گرداب- مقام معظم رهبري در 30 خرداد 60، همزمان با پنجمین سال درگذشت دکتر علی شریعتی در مصاحبهای با روزنامه جمهوری اسلامی به بیان نظرات خویش در خصوص ابعاد شخصیتی شریعتی و نقد مخالفان و موافقان وی پرداختند.
از شگفتیهای زمان و شاید از شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش به نوعی با هم همدستی کردند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست.
مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند.
بیگمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمیکنم که این اشتباهات کوچک بود، اما معتقدم که در کنار اين اشتباهات، چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییها هم برخوردار بود؛ پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگیهای او را نبینیم.
ممکن بود او اشتباهاتی در مسائل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی مثل توحید، یا نبوت و یا مسائل دیگر داشته باشد، اما این نباید موجب شود که ما شریعتی را فقط با همین نقاط منفی بشناسیم.شریعتی را سنگری برای کوبیدن روحانیت و اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام کردندظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبندهتر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صف آرایی کرده و سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند؛ به طوري كه حتی کوچکترین اشتباهات را از او نپذیرفتند.
طرفداران شريعتي سعی کردند اختلافی که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند، در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند؛ در حقیقت شریعتی را سنگری برای کوبیدن روحانیت و اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام کردند.
خود این منش و موضعگیری کافی است تا عکسالعملها را در مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر و مخالفان او را در مخالفت حریصتر کند. عده اي از کسانی که به نام شریعتی و به عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف می زنند، کمک میکنند تا شریعتی را هر چه بیشتر منزوی کنند.
شريعتي همواره خود را علاقهمند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی میکردمتاسفانه به نام رساندن اندیشههای او، یا به نام نشر آثار او، فجایعی در کشور صورت میگیرد؛ فراموش نکرده ایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام "فرقان ها" خودشان را دنباله رو خط شریعتی میدانستند.
آیا شریعتی به راستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقهمند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می کرد.
عدهاي و از جمله بعضی از افراد خانواده شریعتی خود را به او منتسب ميكنند. اینها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی برای مقاصد سیاسی سوءاستفاده می کنند و ضربه این طرفداری و جانبداری به شخصیت شریعتی يقينا کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست.
مخالفان را میشود با تبیین و توضیح روشن کرد، با بیان برجستگیهای شریعتی متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد، او را منزوی کرد، اما این گونه موافقان را به هیچ وسیلهای نمیشود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد.
بنابراین معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و مخالفان چهره مظلومی است و اگر بتوانم در این باره رفع ظلمی بکنم به مقتضای دوستی و برادری دیرینی که با او داشتم، حتما ابایی ندارم.
سوال:
عدهای معتقدند که معمولا شخصیتها از دور یا پس از مرگ مبالغهآمیز و افسانهای جلوه میکنند، آیا به نظر شما در مورد شریعتی نیز میتوان این نظر را صادق دانست و آیا چهره او نیز دستخوش چنین آفتی شده است؟جواب: درمیان قشری از مردم، بخشی از شخصیت شریعتی مبالغهآمیز و افسانهآمیز جلوه میکند، اما متقابلا بخشهای ناشناختهای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد.
شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام معرفی کنند، اما این ها افسانه و مبالغه آمیز است و چنین تغییراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی کند.
شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلاماما متقابلا شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج میبرد.
وي کوشش میکرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگیساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند؛ این بعد از شخصیت شریعتی آن چنان که باید و شاید شناخته شده نيست.
هنر شريعتي بيان واژهها و مفاهيم به زبان نسل خوددر اينكه شریعتی یک آغازگر بود، نبايد شک کرد؛ او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود.
قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آن چنان که او فهمیده بود، فهمیده بودند، اما هیچ کدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند در قالب واژهها و تغییراتی که برای نسل امروز ما و یا بهتر بگویم مخاطبان آن روز شریعتی، گیرایی داشته باشد، مطرح کنند.
شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسائل کشف شده اسلام مترقی بود، ولي نميتوان او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کرد. اگر کسی چنین مقایسهای بکند ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به درستی نشناخته است.
سوال:
درباره رابطه عاطفی و فکری شریعتی با روحانیت و روحانیون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانهای عرضه شده است، آیا شما میتوانید به عنوان یک روحانی که با دکتر دوست و در بسیاری موارد همفکر بوديد، حقیقت را در این مورد بیان کنید؟جواب: اتفاقا اين بخش از بخشهای ناشناخته چهره و شخصیت دکتر است؛ اول خاطرهای را برای شما نقل میکنم و بعد پاسخ شما را میدهم.
شريعتي بنيانگذاري روحانيت جديد را استعماري و خطرناك ميدانستدر سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، درس تفسیر میگفتم. در این درس یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که در مورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت که وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهار نظر وجود دارد:
1- حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمیخواهیم.
2- قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی بدون اعمال هیچ اصلاحی در آن.
3- تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداشته و با شرایط لازم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم .
4- اصلاح روحانیت موجود. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارائه دلیل به نظر چهارم معتقد بودم.
همان اوقاتی بود که تازه زمزمههایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته میشد که دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کم عقیده یا بی عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقهای ندارد، اما وقتي در جلسه درس این مطلب را بیان میکردم، با علاقه فراوانی گوش میداد.
شريعتي موارد يك و دو را غلط ميدانست و مورد سوم را از همه بدترتوجه میکنید! گفت این از همه بدتر، از همه خطرناکتر و از همه استعماریتر است، اما وقتي رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود، گفت: بله این نظر خوبی است.
روحانیت یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه استشریعتی برخلاف آنچه گفته میشود نه تنها ضدروحانی نبود، بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود.
او میگفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه می شود.
اینها اعتقادات او بود. در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جزء معارف قطعی شریعتی بود.
تصور شريعتي در مورد روحانیت اين بود كه روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوششان گذاشته، بهطور کامل عمل نمی کنند.
در اینجا هم یک خاطره ای نقل می کنم برای شما در سال 47؛ یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد و در یک جلسه مشترک با آل احمد و مرحوم شریعتی.
علت انتقاد از حوزه علمیه، انتظار و توقع از آن استدر آن جلسه درباره روحانیون بحث شد، هر کسی یک چیزی می گفت، شریعتی مقداری انتقاد کرد، مرحوم آل احمد به شریعتی گفت: «شما چرا از حوزه علمیه اینقدر انتقاد می کنی بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن.»
مرحوم آل احمد دو - سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می شود ديدگاه او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید.
او گفت: «علت اینکه من از روحانیت و حوزه علمیه انتقاد می کنم، این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقعي داریم كه از روشنفکر جماعت نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده مورد انتظار ما نیست، اما روحانیت یک نهاد اصیلی است و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم، بنابراين چون آن انتظارات عمل نمی شود به همین دلیل انتقاد می کنم.»
او معتقد بود که روحانیون به رسالت خود بهطور کامل عمل نمیکنند تا اينكه سال حدود 51 و نزدیک 52، در اثر تماس هایی که دکتر با چهره هایی از روحانیت، بهخصوص روحانیون جوان گرفت، کلا عقیده اش عوض شد.
شريعتي در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل میکنند و لذا در اواخر عمر نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود. وي معتقد بود که اکثریت روحانیون در خط عمل به همان رسالتی هستند که واقعا بر دوش روحانیت هست.
سوال:
گروههای چپ و شبه چپ امروز سعی میکنند شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند؛ از طرفی گروههای سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج لیبرال نیز شریعتی را ملک مطلق خود میدانند. اين تناقض به چه صورت است؟جواب: مشکل را خود این دو ادعا حل میکند. با توجه به اينکه هر کدام دیگری را تخطئه میکند، بنابراین نتیجه میگیریم شريعتي نه ملک مطلق لیبرال هاست و نه قطب و محور چپ ها و شبه چپ ها، اما در مورد چپی ها باید صریحا و قاطعا بگویم كه شریعتی جزء شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضدچپ و ضد مارکسیسم بود.
روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازهشان چاپ شد، در مشهد یک نفر از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود، دفاع می کرد، اما شریعتی آن شخص را چنان کوبید که ضد چپ بودن وي براي من بسيار تعجب آور بود.
بنابراین هر کس و هر چپگرایی (حتي زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند، یقینا گزافهای بیش نگفته است؛ همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقینا گزافهای بیش نگفته است.
همین مجاهدین که امروز از دکتر شریعتی طرفداری میکنند، در سال 51 و 52 جزء سختترین مخالفان شریعتی بودند، اما اينكه امروز چطور میتوانند شریعتی را قطب خودشان بدانند، سوال برانگيز است!
بهرهبرداري سیاسی و فکری ليبرالها از شريعتيعدهای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه که خیلی اهل خطر کردن و ورود در مبارزات جدی نبودند به خاطر امکاناتي (خانه يا باغي) كه داشتند شریعتی را دعوت می کردند.
وي هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل اینها و با استفاده از امکاناتشان برای 50 -100 نفر، کمتر یا بیشتر صحبت میکرد، ولي ليبرالها بهره برداریهای جمعی و سیاسی و فکری را از آن جلسات انجام میدادند.
حقیقت این است که شریعتی به هیچ وجه وابسته به اینها نبود و فقط از امکاناتی که در اختیار آنها بود استفاده میکرد.
سوال:
اگر شریعتی را مرحله تازهای از رشد اندیشه اسلامی و در عرصه ذهنیت ایران میبینید مرحله بعد از او را چه میدانید؟جواب: البته من شریعتی را به صورت یک مرحله میتوانم قبول کنم؛ به این معنا که همان طور که قبلا گفتم او کسی بود که اندیشههای مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه بر فرهنگ رایج آن نسل میتوانست بیان کند.
مرحله بعد از شريعتي چيست؟شريعتي ابتکارهای زیاد و مسائل جدیدی داشت، اما به معنای درست کلمه شریعتی یک مرحله بود، مرحله بعدی این است که آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده و ارائه داده بود، با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم.
آنچه که به دست خواهد آمد مرحله جدیدی است که می تواند برای نسل ما مفید باشد؛ به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم و اين دو را با هم مطالعه کنیم. ترکیبی از زیباییهای شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی مطهری به وجود بیاوریم كه آن همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد.
خبرگزاری دانشجو