Gerdab.IR | گرداب

موسوی دهه ‏60، موسوی دهه‏ 80 - بخش هفدهم

روشن‏فکر عصبانی

تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۰

موسوی، به گونه‌ای از امام(ره) و اندیشه‌ او سخن می‌گوید که گویی چیزی جز مفهوم "تحجر" در بیانات و مکتوبات ایشان موجود نبوده است. حال آن‌که التزام به خط امام(ره) التزام به تمامی مؤلفه‌های آن است.

گرداب- موسوی از ابتدای ورودش به عرصه‏ فعالیت‏های سیاسی، هر چند می‏کوشید خود را حزب اللهی وانمود کند، ولی به دلیل سنخ فعالیت‏های فکری و فرهنگی خود به عنوان یک روشن‏فکر به معنای رایج در تاریخ معاصر ایران شناخته می‏شد. از علل ورود موسوی به این جرگه، زمینه‏ تحصیلاتی و نقش عمده‏ همسرش، رهنورد، است...

موسوی و ادعای خط امامی
نفاق نهفته در گفتار و رفتار میرحسین موسوی با تأمل در ادعاهای وی در خصوص خط امام(ره) و عملکردش، بیش‌تر نمایان می‌شود. خط امام(ره) دارای شاخصه‌هایی است که منبعث از ملاک‌های نظری و عملی ایشان است. باید دید ادعای خط امامی بودن موسوی تا چه اندازه با این ملاک‌ها تطابق دارد؟ یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های خط امام(ره) حرکت بر مدار قانون است.
 
در اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی(ره) قانون و به ویژه قانون اساسی از حرمت و تقدس خاصی برخوردار است، تا آن‌جا که "تقوا" را همان رعایت قانون ‌شمرده، می‌فرمایند: «شرف و ارزش انسان‌ها در تبعیت از قانون است که همان تقواست.»[1]
 

امام(ره) هیچ‌کس را نیز فراتر از قانون نمی‌دانند و همه را در پیشگاه قانون برابر می‌شمارند. ایشان می‌فرمایند: «در اسلام همه کس حتی پیامبر عظیم‌الشأن صل‌الله‌علیه‌وآله در مقابل قانون، بی‌امتیاز در یک صف هستند.»[2]
 
امام(ره) معیار سنجش رفتار تمامی نهادها و اشخاص را قانون اساسی می‌شمارند و تأکید می‌کنند: «معیار در اعمال نهادها، قانون اساسی است و تخلف از آن برای هیچ‌کس چه متصدیان امور کشوری، لشکری و چه اشخاص عادی جایز نیست.»[3]
 
ایشان در جای دیگر اظهار می‌دارند: «شماها باید خودتان را تطبیق دهید با قانون، نه قانون [خودش را] با شما تطبیق بدهد. اگر قانون بنا باشد که خودش را تطبیق بدهد با یک گروه، تطبیق بدهد با یک جمعیت، تطبیق بدهد با یک شخص، این قانون نیست.»[4]
 
با این وصف، چگونه می‌شود از خط امام(ره) دم زد، اما سفارشات ایشان در خصوص تمکین به قانون را فراموش کرد؟ موسوی و هم فکرانش که خود را نه تنها حامی خط امام(ره) بلکه متولی آن هم می‌دانند، چه توضیحی برای تضعیف جایگاه شورای نگهبان به عنوان یک نهاد قانونی دارند؟ آیا اتهام تقلب و خیانت نسبت به آرای ملت به شورای نگهبان با این ادعاها می‌خواند؟ امام(ره) در خصوص شورای نگهبان می‌فرمایند: «شما توقع نداشته باشید که مورد اهانت واقع نشوید. همه می‌دانید تا کسی کاری انجام ندهد کسی به او توهین نمی‌کند. توهین برای کسانی است که می‌خواهند زنده باشند. هیچ کدام از ما نباید انتظار تعریف را داشته باشیم. باید به حکم خدا عمل کنیم و به این هم کاری نداشته باشیم که چه کسی از این کاری که برای خدا می‌کنیم خوشش می‌آید و یا چه کسی بدش می‌آید. من در تمام مواقعی که مقتضی بوده است، مجلس و شورای نگهبان را تأیید کرده‌ام. ما باید دست در دست یک‌دیگر بگذاریم تا یک کشور اسلامی درست کنیم.»[5]
 
امام(ره) در جایی دیگر اظهار می‌دارند: «شورای محترم نگهبان که حافظ احکام مقدس اسلام و قانون اساسی هستند، مورد تأیید اینجانب هستند و وظیفه‌ آنان بسیار مقدس و مهم است و باید با قاطعیت به وظایف خود عمل کنند. البته توجه به اهمیت حفظ نظام جمهوری دارند که با آن هیچ حکم و امری مزاحمت نمی‌کند و برای حفظ آن از هیچ کوششی نباید مضایقه کرد و معلوم است آقایان با تعهدی که دارند تحت تأثیر هیچ جوی واقع نمی‌شوند.»[6]
 
میرحسین با زیر سؤال بردن انتخابات، شورای نگهبان را به مجادله فرا خواند و حتی از مهلت قانونی که شورای نگهبان برای رسیدگی به اعتراض‌ها فراهم کرده بود، استفاده نکرد.
 
موسوی، به گونه‌ای از امام(ره) و اندیشه‌ او سخن می‌گوید که گویی چیزی جز مفهوم "تحجر" در بیانات و مکتوبات ایشان موجود نبوده است. حال آن‌که التزام به خط امام(ره) التزام به تمامی مؤلفه‌های آن است. از فردی که بیش از همه از صداقت و اخلاق سخن می‌گوید، برخورد گزینشی و یک سویه با اندیشه و خط مشی امام(ره) شگفت انگیز است. موسوی بدون التزام عملی به مؤلفه‌های اندیشه‌ امام(ره)، مدعی خط امامی است. یک نمونه از این نبود التزام عملی، دیدار وی با اعضای نهضت آزادی است.

جلسه‌ ‌محرمانه‌ ‌‌موسوی با جمعی از اعضای گروهک نهضت آزادی پرسش‌های جدی و اساسی در ذهن‌ها پدید آورده است! نخست آن‌که موسوی چگونه اعضای گروهکی را که امام راحل(ره) خطر آن‌ها را بیش‌تر از منافقین می‌دانست، به حضور ‌پذیرفت؟ آیا این حرکت را جز پشت پا زدن به راه امام(ره) و خون شهدا می‌توان تعبیر کرد؟ لازم است موسوی به افکار عمومی، احترام گذارده و صادقانه آن‌چه میان وی و اعضای این گروهک مطرح شده را به اطلاع مردم برساند؛ گفته می‌شود، برخی توافق‌های پنهان میان گروهک نهضت به اصطلاح آزادی و دیگر گروهک‌های ملی مذهبی با موسوی صورت گرفته است.[7]
 

در این باره، یادآوری صحبت‌های حضرت امام خمینی(ره) در مورد نهضت آزادی قابل تأمل است: «پرونده‌ نهضت آزادی و همین‌طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت می‌دهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرف‌دار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکاست... به حسب امور بسیار دیگر نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون‌گذاری یا قضائی را ندارند... نهضت آزادی و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلام آشنا نیستند. نتیجه آن که نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیای از کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آن هستند می‌گردند باید با آن‌ها برخورد قاطعانه شود و نباید به رسمیت شناخته شوند.»[8]
 
جلوه‌ دیگری از نفاق موسوی حضور در بیوت برخی از مراجع عظام، نامه نگاری به ایشان و دیگر استفاده‌های ابزاری از موقعیت دینی و اجتماعی روحانیت و هم‌زمان پذیرش همکاری و حمایت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است، در حالی که حوزه‌ علمیه به طور رسمی این سازمان را غیرقانونی اعلام کرده است. چگونه موسوی نظر حوزه‌ها را که جایگاه ویژه‌ای در سیره‌ امام(ره) دارد این‌گونه نادیده می‌گیرد؟ از سوی دیگر دیدگاه‌های ضددینی اعضای این حزب، مانند آغاجری که عصمت ائمه علیهم‌السلام را زیر سؤال برده و اصل تقلید را نفی و کار فرد مقلد را شبیه کار میمون دانسته بود، از ذهن ملت ایران پاک نشده است.
 
موسوی، روشن‌فکر عصبانی
موسوی از ابتدای ورودش به عرصه‌ فعالیت‌های سیاسی به دلیل سنخ فعالیت‌های فکری و فرهنگی خود به عنوان یک روشن‌فکر به معنای رایج در تاریخ معاصر ایران شناخته می‌شد. از علل ورود موسوی به این جرگه، زمینه‌ تحصیلاتی و نقش عمده‌ همسرش رهنورد است. با این وجود، او در دهه‌ اول انقلاب سعی می‌کرد خود را یک نیروی تمام عیار حزب اللهی معرفی کند؛ ادعایی که هنوز هم ادامه دارد.
 
مروری بر بیانیه‌ها و سخنرانی‌های تبلیغاتی موسوی و هم‌چنین برنامه‌ حضور در مزار شهدا و دیدار با علما در سفرهای انتخاباتی او، نشان می‌دهد که موسوی هم اکنون هم دنبال این است که خود را یک نیروی متدین، انقلابی و حزب اللهی معرفی کند. اما شاخصه‌هایی از رفتارهای وی ما را مجاب می‌کند وی را یک روشن‌فکر معرفی کنیم تا فردی انقلابی و هم‌چنین از علایم روشن‌فکری در تاریخ معاصر ایران، عصبانیت است.
 
 ترس و عصبانیت، سرخوردگی ناشی از انزوای سیاسی، فرهنگی و عدم پذیرش عمومی در بدنه جامعه اتفاقی است مکرر و مستمر که روشن‌فکران سکولار را عصبانی کرده و می‌کند. روزگار بهتری که به قول جلال، آرزوی روشن‌فکران است، گویا در مختصات فرهنگی ایران اسلامی قابل تحقق نیست و هر چند روشن‌فکران برخی به ظرافت همین حقیقت را دریافته و به آن اعتراف کرده‌اند اما از تبعات آزار دهنده‌ روانی و احساسی آن توان رهایی ندارند.[9] امام راحل(ره) تعبیر جالبی درباره‌ اینان دارند؛ امام روشن‌فکران را بریده‌ از مردم می‌دانند و آن‌ها را عامل همه‌ عقب ماندگی‌های جامعه‌ اسلامی ایران معرفی می‌کنند![10]
 
مزاج عصبانی موسوی سابقه‌دار است. همان طور که حضرت امام(ره) به هنگام رد استعفای وی فرمودند: «در هنگام عصبانیت، تصمیم نگیرید.» البته این بیان نشان از شناخت امام(ره) از این ویژگی روحی وی هم دارد.
 
با این حال تحلیل محتوای بیانیه‌های مکرر موسوی در ماه‌های اخیر نشان‌گر تسری شتابنده‌ عصبانیت در نوشته‌های اوست. او آشکارا به دولت‌مردان و مسئولان فحاشی می‌کند و اعتقادات و حساسیت‌های میلیون‌ها نفر را در سراسر ایران، به تمسخر می‌گیرد.[11]
 راضیه امیری رز، فاطمه امیری رز و افسانه قائم


منابع:
[1]- صحیفة امام ج 14،ص 221
[2]- همان
[3]- همان ، ص201
[4]- همان، ص415
[5]- همان ج 17، ص441
[6]- همان، ج 19، ص155

[7]- دیدار اعضای نهضت آزادی با موسوی، خبرگزاری فارس، 30/1/1388
[8]- صحیفه نور ،ج22،ص384.
[9]- وحید یامین پور، چرا موسوی این‌قدر عصبانی است؟، رجا نیوز، 09/7/1388
[10]- صحیفه‌ نور ،ج 12، ص207.، به نقل از همان
[11]- همان
 
منبع: برهان