حکایت عکس امام را میشد به راحتی فهمید. به فرموده، برای هر دو طرف بود؛ عکس امام و راه امام. اما تابلو چه داشت که برای امام حاضر منقوش بود و نه برای دیگران؟
«… علاوه بر تابلو، قاب عکسی هم از امام داخل اتاق نصب شده بود که تعدادش از یکی بیشتر بود. یکی بالای همان تابلوی جالب نصب بود؛ دقیقا پشت سر مدعوین و روبروی میزبان و دیگری بالای سر رهبر بود و روبروی میهمانان.
حکایت عکس امام را میشد به راحتی فهمید. به فرموده، برای هر دو طرف بود. عکس امام و راه امام. اما تابلو چه داشت که برای امام حاضر منقوش بود و نه برای دیگران؟
تا آخر دیدار هر چند لحظه یک بار درگیر خواندنش میشدم. اما نمیتوانستم که نمیتوانستم. اصلش ما نباید تابلو را هم میدیدیم ولی به خاطر نبود فضای کافی و روبرو نبودنمان به جایگاه رهبر، توانسته بودیم تابلو را ببینیم اما نمیتوانستیم آن را بخوانیم.
یکی از دوستانم که کنارم نشسته بود اتفاقا طلبه بود. او هم نتوانست بفهمد که مولا چه فرموده و دخلش به اینجا و آن هم اینطور مبهم نوشتنش برای چیست. من هم آنقدر سر به سرش گذاشتم که همان روز که دیدار تمام شد، به وسیله همان یکی دو کلمهای که توانسته بودیم بخوانیم، روایت امیرالمومنین را پیدا کرد و برایم فرستاد.
روبروی آقا و درست پشت سر میهمانان این کلمات گهربار از مولا علیعلیه السلام خودنمایی میکرد. آن هم به صورتی که کمتر کسی موفق به خواندنش میشد:
امام علیعلیهالسلام:
مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلیَکُن تَدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم؛