گرداب/ سوختگی درجه 3 (داستانک)

تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱۳۹۰

وقتی که همه وجودِ انسان را ناپاکی و گناه فرا گرفت، دیگر دردِ ناشی از آن را احساس نمی کند...

گرداب- وقتی کسی انگشتش را به ظرف بسیار داغی می زند، فوراً دستش را عقب می کشد، ممکن است جای سوختگی دو سه روزی هم باقی بماند...

وقتی آب جوش روی پوست کسی بریزد فریاد می زند و ناله می کند... و مدتی طول می کشد تا او بتواند آن را درمان کند و آثارش را از بین ببرد و پاک کند...

اما وقتی حادثه، یک آتش سوزی بزرگ باشد که تمام بدن شخص بسوزد، دیگر نه فریادی می زند، نه ناله ای، نه ناراحتی و بی تابی و گریه ای می کند.
 
در واقع همه بدنش در بیماری و عذاب و رنج است، اما او دردی را احساس نمی کند زیرا همه عصب ها سوخته اند و هیچ پیامی از درد و ناراحتی به مغز ارسال نمی شود...
 


روح انسان وقتی سالم و پاک است از یک گناه کوچک، آزرده و پشیمان می شود و سعی در جبران آن دارد؛ وقتی گناه و اشتباه بزرگ تری را مرتکب شد، روحش فریاد می زند، رنج و عذاب و درد می کشد، مثل اینکه در آتش گناهان می سوزد.

اما وقتی که همه وجودِ انسان را ناپاکی و گناه فرا گرفت، دیگر دردِ ناشی از آن را احساس نمی کند؛ مانند آن است که روح در آتش گناهان به طور کامل سوخته و هیچ اتصالی با او و خدای او برقرار نمی شود؛ بنابراین نه زشتی گناه را حس می کند، نه آثارِ اعمالش را می فهمد و نه از چیزی لذّتی می برد...