي است! اما ايشان فرمودند "لااله الا الله".

شعار اسلام، ابتدا نفي بت‌ها و اله‌ها است. يك مسلمان موحد، در هميشه‌ زندگي خود، همواره از اين شعار استفاده مي‌كند. اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي اسير "اين هماني" پارميندسي هستند.

پرسش اين است: آياlow همان حقوق است؟! نه نيست. آيا human rights حقوق بشر است؟! آيا روانشناسي همان سايكولوژي است؟! آيا اقتصاد همان اكونومي است؟! آيا سياست همان پليتيكز است؟! اصلاً اين گونه نيست. بحران در علوم انساني از عنوان خود علوم و ترجمه غلط اين عناوين آغاز مي‌شود؛ لذا نسخه‌ عملي اين است جامعه‌ علمي ايران بتواند در علم، موحد شود و به شعار لااله‌الاالله در علم دست يابد.