به گزارش
گرداب به نقل از کیهان، نشريه آلماني تاگس سايتونگ در تحليل اين مدعاي خود نوشت: «در سال هاي گذشته اختلاف شيعه و سني بر نقشه خاورميانه تأثيرگذار بود. همواره سخن از كينه عرب و فارس و رقابت شيعه و سني در ميان بود. بسياري از رژيم هاي عربي و بيش از همه حكومت سعودي و مصر، با ارائه تصويري ترسناك از شيعه گرايي، مخالفان داخلي خود را متهم مي كردند كه ستون پنجم ايران به عنوان دشمن هستند.»
تاگس سايتونگ مي افزايد: «ايران بعد از انقلاب اسلامي سال 1979 ابتدا صدور انقلاب را تبليغ كرد (بيشتر فكري و معنوي تا مادي)، اما حكومت هاي عربي قيام ها را با خونريزي سركوب كردند.
فقط حزب الله در لبنان بود كه آن موقع از تكانه انقلابي ايران استقبال كرد و از آن الهام گرفت. اين سازمان كه در سال هاي ابتدايي دهه هشتاد بنياد گذاشته شد تا جنوب اشغال شده لبنان به دست اسرائيل را آزاد كند، آرام آرام شعار "مقاومت اسلامي" را برجسته كرد. بزرگ ترين موفقيت حزب الله عقب نشيني نيروهاي اسرائيلي در سال 2000 بود.
بدين ترتيب حزب الله الگوي اسلام گرايان سني مانند حماس فلسطيني شد كه آنها نيز عليه اشغالگري اسرائيل و برتري طلبي ايالات متحده در خاورميانه مبارزه مي كنند. به ويژه بر اثر جنگ هاي اسرائيل در لبنان (2006) و نوار غزه (2008) اينان به هم نزديك تر شدند و حماس به ايران روي آورد تا از انزواي سياسي درآيد.»
نشريه آلماني همچنين نوشت: «حكومت سوريه نيز، در كنار جنبش هاي كوچك تر اسلامي از سال 1980 به اين "محور مقاومت" تعلق دارد. سران اين اتحاد، دبيركل حزب الله، حسن نصرالله و بشار اسد در سوريه و محمود احمدي نژاد در ايران، در بسياري از كشورهاي عربي از محبوبيت خيلي بيشتري نسبت به حاكماني چون مبارك برخوردارند كه بعضاً به صورت علني از آمريكا و اسرائيل جانبداري كرده اند.»
تاگس سايتونگ در پايان نوشت: «اگر شاه بحرين بخواهد به مخالفان شيعه امتياز بدهد، ممكن است گروه هاي شيعه تحت تبعيض را در ديگر اميرنشين هاي خليج فارس به سركشي ترغيب كند. بنابراين حاكمان منطقه نگرانند و عربستان نيروي نظامي گسيل داشته است.»