Gerdab.IR | گرداب

حکایت عبای قیمتی هدیه شده به مرجع تقلید

تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۰

چند روز قبل به درس شما آمدم، دیدم عبای شما كهنه و وصله‌‏دار است. شما مرجع تقلید چند میلیون شیعه و مؤمن هستید، درست نیست كه روی دوش بزرگ شیعه، عبای كهنه و وصله‏‌دار باشد.

گرداب-  خداوند در قرآن وعده داده تا برکت را برای قوم و ملتی که ایمان و تقوا دارند، عطا کند و این یکی از سنت های الهی محسوب می‌شود. آنچه در ادامه می‌خوانید حکایت عبرت آموزی از سادگی مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی و صداقت تاجران در معاملاتشان است که حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان آن را روایت کرده است.

- مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی، بیش از دویست مرجع تقلید تربیت كرده است. یكی از شاگردان مرحوم آخوند خدمت ایشان رسید و به پول عراق، دو ریال، با احترام جلوی مرحوم آخوند گذاشت. آخوند فرمود: فرزندم! این دو ریال چیست؟

دو ریال دو روز از زندگی را می‌گذراند، ما این پول‌ها را خرج حوزه‏‌ها می‌كنیم تا مرجع تقلید، مفسر قرآن، مبلغ دین، عالم، دین نگهدار تربیت كنیم، این دو ریال چیست؟ عرض كرد: استاد! حقوق من در این ماه یك تومان است. در این ماه دیدم كه دو ریال آن اضافه است، این دو ریال حق من نیست، می‌خواهم آن را پس بدهم. من طاقت جواب دادن خدا در قیامت را ندارم. حلال خدا را پس می‌زنند، چه برسد به حرام. اگر بخواهند حساب مالی ما را بررسی كنند، نود درصد درآمد و هزینه كردن ما مردود می‌شود؛ چون در اسراف، تبذیر، بخل، حرص و سهل انگاری هزینه می‌كنیم.

- تاجر پولداری از بغداد به نجف آمد. محضر وجود مبارك مرجع تقلید خود، آخوند خراسانی رسید.

آن تاجر عبایی برای آخوند آورد. عبایی كه در ما طلبه‏‌ها به عبای خاشیه معروف است، بافت عجیبی دارد، نگهداری آن زحمت دارد، ولی عبای فوق العاده‌ای است.

عرض كرد: آقا! این عبا، صدقه، انفاق و از سهم امام نیست، شما مرا می‌شناسید، من مقلد شما هستم، من نزد شما حساب مالی دارم، این عبا از پول خالص زحمت كشیده خودم است، به شما علاقه دارم، عبا را به شما هدیه می‌كنم، روی دوش خود بیاندازید، چون چند روز قبل به درس شما آمدم، دیدم عبای شما كهنه و وصله‌‏دار است. شما مرجع تقلید چند میلیون شیعه و مؤمن هستید، درست نیست كه روی دوش بزرگ شیعه، عبای كهنه و وصله‏‌دار باشد.

مرحوم آخوند فرمودند: از محبت و لطف شما بسیار ممنونم. عبا را قبول كردم. تاجر بسیار خوشحال شد. وقتی تاجر از نجف رفت، مرحوم آخوند عبا را به یك روحانی داد و گفت: آن را در بازار، نزد فلان عبا فروش نجف بفروش، چون انسان صادق و بی‌دوز و كلكی است. قیمت واقعی آن را به تو می‌گوید.

گفت: این عبا فروش راست‏گو است. پولش را نمی‌خواهم. برو به او بگو: این عبا را بردار و در برابر آن چند عبای معمولی به ما بده.

چون وقتی كه طلبه شدم، عبای من ساده بود، بعد كه مدرس شدم، همین عبا بر دوش من بود، اكنون نیز كه‏ آخوند خراسانی مرجع تقلید شده‌‏ام، با همین عبا هستم، چون عبا كه كاری نمی‌كند. آن عبا را با چهارده عبا عوض كرد و عباها را به طلبه‌‏ها هدیه كرد و فرمود: ما با همین عبای وصله‌‏دار پاره زندگی می‌كنیم، چون ملك الموت كه بیاید، به عبا نگاه نمی‌كند؛ او جان و پرونده‏‌ام را می‌خواهد، اما طلبه‌‏ها یك عبا را برای آخوند گذاشتند و روی دوش ایشان انداختند.

پیغمبر صلی‌الله‏‌علیه‌‏ و آله می‌فرماید: «در فضای ایمان و یقین، در برابر خواسته‏‌های نامعقول صابر هستند و همه خواسته‌‏های غیرمنطقی را از خود دور می‌كنند و در شوق بهشت هستند و به آن نیز می‌رسند. از حلال زیاد نیز فراری هستند، چه رسد به حرام.»

برنا