گرداب- در چند وقت اخیر اخبار و اطلاعات نگران کنندهای در خصوص افزایش فرقههای نوظهور و فعالیتهای گسترده آنها و جذب اقشار مختلف جامعه، به خصوص جوانان شنیده میشود. ابداع مناسک جدید، احداث مکانهای مقدس دروغین، تغییر و تحریف آیات قرآن، معیار زدایی، ادعای منجی بودن و ادعای خدایی کردن و... نمونهای از فعالیتهای مخرب این گروهها در جهت انحراف از روحیه معنویت خواهی حقیقی و یکی از راهبردهای دشمنان نظام اسلامی برای مقابله و جلوگیری از نفوذ آثار و برکات انقلاب اسلامی برای دیگر ملتهای جهان است. در این خصوص با علی محمدی، کارشناس مسائل فرهنگی به گفتگو نشسته ایم.
- امروز بحث عرفانهای نوپدید و فعالیتهای فرقهای آنها در جهت جذب و انحراف اقشار مختلف به خصوص جوانان در جامعه بازتاب گستردهای پیدا کرده به عنوان اولین سؤال لطفا کمی در خصوص فعالیتها و پیشینه آنها توضیح بفرمایید؟ بحث فرقهسازی و فعالیتهای این گروهها یک مقوله بسیار جدی است که چند سالی وارد جامعه ما شده است. البته این تفکرات سابقهای دیرینه دارند. به طور کلی ادیان الهی از ابتدا با این مقولهها سر و کار داشتهاند. در اسلام هم بعد از پیامبر مکرم اسلام برخی ادعاهای گوناگونی کردند به این عنوان که خودشان و اطرافیانشان مصداق نشانههایی هستند که پیامبر اکرم فرمودند یا بعد از پیامبر، انبیا وعدههایی به انسانهای صالحی دادند که برخی افراد خود را مصداق آنها میدانستند و گاهی حتی برای اثبات این امر اسامیای برای فرزندانشان انتخاب میکردند که ائمه نام برده بودند. این افکار از 1400 سال پیش تا انقلاب ما، هر از چندگاهی خودنمایی کرده است. وجود فرقههایی مانند وهابیت، بهائیت که دست ساز روسیه و انگلستان است جامعه ما را به شکلی دچار آسیب کرده که هنوز از آنها در امان نیستیم.
متأسفانه در 15 سال اخیر فرقههای جدیدی ظهور و بروز پیدا کردهاند. این فرقهها هم داخلی و هم وارداتی هستند. فرقههای داخلی گاهی به صورت مدعی بروز پیدا کرده و گاهی نیز تحت تأثیر شیوههای سازمانهای اطلاعاتی دنیا قرار داشته که البته با فرقههای وارداتی تفاوت دارند. وارداتیها تفکراتی هستند که به دو شیوه ارائه شدهاند: دستهای از آنها تفکراتی که در حد فکر باقی می مانند و دسته دیگر تفکراتی که به صورت تشکیلات درآمدهاند.
مشکل اصلی ما این است که بعضیها خطا و اشتباه را میبینند ولی قبول ندارند افرادی که مرتکب این اشتباهها و خطاها میشوند تفکر فرقهای و فعالیتهای فرقهای دارند و تشکیلاتی عمل میکنند. بعضیها فقط تفکر فرقهای دارند اما برخی دیگر افزون بر این تفکر، فعالیت و تشکل نیز دارند.
ا
ز نمونه تفکرات تشکیلاتی وارداتی میتوان به تفکرات "پائولو کوئیلو"، اشاره کرد که یک تفکر فرقه ساز است. میخواهند این تفکر را انتخاب کنند و فعالیتهایشان را بر این مبنا قرار دهند. این افراد درون کشور دچار یک فرقهگرایی میشوند. برخی هم درون کشور به صورت تشکیلات هستند و شکل جذب، آموزش، تقسیم مسئولیت فکری و سرسپردگی به خود میگیرند، مانند فرقه "رام ا...".
اوایل انقلاب فرقهای به نام منافقین داشتیم که همین کارها را انجام میداد و حتی دستورات دین مبین اسلام را تغییر میداد. یا تشکیلاتی به نام "فرقان" وجود داشت که روی آیات و روایات تفسیر به رأی ارائه میکرد که سرانجام هر دوی این گروهها به ترور مسئولین و انجام مناسک خاص روی آورند، اما فعالیت منافقین گستردهتر بود با این حال فرقان زودتر به عملیات تروریستی دست زد و در همان وهله اول افرادی مانند "شید عراقی" و "شهید مطهری" را مورد هدف قرار داد.
- خطر کدام گروه بیشتر است؟فرقهها، بحث امنیتی دارند و کشور را دچار اخلال میکنند، زیرا هم تفکر و هم تشکیلات فرقهای هستند و با شگردهای خاصی، افراد را مسخ و سرسپرده میکنند و در نهایت، دست به حرکات غیرانسانی میزنند. مانند بحث ترور. زیرا چالشهای ضد انقلابی، غیر انسانی است و به سمت متلاشی کردن خانوادهها روی میآورند و به سمت تغییر دستورات مهمی میروند که برای جامعه اسلامی ما خطر دارد. شاید اگر مثلاً جامعه ما مانند هندوستان بود، خطر نداشت ولی چون جامعه ما یک جامعه اسلامی است، بسیار خطرساز میشود.
گروهی هم مدعیان داخلی هستند که شباهتهایی به هم دارند، زیرا اول؛ ادعای خارقالعاده بودن دارند که اصلاً قابل اثبات نیست و دوم اینکه سعی بر تأثیرگذاری بر افراد را دارند. به عنوان نمونه در بین افراد مدعی شخصی بود که ادعای خدایی داشت و از ادعای خود هم پایین نمیآمد و جوانهای تحصیل کرده را جذب کرده بود.
- با وجود پوشالی بودن این تفکرات، چه عاملی سبب جذب اشخاص مختلف به این فرقهها میشود؟ آیا دلیل اصلی جدب جوانان دعوت این گروهها به اباحهگری نیست؟ در واقع صحبت شما درست است اما نه در همه موارد. زیرا بعضی از این گروهها نه تنها انسان را به اباحه گری نمیکشانند حتی بعضی از آنها وظایف معنوی افراد را بیشتر میکنند که این امر سبب جذب افرادی میشود که دوست دارند فعالیت معنوی بیشتری داشته باشند. از این رو به سراغ کسانی میروند که افزون بر راز آلود و تشکیلاتی بودن به آنها تکلیف بدهند، به همین دلیل به سمت این تشکلات فرقهای کشیده میشوند.
این یک حقیقت است که جوانها دوست دارند به سمت معنویت بروند و هم این که فعالیت معنوی داشته باشند و هم یک وظیفهای را در یک محیطی به عهده بگیرند. نکته بسیار مهم این است که جوانها دوست دارند رازآلود باشند. از این طریق احساس میکنند که تمکین روحی پیدا کردهاند. این ویژگی به خصوص در جوانانی که از اینترنت بیشتر استفاده میکنند، بیشتر است. دلیل دیگر جذابیت عرفانهای کاذب در واقع جمعی بودن فعالیتهای آنها است که انسانهای تنها و بحران زده را به سمت خود جذب میکنند.
در حقیقت افرادی که توان گرداندن این گروهها را دارند جوانان را فریب میدهند و در ابتدا برای جذب آنها اعلام نمیکنند که ما مدعی فرقه هستیم، چه بسا ابتدا روی خوش نشان میدهند و از قرآن و روایات استفاده میکنند، اما بعد از جذب عدهای، یک مقداری برای خودشان وجه رب النوعی قائل میشوند.
به عنوان نمونه فردی در شمال تهران ابتدا جوانها را جمع میکرد بعد کم کم مطرح شد که ایشان با غیب در تماس است و مأموریتی دارد و بعد هم کم کم ادعاهای بزرگتری را مطرح کرد. این روش مشترک جدب تمامی این فرقه ها است.
نمونه دیگر خانمی بود که ابتدا درس اخلاق میداد ولی کم کم مطرح کرد که با غیب در ارتباط است و به وی عنایتهایی میشود و مأموریت و رسالتهایی را بر عهده دارد.
وقتی بررسی میکنیم که فرقههای وارداتی با چه تفکری دارند افراد را جذب میکنند متوجه میشویم که این افراد با ادعای فرا درمانی و در حقیقت درمان، مردم را به سمت خود جذب میکنند و تشکیلات خود را قوی میسازند. اینها با رمالهایی که ادعا میکنند میتوانند از راه دعانویسی مردم را درمان کنند، هیچ فرقی ندارند بلکه بدتر از آنها عمل میکنند. آنها به مردم دعا میدهند ولی اینها اعتقادات مردم را از آنها میگیرند. وقتی بررسی میکنیم مشاهده میشود که زیربنای چنین فرقهای کاملاً ماتریالیستی است و تعریف مادی از جهان دارند. مثلاً در مورد ملائک که قرآن آشکارا آنها را غیب مطرح میکند، اینها میگویند که این تفکر، تفکر عامیانه است و یک سر بالهای ملائک اتمها و اوربیتالهای درون اتم است و همان تفکر تضاد دیالکتیکی را با این توجیه که آنتی تز یک وجهی از عزرائیل یا جلوهای از اوست مطرح میکنند. این یعنی التقاط.
اما ما در تفکرات ناب اسلامی، تفسیر مادی نسبت به غیب نمیتوانیم، داشته باشیم. این که کسی این گونه تفسیر کند و بعد خود را مرتبط با هوشمندی جهان و روح القدس بداند این یعنی ادعای پیغمبری، چرا که رهبر این فرقه که تحصیلات زیر دیپلم دارد میگوید: «من نه استادی داشتم و نه کتاب خواندم و هر چه دارم از دریافتهای من از سوی روح القدس است.»
- چه عواملی سبب طرح چنین ادعاهایی از سمت این افراد میشود؟این جا نقش خوابها و توهمات بسیار مهم است. مثلا فردی می گوید: «شبی خوابی دیده که از غیب سروش آمده که تو یک رسالتی بر عهده داری و به راستی فکر کرده که دارای رسالت شده است.»
اگر همین سه ماهه اول سال 90 را بررسی کنیم به موارد زیادی برخورد می کنیم؛
یک مورد پزشکی بود که ادعا میکرد دارای رسالت جهانی است و به عنوان یک هماهنگ کننده در کل جهان به وی مأموریت داده شده و میتواند کل مشکلات بشریّت را حل کند و ادعا میکرد که 313 نفر، کسانی هستند که به ایشان گرایش پیدا میکنند.
مدعی دیگری بود که اکنون در زندان به سر میبرد و بر اثر همین توهمات تصور میکرده که باید برای زوجهای جوان احکام شرعی صادر کند و حتی در این احکام شرعی دستور طلاق هم میداده و خودش را به عنوان یک فرد ویژه و ماورایی مطرح میکرد. با این تصور که مأموریت دارد تا دیگران را به سمت حقایق واقعی رهنمون سازد. این فرد بازداشت شده و واقعاً به مشکلات خود و تفکرات مخروبش اعتراف کرده تا وقتی بیرون از زندان بود میگفت این تفکرات الهی است ولی اکنون میگوید هر چه گفتم، شیطانی بود.
مورد دیگر دستگیری رمالان همدانی بود که یکی از آنها میگفت برای این کارها از خدا رسماً اجازه گرفته است یا شخص دیگری که سابقه دار و معتاد بود اما رمالی هم میکرد یا موردی که کشاورز و بیسواد بود ولی با توهم این که میتواند مشکلات مردم را حل کند و اجازه این کار را دارد، سالها به این کار مشغول بود و در سرتاسر ایران تبلیغ میکرد اما زمانی که دستگیر شد بلافاصله گفت اشتباه کردم، چون دید مسئله بسیار جدی است.
از آخرین فرقهای که در این سه ماه با آن برخورد شده میتوان به فرقه کیهانی اشاره کرد که رئیس فرقه مرتد شناخته شد و نفرات شورای اولشان از سوی مراجع قضائی بازداشت شدند. درحقیقت یکی از اهدف اصلی این فلسفه بافیها و لفاظیها تسلیم مطلق اعضا در برابر خواستههای سرکرده فرقه است. که با چند سؤال ساده میتوان دروغ و پوشالی بودن این ادعاها را دریافت. آنها در پاسخ به این سؤال که چه کسی به شما اجازه پیشگویی داده است، هیچ جوابی ندارند.
- به نظر شما ریشه این تفکرات از کجا سرچشمه می گیرد؟وقتی که خوب دقت میکنیم متوجه میشویم که این نوع ادعاها در بین معتقدات فرقه آمریکایی "اکنکار" بسیار است و با مبانی کابالیستی آن که تناسخ و کاراما است، مطرح میشود. باید گفت همه شبه عرفانهای وارداتی مبنایشان بحث تناسخ و کاراماست. در قاعده تناسخ تعریف اولیه خلقت متفاوت با چیزی است که قرآن برای ما مطرح میکند.
در این فرقهها در تعریف معاد نیز بهشت و جهنم مطرح نیست و همه افراد به نحوی از برزخ به سمت تعالی میروند که این تعالی یا ذوب در نور است یا سیر در ملکوت که آنها میگویند در لامکان، لازمان و لاتضاد یعنی یک تعریف مادی از ملکوت و یا به نحوی سیر در جهانهای موازی که خود تعریف میکنند، خواهند داشت و در این قاعده حساب و کتاب، بهشت و جهنم حذف میشود تمام تفکرات شبه عرفانی شرقی غربی و حتی آمریکای جنوبی با این قاعده شکل گرفته است.
این تفکر در حقیقت اومانیسم را به رسمیّت میشناسد و در پایان این تفکر انسان جای خدا مینشیند، لذا در تعالیم فرقهای به فرد گفته میشود که اگر به درون خود سفر کنی به خدا میرسی و تو خودت هادی خودت هستی و تفکر خود خدایی از این جا شکل میگیرد: "گر به خود آیی به خدا رسی" و این درست همان چیزی است که تفکر اسلامی ما به آن وسوسههای شیطانی و یا تفکرات غیر الهی میگوید.
شبهاتی که کابالیستها در بحث خلقت انسان مطرح میکنند جریان تفکری ضد قرآنی است که از تفسیر غلط خلقت آغاز میشود تا به ایدئولوژیهای غلط فرقهای میرسد و در نهایت به شیطان پرستی ختم میشود که نمونه آن را میتوانیم در فرقه کیهانی مشاهده کنیم. در حالی که ما بهشت اولیه خلقت انسان را بهشت آگاهی میدانیم و خداوند متعال را اولین مربی انسان قلمداد میکنیم، ولی آنها آشکارا آن بحث را بهشت نا آگاهی و شیطان را معلم اول انسان قلمداد میکنند.
از این تفسیر نسبت به خلقت انسان چه چیزی برداشت میشود؟ وقتی شیطان معلم اول انسان است آیا هدایت انبیا معنا و مفهومی دارد؟ آنها حتی پا را فراتر نهاده و اصالت بهشت اولیّه را ظلمات مطرح میکنند و میگویند خدا انسان را در ظلمت قرار داد تا ببیند او راه رسیدن به نور را پیدا میکند یا نه؟ در حالی که به اعتقاد قرآن انسان در نور قرار داشت و فریب شیطان او را به سمت ظلمت برد و شیطان او را فریب داد و این فریب عاملی نبود که او معلم اول تلقی شود!
همین تفاسیر غلط کار را به جایی رسانده که امروزه ما در سطح جهان صدها فرقه [کاذب] را مشاهده میکنیم. تا حدی که در برخی از کشورهای اروپایی، اداراتی با عنوان مبارزه با فرقهها با قوانین مصوب تأسیس شده است. اساساً فرقهها و اعضای آنها خلاف جریان حاکم بر جامعه حرکت میکنند و معترض بار میآیند. جلوههایی از این نوع حرکت را در فتنه 88 در کف برخی از خیابانها، مشاهده کردیم.به طور کلی همه این تفکرات از شیطان سرچشمه میگیرند شما ببیند چرا طلاق به وجود میآید؟ چرا جدایی از خواهر، برادر و یا... به وجود میآید؟ زیرا شیطان تفرقه را دوست دارد و دلیل اینکه ما نماز جماعت میخوانیم این است که شیطان مخالف جماعت و همبستگی است و جمعه و جماعت در حقیقت عبودیتی است که مبارزه با شیطان را دربر دارد.
شیطان دوست دارد نظراتش به هر شکلی تمکین شود و فرقی ندارد که به چه صورت و یا در قالب کدام فرقه باشد. حزبی هم که در مقابل قانون قرار بگیرد مضر است، زیرا تشکیل حزب باید برای کمک به مردم و قوام قانون باشد، لذا تفکر تفرقهای، تفکر شیطان است. دلیل این که میگوییم عدهای جریان انحرافی هستند این است که مردم و اقشار مختلف و دانشجویان مؤمن و... را از ولی فقیه جدا میسازد.
شیطان نیات خود را در تفکر افراد جا میدهد. وسوسههای شیطان با تفکر به وجود میآید لذا تفکراتی مانند پائولو کوئیلو، سای بابا، رام الله، دالایی لامایی و...؛ صدها نفر از این قبیل که خودشان را بر حق میدانند و میگویند اگر به دنبال هدایت هستید به سمت ما بیایید و همه این فرقهها هدفشان تفرقه است. این مسئله که "سای بابا" در هند رشد کرده یک سیاست انگلیسی است برای رشد این فرقه در کشور توریستی مانند: هندوستان و این به نفع انگلیس است.
افراد معترض هیچ گاه قرار نیست به آرامش و اطمینان خاطر برسند بلکه همواره در توهمهای اعتراض جویانه و غیر قانون خود، غوطهور هستند، لذا جامعه ما باید نسبت به این حرکات مشکوک و ساخته شده دست غرب، آگاه باشد و جوانهای ما نباید تحلیلهایشان بر اساس مبانی فرقهای شکل بگیرد.
- با توجه به بیپایه و اساس بودن تفکرات فرقهای و ادعاهای دروغینی که از سمت آنها مطرح میشود، آیا با طرح پرسش به راحتی نمیتوان آنها را به چالش کشید و فریب کار بودن آنها را آشکار ساخت؟ بله، اما رهبران این فرقه ها به دلیل همین پوشالی و بی پایه بودن ادعاهایشان هرگز این اجازه را نمی دهند. پیامبران الهی به راستی کنار مردم بودند و برای پاسخ دادن به سؤالات و یا شبهات مردم مکان مشخصی داشتند و زمان مشخصی را به این کار اختصاص میدادند. ولی سران این فرقهها میگویند سؤال نکنید و رهبر فرقه مصون از سؤال است و ادعا دارند که همه کارهایشان الهی است در حالی که پیغمبر هم این طور نبوده است، مردم به راحتی سؤالاتشان را مطرح میکردند و ایشان پاسخ میدادند و مردم نظر میدادند و به انتخاب وا داشته میشدند و تشریک مساعی میکردند اما در فرقهها این طور نیست و مدعیان و رهبران فرقه پاسخگوی سؤالات نیستند و سؤال کنندهای را به حضور نمیپذیرند.
یکی از این فرقهها در شمال تهران، فرقه "معارف نورانی" بود که به شدت پرسش کردن را منکوب میکرد و کسی نباید سؤالی میپرسید و اگر میپرسید پاسخش را نمیدادند و در صورت اصرار، اخراجش میکردند. آنها میگفتند ما به معارف نورانی اهل بیت رسیدهایم و افراد زیادی را جذب میکردند، به خصوص دانشجویان دختر را...
- به طور کلی گسترش فرقهها و عرفانهای نوپدید سبب بروز چه مشکلاتی در جامعه میشود؟متأسفانه مشکلات بسیار زیادی را به وجود میآورند و در واقع تهدیدی جدی برای امنیت ملی به شمار میآیند زیرا حرکت آنها بر ضد قانون است. آنها با به وجود آوردن مناسکی که میخواهند اجرا کنند ولی شرع به آنها اجازه نمیدهد. مشکلات جدی را در سطح کشور و حتی کل جهان اسلام به وجود میآورند. مثلاً شخصی که کعبه میسازد و میگوید با این کار عبادت کنید.
افراد فرقهای به نام "عرفانیان"، فونداسیون کعبه را ریخته بودند و دور آن میچرخیدند. متأسفانه ما با کشور عربستان بر سر همین مسئله دچار مشکل شدیم؛ یا شخصی که ادعا میکرد که خانواده من پنج تن آل عبا هستند. چاهی کنده بود و میگفت کعبه میسازیم...
اینها مواردی هستند که مشکلات امنیتی برای کل جهان اسلام به وجود میآورند و افزون بر آن مشکلات زیادی درون جامعه به وجود میآورند. از جمله اینکه در مراکز مختلف نفوذ میکنند و به جذب افراد میپردازند. اقدام به نگهداری سلاح و ترور شخصیتی میکنند. (ما شخصی را داشتیم که حتی شوهر خود را در این راه کشت) و انجام امورات، به واسطه ارتباط با ماوراءالطبیعه که به تازگی به عنوان جن گیری مد شده است.
- شما چه راهکارهایی را برای پیشگیری از تشکیل و گسترش فعالیتهای این فرقهها پیشنهاد میکنید؟اول اینکه باید اطلاع رسانی خوبی در تمامی حوزهها داشته باشیم از جمله رسانه ملی، روزنامهها، مجلات و اینترنت.
- برخی اعتقاد دارند که ورود رسانه های جریان اصلی مانند مطبوعات، سینما، فیلم و کتاب به این عرصه سبب رسمیت بخشیدن به این گروهها و به نوعی تبلیغ آنها میشود. نظر شما در این خصوص چیست؟ اگر آنها را مذمت کنیم، تبلیغ نمیشود. اگر به طور مثال ایرادهای خوراکی مضری که خوردنش انسان را بیمار میکند را بگویند مفید است و سبب روشن شدن اذهان عمومی میشود. باید مذمت کنیم و آسیبهای این فرق را بگوییم و از طرفی راه رسیدن به عرفان حقیقی را هم باز کنیم تا همه از اهداف و محتوای پوشالی و دروغین این فرقهها باخبر شوند و برای روشنتر شدن مسئله باید نمونههایی از افکار این فرق را مثال بزنیم و توضیح دهیم.
به عنوان مثال فرقهای که توصیه میکرده که نباید به دنبال امام زمان
عجلاللهتعالی باشید و جلساتی را نیمه شب تشکیل میدادند و با داروهای گیاهی افراد را به خلسه فرو میبردند و آن افراد ساده لوح هم فکر میکردند به حقیقت میرسند. بعد هم مسائل ضداخلاقی بینشان به وجود آمد. اگر این مسائل به طور شفاف بیان شود دیگر کسی به سراغ آنها نمیرود. جوانان به دلیل بیاطلاعی به سراغ این عرفانهای پوشالی میروند.
متأسفانه عملکرد صدا و سیما در این زمینه قوی و تخصصی نبوده است. صدا و سیما باید فرهنگ ناب اسلامی را به عنوان فرهنگی عرفانی و اخلاقی معرفی کند و به جوانی که به دنبال یافتن راه درست و عرفان حقیقی است بیاموزیم که عرفان حقیقی یعنی این که با مادرت درست برخورد کنی، با همسرت مهربان باشی، دروغ به زبان نیاوری، کسی را آزار ندهی و...
روشن کنیم دختری که نصف شب بدون اجازه از والدینش به کلاس عرفان میرود در واقع راه را گم کرده و به بیراهه میرود. لذا باید به این وسیله عرفان حقیقی را به جوانان شناساند. ولی متأسفانه تا به حال کدام سریال به واقع این مسائل اخلاقی را آموزش داده است؟ ما در فیلمها و سریالها جوانهایی را میبینیم که با پدر و مادر خود به تندی رفتار میکنند و یا جواب سلام آنها را نمیدهند و در را به رویشان محکم میبندند. در واقع این فیلمها و سریالها نه تنها مسائل اخلاقی را آموزش نمیدهند بلکه به سمت آموزش دادن بیاخلاقیها پیش میروند. در حالیکه عرفان واقعی را به راحتی میتوانیم در فیلمها و سریالهایمان آموزش دهیم.
مرحله بعدی برای جلوگیری و مبارزه با این عرفانها، قانون وضع کردن است. اگر قانون درستی وجود داشته باشد افراد دیگر نمیتوانند به راحتی شماره ثبت شرکت را بگیرند و با عنوان کار فرهنگی و آموزشی اقدام به تشکیل این کلاسهای به اصطلاح عرفانی کنند. متأسفانه قانون ما هیچ کنترلی بر این موضوع ندارد. قانون را باید اصلاح کرد و قوانین جدیدی را وضع کرد که کسی نتواند چنین کلاسهای عرفانی، درمانی و چیزهایی از این قبیل را تشکیل دهد مگر با مجوز رسمی و با نظارت مراکز ذی ربط.
- به نظر شما وزارت ارشاد چه نقشی در جلوگیری از ترویج و جذب جوانان به سمت این معنویتهای نوپدید میتواند ایفا کند؟ و آیا تا به حال در این خصوص عملکرد مثبتی داشته است یا نه؟ متأسفانه عملکرد وزارت ارشاد نه تنها مفید نبوده بلکه بسیار مضر هم بوده، کتابهای مضری که وزارت ارشاد به آنها مجوز نشر میدهد بسیار بیشتر از کتابهایی است که جوانان را هدایت میکند به خصوص رمانهایی که به راحتی مجوز نشر میگیرند و در اختیار جوانان ما قرار می گیرند و در واقع غفلت مسئولین ذی ربط، سبب عملی شدن برنامه ریزیها و طرحهای دشمنان میشود.
دشمن برای اینکه به نظام ما ضربه بزند بهترین راه را در تفرقه افکنی میبیند که راه میان بر آن، فرقه سازی است. وقتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل در منطقه دنبال این قصه در ایران هستند ما باید به هر نحو جلوی آنها را با قانون و آموزشهایی که امکانش وجود دارد، بگیریم و نگذاریم که بچههای ما منحرف شوند که آخر این انحرافها، گرایش به شیطان است. البته ما در ایران شیطان پرست واقعی نداریم، مظاهری از شیطان پرستی هستند.
به عنوان مثال فرقهای داریم که مادر معنوی آن، آموزش گوسفند چرانی میدهد و مریدانش بع بع میکنند و همه جلوی مادر روحانی، گریه میکنند و مثل گوسفند حرکت میکنند در حالی که زن و مرد نامحرم به هم میخورند و ایشان بالای سن میایستد و سخنرانی معنوی میکند و مریدان باید با دهانشان کاغذی را از زمین بردارند که یک شعر است و بعد نفر بعدی باید ادامه مصرع بعدی را بخواند و در آخر هم اینها باید مقابل هم بنشینند و بگویند دوستت دارم و بعضیها هم این چیزها را دوست دارند و جذب این فرقههای میشوند.
- با توجه به گسترش تبلیغات و فعالیت این گروهها در فضای مجازی به نظر شما خانواده ها چه نقشی در هدایت و یا کنترل این جریان دارند؟ مسلماً اساسیترین نقش بر عهده خانوادهها است که با آگاهی دادن و کنترل فرزندان خود از گمراه شدن و به دام افتادن در این فرقه ها جلوگیری کنند. ما در شبکههای مضلین که چندی پیش دستگیر شدند، تعدادی سر شبکه داشتیم که یکی دو نفر از خانوادههای بسیار متدین با سطح تحصیلات بسیار بالا دستگیر شدند و پدر و مادری تحصیلکرده و متدین با وظایف اجتماعی بالا داشتند. اما میبینیم که پسر چنین خانوادهای سرشبکه مضلین است و عدهای را مدیریت میکند که بدترین موضوعات، عکسها و طرحها را ارائه می دهد. در حالی که پدر و مادرش کاملاً بیاطلاع بودند و اظهار می کردند که فرزندشان دائم در اتاق خود مشغول کار با رایانه بوده و آزارش به کسی نمیرسیده است!
لذا فضا، فضای مجاز است و بچهها را دور از حقیقت نگاه میدارد و چند ساعت مینشینند تا جایی که حتی احساس گرسنگی هم نمیکنند و چون کسی را نمیبینند، لازم نیست که حیا و عفت را رعایت کنند و هر چه بخواهند میتوانند بگویند و این زمینه خطرهای بسیاری را فراهم میسازد.
در واقع توجیه خانوادهها از راه شبکههای اولیا و مربیان مدارس بحث اساسی است. با بعضی خانوادهها که صحبت کردیم، میگویند این اتفاقها در خانواده افتاده است و وقتی بیشتر میپرسیم متوجه میشویم که فرزندانشان فعالیتهای فرقهای داشتند در حالی که خانوادههایشان کاملاً بی اطلاع بودند. خانوادهها باید وارد جریان شوند البته برخی خانوادهها که خودشان ضد نظام هستند و یا کاری با دین و مذهب ندارند برایشان مهم نیست فرزندشان در چه مسیری قرار بگیرد.
- به عنوان جمع بندی اگر مطلب دیگری هست بفرمایید؟ باید به این مسئله توجه داشته باشیم که رهبر فرقهها هیچ گاه نمیگویند که ما فرقه هستیم، ولی در واقع فعالیت های فرقهای با یک رهبر خود خوانده، آموزشهای پنهانی و مناسک جدید به همراه خرافات هستند که متأسفانه تبلیغات آنها در فضای مجازی بسیار زیاد است. اگر جوانی به دنبال سبکها و سایتهای مختلف برود به او القا میشود که اگر خواهان موفقیت هستی باید به این گروهها، متصل شوی، آن وقت انگیزه کار چه اقتصادی و چه اعتقادی و... در این سایتها مشاهده میشود و این گونه شکل هرمی نیز به خود میگیرد.
یک فرقه در فضای مجازی شکل میگیرد و جذب خود را آغاز و زمینه همکاری را فراهم میکند و حرکتهای خانگی شکل میگیرد و دعوت خانگی شروع میشود و در هر خانه عده زیادی آموزش میبینند و جذب میشوند و از این خانهها فرقههای مختلفی بیرون میآید و در این حرکتهای خانگی به وجود آمده برایشان کمتر مشکلات قضائی به وجود میآید و به راحتی فعالیت میکنند.
بحث فرقهها و آسیبشناسی جامعه از این لحاظ یک بحث کاملاً جدی است و ما امیدواریم که متولیان فرهنگی، آموزشی، حتی هنری و... وارد این بحث شوند چون با آسیبهای بسیار جدی از سمت این فرقهها مواجه هستیم.
منبع:
برهان