رسانهها پل ارتباطی و بلکه وسیله تسلط بر افکار، اراده و احساسات بشریت در دوران معاصر به شمار میآیند.
رسانهها عمدتاً به چند دسته دیداری، شنیداری، نوشتاری، ارتباطی و الکترونیکی تقسیم میشوند. در هر یک از این گروهها تعداد بسیاری از ابزارها مورد استفاده قرار میگیرند. ابزارهای دیداری و شنیداری شامل گروههای ماهوارهای، سینما، تلویزیون، هنرهای نمایشی و تجسمی، خبرگزاریها، بازیهای رایانهای و فرستندههای پرتابل. ابزارهای شنیداری شامل رادیو با موجهای کوتاه، بلند، موسیقی و آهنگ. ابزارهای نوشتاری شامل کتب، نشریات، روزنامهها، شبنامه، اعلامیه و اوراق تبلیغی. ابزارهای ارتباطی، شامل تلفن، بیسیم، فکس، تلکس، تلگراف و ابزارهای الکترونیکی شامل اینترنت، تلفن همراه و... هستند. هر یک از این وسایل و ابزارها با کاربردهای مختلف، وظیفه اساسی انتقال پیام از مبدا پیام به گیرنده پیام (مخاطب) را برعهده دارند.
تلويزيونها یکی از مهمترين ابزار جنگ روانی در رسانه ها هستند. تلويزيونها به دو دسته عادي، خبري و ويژه تقسيم شدهاند. تلويزيونهاي عادي، تلويزيونهاي ملي يا فراملي هستند كه كمتر به صورت علني به مسائل سياسي ميپردازند، اما اين نوع رسانهها زمينهساز يا مكمل رسانههاي سياسيتر هستند به اين معنا كه آنها بدون پرداختن به موضوع و مصداق اصلي، تفكر مخاطبان را پيرامون موضوع شكل ميدهند و زماني كه مصداقها مطرح ميشوند، مخاطبان بعداً نتيجهگيري موردنظر رسانه را انجام ميدهند. به طور مثال تلويزيونهاي معمولي، فيلمها و سريالهايي پخش ميكنند كه موضوع اصلي آنها وحشيگري تروريستها است. به اين ترتيب ذهن مخاطب را آماده مقابله با هرگونه تروريست ميكنند و زماني كه عنوان تروريست به فرد يا گروه يا كشوري زده شود، مخاطب بدون توجه به صدق و كذب عنوان مربوطه، طرف مقابل را محكوم ميكند.
اما تلويزيونهاي خبري با برجستهسازي و در دستور كار قرار دادن بعضي از موضوعات در جهان، ميتوانند افكار عمومي را معطوف يك مسئله ساخته و به اين ترتيب با برجستهسازي بيش از حد موضوع، جوي نامطلوب عليه آماج ايجاد كنند. تلويزيونهاي ويژه همچون تلويزيون ماهوارهاي الحره و VOA كه اولي براي عراق و دومي براي ايران از سوی امريكا ايجاد شده است، ميكوشند افكار عمومي را به سمت خود جلب كنند.
راديو نيز به دو دسته عادي و ويژه يا موج كوتاه تقسيم ميشود. راديوهاي عادي و با طول موج بلند براي همگام و همراهسازي افكار عمومي كشور مبدأ براي اقدامات بينالمللي است و راديوهاي موج كوتاه كه بيشتر نيز در جهان سوم مرسوم است، براي تحت تأثير قرار دادن شهروندان كشور آماج است و هر چقدر يك كشور كمتر به نيازهاي شهروندان خود توجه داشته باشد، تأثير راديوهاي موج كوتاه بيشتر خواهد بود و بالعكس.
مطبوعات به صورت مستقيم بر كشورهاي آماج تأثير ندارد، ولي در مرحله اول مهمترين عامل در ساختن افكار عمومي كشور مبدأ براي دخالت در كشور آماج است و در مرحله دوم كشورهاي خاصي همچون آمريكا، انگليس، فرانسه و آلمان داراي مطبوعاتي در سطح جهان هستند كه گزارشهاي اين مطبوعات مانند نيوزويك ميتواند بر افكار عمومي نخبگان و مسئولان جهان كه رهبران فكري جوامع خود هستند تأثير بگذارد و اين به معناي تأثير نامطلوب عليه كشور ثالث است.
اينترنت هرچند پديدهاي جديد است كه عمر آن حتي به دو دهه نيز نميرسد، ولي رسانهاي تأثيرگذار در عمليات رواني و ديپلماسي رسانهاي شده است. اينترنت به عنوان يك رسانه متكثر شناخته ميشود كه صدها هزار سايت در آن وجود دارد كه دسترسي به همه آنها براي همگان وجود دارد، ولي فضاي اينترنت به نحوي است كه شهروندان جهان از سايتهاي جهاني همچون سيانان، بيبيسي، الجزيره و غيره كه براي همگان شناخته شده است بهره ميگيرند؛ بنابراين سايتهاي خبري ميتوانند به عنوان يك عامل تأثيرگذار جهاني شناخته شوند و در عمليات رواني، اطلاعاتي به نفع كشور مبدأ و به ضرر كشور مقصد منتشر ساخته و جهانيان را به سمت موردنظر سوق دهند.
ايجاد سايتهاي ويژه براي كشور آماج يكي ديگر از تمهيدات رسانهاي در ديپلماسي رسانهاي است. به طور مثال BBC Persian يا VOA Persian يا info USA Persian سايتهاي خبري است كه ويژه شهروندان ايراني ساخته شده است و اين سايتها ميتوانند هر گونه تفكري را به استفادهكنندگان ايراني خود القا كنند.
نظر به اينكه در تبليغات از تمهيدات و ترفندهايي همچون تحريف، بزرگنمايي، دروغ و غيره استفاده ميشود كشور آماج ميتواند با افشاگري حرفهاي ترفندهاي تبليغاتي حريف، تأثير تبليغات آنها را به صفر نزديك كرده و در بعضي مواقع حتي حريف را مجبور به عقبنشيني كند كه اين ضد تبليغات بر اساس رفتار دشمن است. براي مثال، آمريكا در جنگ عراق ادعا ميكرد بغداد تصرف شده ولي "سعيد الصحاف" وزير اطلاعرساني صدام با آمدن جلوي دوربين و نشان دادن فضاي بغداد، تبليغات آمريكا را خنثي ميكرد.
پيشفرضسازي
رسانههاي غربي غالباً سياستهاي ديكته شدهاي را كه صحت و اعتبار آنها مستلزم نقد و بررسي جدي است، بديهي ميپندارند. براي نمونه هرگاه كاخ سفيد افزايش بودجه در هزينههاي نظامي را پيشنهاد كند، بحث رسانهها محدود به اين خواهد بود كه چه مقدار افزايش بودجه مورد نياز است؟ تا چه حد بايد بر روزآمد كردن جنگافزارها سرمايهگذاري شود؟ آيا روند جاري كفاف افزايش هزينههاي نظامي را ميكند يا بايد تدابير بيشتري اتخاذ كنيم؟ هيچ رسانهاي نظرات متقن و دلايل مستند كساني كه معتقدند هزينههاي نظامي آمريكا سالهاست كه بيشترين سهم بودجه را بلعيده و اكنون نيازي به تقويت بيشتر آن نيست، منعكس نميكند. بلكه فرض قريب به يقين اين است كه نيروهاي آمريكايي بايد در سراسر دنيا استقرار يابند و سالانه صدها ميليارد دلار صرف اين سيستم نظامي جهاني شود.
لقبسازي
اصحاب رسانه نيز مانند ديگر تبليغاتچيان، ميكوشند تا با القاب يا برچسبهاي مثبت و منفي برداشت اوليه ما را نسبت به موضوعات مورد نظر تحت تأثير قرار دهند. به برخي از اين عناوين مثبت بنگريد: پايداري، دفاع جانانه و اقتصاد سالم. اينگونه القاب و عناوين با اجتناب از ويژگيهاي واقعي ديگري كه ممكن است ما را به نتيجهاي متفاوت سوق دهند، نوع برداشت و نگاه ما را نسبت به يك فرد يا مفهوم خاص متأثر ميسازند.
برخي عناوين منفي عبارتند از: چريكهاي چپگرا، محور شرارت، نظريههاي توطئهآميز و شورشهاي شهري. پر واضح است كه گستره كاربرد اين لقبها غالباً محدود به رسانهها بوده و به ندرت وارد بستر روابط و موضوعات اجتماعي ميشوند. جالب اينكه به كارگيري استادانه اين عناوين از سوي رسانهها، گاه آنها را به حدي مستقل و نهادينه ميسازد كه ارتباط مفهومي چنداني با ماهيت موضوع مورد بحث ندارد. براي نمونه، اصلاحات يكي از همين القاب فريبندهاي است كه معناي واقعياش به كلي تحريف شده است و غالباً به سياستي اطلاق ميشود كه در پي نفي و ابطال اصلاحات و دستاوردهايي است كه پس از سالها مبارزه ملي در كشورها حاصل شده است؛ بنابراين، عجيب نيست كه حذف برنامههاي كمك به خانواده در خود جامعه آمريكا، اصلاح رفاه عمومي نام ميگيرد و در سالهاي پس از فروپاشي شوروي سابق و تا به امروز اصلاحات در اروپاي شرقي، مصداق كامل يك فرآيند فقرزايي بيرحمانه در كشورهاي كمونيستي سابق ميشود.
محتوا زدايي
شايد كمتر به اين واقعيت پي بردهايم كه رسانههاي خبري غرب معمولاً بيش از هر چيز به سبك و شيوه حوادث مورد بحث ميپردازند تا به ماهيت حقيقي آنها. براي نمونه اعتصابات كارگري غرب را در نظر بگيريد، در معدود مواردي كه رسانهها در اعتراضهاي كارگري حاضر ميشوند، با گزارش كردن شكل و شيوه اعتصاب، آن را از هر نوع محتواي واقعي تهي ميكنند. مثلاً ميشنويم كه فلان اعتراض چند روز طول كشيده، صدمات و هزينههاي آن براي مردم و اقتصاد كشور چقدر بوده و چه عواملي به شكست مذاكرات ميانجامد؟ آنچه كمتر به گوش ميرسد اصل و علت ماجراست. به بيان ديگر، صاحبان رسانههاي غربي همواره از يك تصوير بزرگتر سخن ميگويند، اما واقعيت اين است كه آنها توانايي و تمايل ارتباط دادن موضوعات و حوادث مستقل به روابط گستردهتر اجتماعي را ندارند. (جان هنريك كلارك ص1)
درستتر اينكه بگوييم آنها غالباً تصويري كوچكتر از موضوعات و حوادث به جهان ارائه ميدهند و اين يكي از شيوههاي محتوازدايي است، بدون اينكه از چارچوب تعهد اطلاعرساني خارج شوند!
همچنين اصحاب مطبوعات غربي به عمد از افشاي اين حقيقت طفره ميروند كه موافقتنامههاي تجارت جهاني ـ مانند گات، نفتا و ... ـ با متمركز كردن بيش از پيش قدرت سياسي ـ اقتصادي در شركتهاي غولپيكر چند مليتي، به واقع جهان را در مسير غيرجهاني شدن پيش ميبرند؛ كودتايي جهاني كه مردم جهان را از حقوق و اختيارات مليشان محروم ميسازد.
آنچه آورده شد، خلاصهاي بود از روندها و گرايشهاي متداول در رسانههاي غربي كه براي كنترل ذهن و دخالت در تشخيص و برداشت مخاطبان صورت ميپذيرد. بديهي است كه در ژورناليسم حرفهاي اين روندها به صورت تكنيكهاي مشخص و تعريفشدهاي اجرا ميشوند كه براي تكميل مطالب قبل، ذكر برخي از آنها خالي از لطف نيست، به ويژه اينكه ميتوان آنها را به عنوان ابزار ارزيابي انتقادي توليدات رسانهاي به نحوي مؤثر مورد بهرهبرداري قرار داد. آنچه در پي ميآيد گزيدهاي است از پيوست شماره 1: تكنيكهاي عمليات رواني، از آييننامه نظامي عمليات رواني (شماره 1-33) نيروي زميني آمريكا است. هر چند اين سند را نيروي زميني آمريكا منتشر كرده، تكنيكهاي معرفي شده در آن براي همه كساني كه با تبليغات رسانهاي سر و كار دارند، كاملاً آشنا و بديهي به نظر ميآيد (دورجي كارل ص1). در بسياري موارد اطلاعات اضافه و بيشتري براي درك پيام ضرورت ندارد. تكنيكهايي كه در اين خصوص مورد توجه قرار ميگيرند عبارتند از:
تصريحات: اظهارات قطعي و مسلمياند كه به عنوان حقيقت بيان ميشوند. استفاده از اظهارات صريح كه ممكن است صحيح يا نادرست باشند، اين دلالت ضمني را به همراه دارد كه آنها بديهي و مبرهن بوده، نيازي به اثبات ندارند.
همرنگي با جماعت: تكنيكي است كه از راه جمعي و همگاني و معرفيكردن راهكاري خاص، جمعيت هدف را به اتخاذ آن متقاعد ميكند. در اين تكنيك، رغبت طبيعي مردم به سمت طرف برنده (يا طرفي كه همه ميگويند برنده است) متمايل ميشود. به بيان سادهتر، به مخاطبان القا ميشود كه برنامه مربوط، تجلي خواست اجتنابناپذير توده مردم است و بنابراين به سودشان است كه به توده مردم ملحق شوند؛ بدين ترتيب، به كساني كه هنوز سوار قطار پيروزي نشدهاند توصيه ميشود كه عجله كنند و به كساني كه سوارند تضمين داده ميشود كه راهكار درست همين است.
تكنيك زشتسازي: اين تكنيك با تبليغ اينكه فلان موضع يا ديدگاه مورد حمايت گروههايي است كه تنفر، دشمني يا رقابت جمعيت مخاطب را بر ميانگيزند، زمينه نارضايتي و مخالفت آنها را نسبت به موضع يا ديدگاه مورد نظر فراهم ميسازد؛ بنابراين، اگر يكي از اين گروهها از سياست خاصي پشتيباني كند ـ صرفنظر از درست يا نادرست بودن آن ـ اين باور عمومي تقويت ميشود كه اين سياست مورد حمايت افراد نامطلوب، طغيانگر و بيمقدار جامعه است. بدين نحو، جمعيت مخاطب ممكن است موضع خود را تغيير دهد.
تعميم افراطي: در تعميم افراطي اصولاً واژهها و اصطلاحاتي به كار گرفته ميشوند كه به لحاظ عاطفي و مجازي تداعيگر مفاهيم ارزشي و اعتقادات راسخياند كه ثابت كردن آنها نياز به اطلاعات يا استدلال خاصي ندارد. البته چنين واژهها و اصطلاحاتي تصورات مختلفي را در اذهان افراد مختلف متبادر ميسازند، اما دلالت ضمني آنها همواره مطلوب و مؤثر بوده است.
ابهام: تكنيك ديگري است كه از راه كليگويي و عموميتبخشي ماهرانه و حساب شده، مفهوم مورد نظر را در ذهن مخاطب مبهم و چندپهلو ميكند، به طوري كه هركس برداشت منحصر به فردي از آن پيام دارد. تحريك مخاطبان با استفاده از عبارات نامشخص ـ بدون تحليل اعتبار و موجه بودن آنها ـ هدف اصلي اين تكنيك است.
عموميتبخشي: گاه افراد و گروهها تعميم و عموميتبخشي را براي عقلانيسازي باورها و اقدامات سؤالبرانگيز و نيز براي سادهسازي پاسخ به معضلات پيچيده اجتماعي، سياسي، اقتصادي يا نظامي به خدمت ميگيرند.
فرافكني: در بسياري مواقع، ويژگيهاي منفي و مثبت (تمجيد يا نكوهش) يك شخص، ماهيت، هدف، يا ارزش به طرف مقابل فرافكن ميشوند تا آن را پذيرفتهتر يا ناخوشايندتر كنند. اين تكنيك كه انتقال يا فرافكني خوانده ميشود عمدتاً براي رد كردن تقصير از يك طرف به طرف ديگر مناقشه مورد استفاده قرار ميگيرد. اين تكنيك ميتواند با برانگيختن واكنش هيجاني جمعيت هدف، آنها را با مواضع مقامات رسمي همگام سازد.
انتخاب بد از بدتر: گاه طراحان تبليغات رواني چنين اظهار ميكنند كه هر چند راهكار اتخاذ شده نامطلوب است، اما ديگر گزينههاي احتمالي به نتايجي به مراتب بدتر ختم ميشوند. اين تكنيك كه انتخاب بد از بدتر ناميده ميشود، عموماً براي توجيه ضرورت فداكاري و از خودگذشتگي و يا مشروعيت بخشيدن به اقدامات خشن و ناخوشايند به كار گرفته ميشود، اقداماتي كه به نوعي موجب رنجش و ناخرسندي جمعيت هدف شدهاند. مقصر شناختن دشمن براي محدوديتها و شرايط نامساعد موجود، عموماً همراه با اين تكنيك مورد استفاده قرار ميگيرد.
نامگذاري يا تعويض اسامي يا عناوين اخلاقي: اين تكنيك ميتواند به سادگي غرضورزي و تعصب مخاطبان را تحريك كند، بدين شكل كه موضوع يا مفهوم مورد نظر با عناويني معرفي شود كه حس هراس، تنفر و ناخرسندي آنها را برانگيزد. مصاديق مختلف اين تكنيك عبارتاند از:
• نامگذاري مستقيم، به ويژه زماني كه مخاطبان مورد نظر موافق مقامات رسمي يا خنثي باشند. در اين صورت، حمله به رقيب يا طرز فكر مخالف ساده و بيدردسر است.
• نامگذاري غيرمستقيم زماني به كار گرفته ميشود كه نامگذاري مستقيم موجب واكنش منفي جمعيت هدف گردد. طعنه و استهزا در اين تكنيك بسيار كاربرد دارد.
• كاريكاتور، تصوير و عكس نيز از جمله نمونههاي نامگذاري محسوب ميشوند كه غالباً تأثيرات عميقي بر جاي ميگذارند.
البته ناگفته نماند كه استفاده از اين تكنيك با مخاطراتي نيز روبهروست. براي مثال، نامگذاري به شيوهاي افراطي، بيانگر اين است كه طراحان تبليغات رواني توازن منطقي خود را از دست داده يا قادر به رقابت سالم نيستند. پيش از به كارگيري اين تكنيك، بايد از منافع آن در مقابل آسيبهاي احتمالي اطمينان حاصل شود. براي نمونه، ممكن است يك گروه نسبت به يكي از رهبران خود، انتقاد، ناخرسندي يا حتي تنفر داشته باشد و اين احساس را آشكار سازد، اما به احتمال زياد اجازه نخواهد داد تا كسي از خارج از گروه به وي اهانت كند.
انگشتنما كردن دشمن: شكلي از سادهسازي است كه يك وضعيت دشوار و پيچيده را به سطحي تنزل ميدهد كه يك دشمن مشخص و آشكار در آن پديدار ميشود. براي مثال، رئيس جمهور كشور الف براي محافظت از مردم صلحطلب خود در مقابل ستيزهجوييهاي خشونتبار گروههاي معارض داخلي، در كشور وضعيت اضطراري اعلام ميكند.
عرفيسازي: تكنيكي است براي متقاعد كردن مخاطب؛ با ترويج اين پنداشت كه مواضع مربوط، بيانگر درك عمومي و حس مشترك مردم است. با مردمي خواندن رويكردي خاص ميتوان اعتماد مخاطبان را به آن جلب كرد.
در اين تكنيك، طراحان تبليغات رواني با استفاده از زبان، عادات و آداب مردم عادي (و نيز نوع لباس آنها در ارتباطات رو در رو، شنيداري و ديداري) تلاش ميكنند تا ديدگاه مورد نظر خود را متناسب با ذائقه عامه مردم معرفي كنند. در مواردي كه جمعيت هدف نسبت به زبان و آداب رسمي يا روشنفكرانه بدگمان است، استفاده از اين تكنيك بسيار موثر خواهد بود.
نكوهش اجتماعي: تكنيكي است كه طراحان تبليغات رواني ميكوشند با استفاده از آن پذيرش جمعي مردم را جلب كنند؛ با بيان اينكه نگرش و اقدامات مغاير با مواضع تعيين شده ميتواند به طرد يا نكوهش اجتماعي منجر شود. اين تكنيك به عنوان اقدامي كنترلي، عمدتاً در جوامع سنتي كاربرد دارد.
مستندسازي: در تكنيك مستندسازي معمولاً نقل قولهايي براي رد يا حمايت يك سياست، عملكرد، برنامه يا شخصيت خاصي آورده ميشود. در اين تكنيك، در واقع اعتبار يا جايگاه شخص مورد استناد (يك كارشناس صاحبنظر يا يك چهره مورد احترام اجتماع) هزينه ميشود؛ بدين ترتيب جمعيت مخاطب ديدگاه خود را با افكار مقامات رسمي سازگار ميكند. در استفاده از اين تكنيك، چهار عامل حائز اهميتاند:
• مردم اصولاً به مقام يا مقاماتي اعتماد دارند كه كارايي و توانايي قابل اعتنايي را در حوزه مورد نظر از خود به نمايش گذاشته باشند.
• مردم معمولاً به مقاماتي بيشتر اعتماد ميكنند كه با ايشان پيوند مشتركي داشته باشند. براي مثال، سربازان معمولاً سخنان افسري را كه با آنها در چند عمليات طاقتفرسا همراه بوده بهتر از يك مقام غيرنظامي ميپذيرند.
• جايگاه رسمي مقام مورد استناد در القاي اعتماد و حسن ظن به مخاطبان بسيار اهميت دارد.
• از اشياي بي جان نيز ممكن است براي ابزار مستندسازي استفاده شود. در اينگونه موارد، تلاش ميشود تا ويژگيهاي فيزيكي شي خاصي در پيام مورد نظر گنجانده شود. براي مثال، امروز برجهاي دو قلوي تجارت جهاني امريكا آسيبپذيري جامعه امريكا را در اذهان تداعي ميكنند.
با استناد به مطالب بالا و تحقيقات گسترده و معتبري كه در خصوص تأثير رواني شديد رسانهها ـ به ويژه رسانههاي خبري غرب ـ در دست است، ترديدي باقي نميماند كه همه مخاطبان اين رسانهها، بسته به ويژگيهاي فردي خود، كم يا زياد در معرض تبليغات رواني جمعي قرار دارند. امروز وجود دروازهبانان فكري بر كسي پوشيده نيست؛ آنهايي كه به بهانه تعدد و تنوع موضوعات و محدوديت زمان پخش اخبار، راه ورود جريان اخبار به ذهن ما را سد ميكنند، برخي را انتخاب، بعضي را انكار و بعضي ديگر را تحريف ميكنند.