جوزف نای مبدع تئوری قدرت نرم در تازهترین نوشته خود، در یک ارزیابی کوتاه اما قابل توجه تاکید کرده است که عقیده دارد امریکا در اثر تحولات اخیر منطقه خاورمیانه وارد چرخه زوال شده است.
به گزارش گرداب به نقل از ایران هستهای، جوزف نای مینویسد: زماني که کشوري از نظر قدرت برتر است ناظران اغلب آن را يک کشور سلطه جو توصيف مي کنند. امروزه بسياري از صاحب نظران مي گويند که قدرت رو به افزايش ديگر کشورها و کم شدن نفوذ امريکا در يک خاورميانه انقلابي نشان از کاهش سلطه امريکا دارد اما اين واژه گيج کننده است.
از يک طرف داشتن منابع قدرت هميشه به اين معني نيست که صاحب اين منابع مي تواند به آن نتيجه اي که مي خواهد برسد. حتي کشته شدن اسامه بن لادن به دست نيروهاي ويژه امريکايي نيز چيزي از قدرت امريکا را نشان نمي دهد.
براي يافتن علت آن مي توان شرايط پس از جنگ جهاني دوم را در نظر گرفت. در آن زمان بيش از يک سوم محصولات جهان متعلق به امريکا بود و اين کشور از نظر تسليحات هسته اي برتري کامل داشت. بسياري آن را يک کشور سلطهگر جهاني مي دانستند. با اين حال امريکا نتوانست جلوي شکست چين و عقب راندن کمونيسم در اروپاي شرقي را بگيرد و نتوانست مانع بن بست رسيدن جنگ کره شکست جبهه ملي آزاديبخش يا سقوط رژيم کاسترو در کوبا شود.
مطالعات نشان مي دهد حتي در عصر سلطه ادعايي امريکا، فقط يک پنجم تلاش هاي اين کشور براي ايجاد تغيير در ديگر کشورها از طريق تهديدات نظامي موفقيت آميز بوده است. در حاليکه تحريم هاي اقتصادي در نيمي از موارد موثر بوده است.
اما بسياري معتقدند که برتري کنوني امريکا از نظر منابع قدرت يک نوع سلطه جويي است و اينکه اين سلطه همانطور که قبلا براي انگليس نيز اتفاق افتاد رو به زوال خواهد رفت. برخي از امريکايي ها با اين مسئله احساساتي برخورد مي کنند گرچه تاريخ نشان مي دهد اعتقاد داشتن به اينکه امريکا هميشه از نظر منابع قدرت برتر خواهد بود، درست نيست.
اما واژه زوال دو بعد مختلف از قدرت را شامل مي شود. يک بعد زوال کامل به معني انحطاط يا از دست دادن توانايي در استفاده موثر از منابع خود است و بعد ديگر زوال نسبي است يعني منابع قدرت کشورهاي ديگر بيشتر شود يا به طور موثرتري مورد استفاده قرار بگيرد.
گرچه امريکا با مشکلاتي روبروست اما به سختي مي توان آن را با زوال کامل در روم باستان و انگليس مقايسه کرد. تفاوت هاي اساسي در منابع قدرت نسبي امپراتوري انگليس و امريکاي معاصر وجود دارد. در امريکا آزادي بيشتري در مقايسه با انگليس وجود دارد. در واقع موقعيت جغرافيايي امريکا با انگليس بسيار متفاوت است. در حاليکه انگليس همسايگاني مثل آلمان و روسيه دارد امريکا از دو اقيانوس و همسايگان ضعيف تري برخوردار است.
اما با وجود اين اختلاف ها امريکايي ها در معرض چرخه اعتقاد به زوال قرار گرفته اند. برخي از ناظران مثل مورخ هاروارد نيل فرگوسن معتقدند که بحث بر سر مراحل زوال هدر دادن وقت است. اين يک سقوط سريع و غيرمنتظره است که بايد سياست گذاران و شهروندان را بسيار نگران کند. فرگوسن معتقد است دو برابر شدن بدهي عمومي در دهه آينده نمي تواند قدرت امريکا را کاهش دهد، اما مي تواند باور مردم را به توانايي اين کشور در برخورد با بحران ها کم کند.