گرداب- در باب نحوه پیوند دین و سیاست گرچه بحث های فراوانی شده، ولی باز به نظر می رسد که می بایست هرچه مبسوط تر به این بحث پرداخت، چرا که زیربنای اندیشه انقلاب اسلامی از همین نقطه نشات گرفته است. بزرگترین آموزه امام که به حق او را احیاگر اسلام ناب در دوره معاصر کرده است، همین است.
انقلاب اسلامی، انقلابی است بر علیه نوعی از اسلام، اسلامی که عاری از روح سیاسی و اجتماعی است، اسلام منهای جهاد، اسلام خنثی و ذلت پذیر. سکولاریسم را به چند شیوه معنا کرده اند در ساده ترین معنا جدایی دین از عرصه سیاست و در معنایی عمیق تر دنیوی شدن و تقدس زدایی از دین.
در معنای اول آموزه های اسلام به هیچ وجه نمی تواند سکولار باشد. نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زکات، تولی، تبری، امر به معروف و نهی از منکر، در تمامی اینها نوعی ملاحظه سیاسی و اجتماعی جریان دارد، فلذا حضرت امام خمینی احکام اسلام را عبادی-سیاسی می داند و وصیت نامه خود را الهی – سیاسی می نامد.
معنای دوم که دنیوی شدن و تقدس زدایی را همنشین هم می داند متضمن این پیش فرض است که اساسا عالم به دو قسمت مقدس و نا مقدس، تقسیم می شود و هر آنچه مقدس است مربوط به عالم آخرت و هر آنچه نا مقدس است مربوط به عالم دنیاست.
به نظر می رسد این تلقی از مقدس و نامقدس برگرفته از آموزه های مسیحیت تحریف شده باشد و الا آنچه ما از منبر علما آموخته ایم تایید نمی کند که هر آنچه مربوط به دنیا باشد، نامقدس است. اینکه اسلام، به فکر جهاد و تشکیل حکومت و قانونگذاری برای جامعه بشری است، نشان از این دارد که اسلام دینی دنیوی است و به این معنا سکولار است. در اینجا می توان بحث نسبت میان دنیا و آخرت از منظر اسلام را دوباره گشود. علی الحساب همینکه پس از انقلاب چیزی به نام قانون اساسی نگارش می شود و به رای ملت گذارده می شود، نشان از دنیویت دینی دارد که امتش برای خدا قیام کرده اند. ما تا به حال، مشکلات و آسیب های فرهنگی موجود در جامعه پسا انقلابی ایران را به گردن دنیوی شدن انداخته ایم در حالی که به نظر می رسد به عنوان مثال معضلات موجود در باب عفاف و حجاب را می بایست در عدم تبیین نگرش درست در باب نسبت میان دنیا و آخرت و به تبع، سیاسی-اجتماعی بودن و در کل دنیویت آموزه های اسلامی دانست.
با خود بیاندیشیم که شاید تا به حال بر اشتباه بوده ایم که همواره ضعف پایبندی به احکام شریعت را به سکولاریزاسیون نسبت داده ایم. شاید یک بار هم بتوان از این زاویه به مسئله نگریست که اتفاقا عدم تبیین اسلام به مثابه دینی دنیوی مسبب این معضلات باشد. پایبندی و عمل به احکام اسلامی آنگاه سست می شود که مخاطب احساس کند در حال نسیه فروشی است. یعنی احساس کند که وعده های اسلام نسیه ای است که قرار است در زمان و مکانی بعید ثمر دهد و کان الانسان عجولا. انسان که همواره همه چیز را نقد میخواهد به راحتی تسلیم نسیه نمی شود.
در حالی که اسلام انقلابی و اسلام سیاسی و اجتماعی درست بر خلاف این نگاه آسمان و زمین را به هم پیوند می دهد. شاید آن سریال ترکیه ای را دیده باشید که در صدد بود اینگونه تلقین کند که ثمره همه بدی ها و خوبی ها را خیلی زود در این دنیا می بینیم. غرض این نیست که ما نیز به این شیوه روی آوریم. ترکیه کشوری انقلابی نیست و برای ترویج اسلام چاره ای جز این ندارد، اما در کشوری انقلابی که پتانسیل انقلابی کردن احکام اسلام وجود دارد چرا باید از این ظرفیت استفاده نشود؟ غرض اینکه آسیبی که در حوزه فرهنگ، انقلاب اسلامی را تهدید می کند دست بر داشتن از همان روحیه انقلابی است که به فرموده رهبر انقلاب قتلگاه انقلاب است.
در حال حاضر تمام تلاش فعالین حوزه حجاب و عفاف بر این است که جا بیاندازند که حجاب یک مسئله شخصی نیست، بلکه یک امر اجتماعی است در حالی که اندیشه انقلابی و پیشرو نمی بایست به این حد اکتفا کند و باید به وجه سیاسی حجاب تاکید کند. حجاب نه تنها یک امر اجتماعی است، بلکه از آن فراتر یک امر سیاسی است.
دختر مسلمان انقلابی، تنها برای رعایت جنبه عبادی، حجاب سر نمی کند. حتی فلسفه حجاب برای او در این خلاصه نمی شود که حجاب او را در جامعه از گزند، مصون میدارد، بلکه از آن فراتر با حجابش در حال یک مبارزه دائم سیاسی است. اگر کلید واژه مبارزه و سیاست از احکام اسلامی زدوده شود که تا حد زیادی این اتفاق افتاده به همین نقطه می رسیم که با خواهش و تمنا و سوگند به مقدسات که حجاب یک مسئله اجتماعی است و دست آخر با گشت ارشاد به فکر چاره بیفتیم.
وجه انقلابی احکام اسلام نقطه قوت آن است و اسلام از صدر تا ذیل هرچه دارد از همین روحیه جهادی و انقلابی اش دارد. تولی و تبری نیز همچنین تقویت کننده این روحیه انقلاب است. بارها از علما شنیده ایم که ثمره محبت و ولایت اهل بیت، شبیه شدن به آنان است، پس به تبع نتیجه تبری و برائت، عدم تشابه به دشمنان اسلام است. تولی و تبری دو لبه قیچی است. اهل بیت اگر امروز از نظر غایب اند، ولی دشمنان اسلام عیان و شمشیر کشیده ایستاده اند. چرا با تقویت روحیه برائت از آنها پایبندی به احکام اسلام را تقویت نکنیم؟ چرا حجاب با این انگیزه ترویج نمی شود که خاری است بر چشم دشمن؟ چرا حجاب نوعی دهن کجی نباشد به بی حجاب؟
آن زمان که رهبر انقلاب دو عبارت خودی و غیر خودی را به کار برد برای عده زیادی از جمله خود من این فکر پیدا شد که چرا باید رهبر جامعه که می بایست منادی وحدت باشد دست به این دوگانه سازی زده است. نگاه انقلابی بیان شده در این یادداشت می تواند نوعی پاسخ توجیه گر به این سوال باشد. خودی ها و غیرخودی ها و به تبع آن ریزش ها و رویش ها از همان اول انقلاب وجود داشته اند. کارکردی که دوگانه خودی و غیرخودی می تواند، ایفا کند همین ایجاد دیگری است برای برائت و حفظ روحیه مبارزه انقلابی.
واژگون