حالت تضرّع است كه دل را از عشق خدا پر مىكند؛ انسان را با خدا آشنا مىكند؛ انسان را از خودبینى و خودنگرىِ فسادانگیز تهى مىكند و او را از نورِ مقدّسِ پروردگار و لطفِ الهى، سرشار مىسازد
دعاهایى كه ما مىخوانیم پر از حكمت است. در دعاهاى مأثور از ائمّهعلیهمالسّلام كه به ما مىرسد، نكاتى عاید از معارف وجود دارد كه حقیقتاً مورد احتیاج انسان است. آن بزرگواران با آوردن این نكات در دعاها به ما یاد مىدهند كه از خدا چه بخواهیم.
معصومین علیهمالسّلام یاد مىدهند كه چه باید از خدا بخواهیم. چیزهایى كه باید از خدا خواست، همانهاست كه آن بزرگواران در ادعیه مطرح مىكنند. بعضى در دنیا به سراغ زیادیهاى زندگى مىروند. مىگویند: فلان معامله براى من جور شود. فلان سفر درست شود. فلان شغل گیرم بیاید و... چرا انسان چیزهاى اصلى را از خدا نخواهد؟! پیشوایان دین به ما یاد مىدهند: «اینگونه دعا كنید و این چیزها را از خدا بخواهید.» البته نوع دعاهایى كه آنان به ما یاد مىدهند، یك فصلِ طولانى را به خود اختصاص مىدهد.
آسیبپذیریهای ما
نكته دیگر اینكه آنان در خلال دعاهاى مذكور، نقطههاى ضربهپذیرِ معنوى را به یادِ ما مىآورند و هشدار مىدهند كه: «ممكن است از این نقاط ضربه بخورید و آسیب ببینید!» در همین دعاىِ شریفِ "ابوحمزه" در عبارتى مىفرماید: «اللّهم خُصّنى مِنْكَ بخاصَّةِ ذِكْرِكَ وَ لاتَجْعَل شَیئاً مِمَّا اَتَقَرَّبُ بِهِ فى آناءِ اللَّیلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ ریاءً وَ لا سُمْعَةً وَ لا اَشَراً و لابَطَراً»؛ «خداوندا! كارى كن كه كارهاى انجام شده از طرف من، ریا و سمعه نباشد. براى اینكه این و آن ببینند، نباشد. براى اینكه دهن به دهن بگردد و مردم به هم بگویند خبر دارید فلان كس چه كار خوبى كرد و چه عبادات خوبى انجام داد، نباشد. از روى ناز و غرور نباشد.» آخر بعضى مواقع انسان كارهایى را از روى ناز و غرور انجام مىدهد و به خود مىبالد و مىگوید: «آرى! ما بودیم كه این كار را انجام دادیم!»
اینها نباشد. اینها آن نقاطِ ضربهپذیر است. انسان خیلى كارهاى خوب انجام مىدهد اما با اندكى ریا و سُمعه، آن كارها را "هباءً منثوراً" مىكند؛ دود مىكند و به هوا مىفرستد. معصومین علیهمالسّلام به ما توجّه مىدهند و مىفرمایند: «مواظب باشید اینطور نشود!» «و اجْعَلْنى لَكَ مِنَ الْخاشِعینَ» تا آخر.
پس نقطه دوم این است كه در این دعاها معارف زیادى نهفته است. مثلاً در فقرات اوّل دعاى كمیل، همه مىخوانیم: «اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تهتك العصم. اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تنزّل النّقم. اللّهم اغفرلى الذّنوب التى تغیر النّعم.» گناهانى وجود دارد كه پردهها را مىدرد. گناهانى وجود دارد كه نقمت الهى را بر انسان نازل مىكند. گناهانى وجود دارد كه نعمتها را از انسان مىگیرد. «اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تحبس الدّعاء» گناهانى هم وجود دارد كه دعا را حبس مىكند. پناه بر خدا! ممكن است انسان مرتكب گناهى شود كه هرچه دعا كند، آن دعا بىاثر و بىفایده شود. بىاثر شدنِ دعا چگونه فهمیده مىشود؟ به اینگونه كه حال دعا از انسان گرفته مىشود.
در این خصوص عبارتى را از بزرگى نقل كردهاند. نمىدانم روایت از معصوم علیهالسّلام است یا عبارتى از غیر معصوم. هرچه هست، عبارت حكمتآمیزى است. مىگوید: «أنا من ان اسلب الدّعا اخلف من ان اسلب الإجابة»؛ «از اینكه دعا از من گرفته شود بیشتر مىترسم تا اینكه اجابت از من گرفته شود!»
گاهى حال دعا از انسان گرفته مىشود. این علامتِ بدى است. اگر دیدیم در وقت دعا، در وقت تضرّع و در وقت توجه و تقرّب، هیچ نشاط و حوصله دعا نداریم، علامتِ خوبى نیست. البته درستش هم مىشود كرد. انسان مىتواند با توجّه، با التماس و با خواستن، حال دعا را بهطور جدّى از خدا بگیرد؛ بنابراین دیدیم كه در دعاى كمیل هم معارف وجود دارد. این هم نكته دوم.
سوم: خاكساری
و اما نكته سوم و آخر در دعا، آن مطلبِ اصلىِ دعاست. حتّى دو نكتهاى كه عرض شد، نسبت به این نكته آخر، كوچك است. آن چیست؟ خشوع در مقابل پروردگار. اصلِ دعا این است. اینكه مىبینید از قول پیغمبر صلىاللَّه علیه وآله نقل شده است كه فرمود: «الدّعاء مخ العباده؛ مغز عبادت دعاست»، بهخاطر آن است كه در دعا حالتى وجود دارد كه عبارت است از وابستگىِ مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم این است. لذاست كه در ادامه آیه شریفه «و قال ربّكم ادعونى استجب لكم» مىفرماید: «إن الّذین یستكبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین.» اصل دعا این است كه انسان در مقابل خداى متعال، خود را از انانیت دروغین بشرى بیاندازد. اصل دعا، خاكسارى پیش پروردگار است.
عزیزان من! هرجا كه شما نگاه كردید -چه در محیط خودتان، چه در كشور خودتان و چه در سرتاسر دنیا- و بدى و فسادى را از ناحیه كسى، مشخّصاً دیدید، اگر دقّت كنید مشاهده خواهید كرد كه اساس و منشأ آن بدى و فساد، انانیت، استكبار، استعلا و غرور انسانى است؛ دعا باید این را بشكند.
من یك وقت مىخواستم بحثى قرآنى در این خصوص عرض كنم كه فعلاً مجالش نیست. بحث قرآنى مربوط به ماجراى حضرت موسى علیهالسّلام است كه از آن ماجراهاى عبرتآمیز و عجیب تاریخ است. درباره این ماجرا هرچه بگویم تمام نمىشود. واقعاً قرآن گنجینه عظیمى از تجربه موسوى براى ماست. در این ماجراى عجیب، یكى از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ كسانى از همراهان موسى علیهالسّلام است كه از همراهىِ او برگشتند. من اینها را عرض مىكنم تا كسانى كه اهل تأمّل در آیات قرآنند، دنبالش بروند.
در قرآن چند مورد از این مسائل داریم كه یكى مربوط به سامرى است، یكى مربوط به قارون است و یكى هم مربوط به كسانى است كه از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنكاف كردند. اینها مصادیق رجعت و ارتداد است... مثلاً قارونِ مبغوضِ خبیثِ ملعونِ الهى، آنقدر انسان بدى است كه قرآن كریم بخشى را به او اختصاص داده است. مشكل قارون اینجاست كه وقتى حضرت موسى علیهالسّلام به او مىفرماید: «اموالى را كه تو بهدست آوردى، زینت است» و به نصیحت وى مىپردازد، در جواب آن حضرت مىگوید: «إنما اوتیتهُ على علم»؛ من آگاه و عالم و توانا بودم!» به تعبیر امروزى: هوش و ذكاوت داشتم، زرنگى داشتم، سیاست بلد بودم. ناز شستم كه این اموال را از این راهها به دست آوردم. به كسى مربوط نیست! او نمىفهمید كه اموال را خدا داده بود. كما اینكه جان را خدا به انسان مىدهد، فرزند را خدا به انسان مىدهد، دین را خدا به انسان مىدهد و همهچیز مالِ خداست.
اى انسان نادان! چرا سركشى مىكنى؟! چرا اشتباه مىكنى و مىگویى منم كه این مال را به دست آوردم؟! "من" كیست؟! خداى متعال به مبارزان فداكارى كه به میدان جنگ رفتند؛ جانهایشان را در مقابل تیرهاى دشمن سپر كردند؛ جنگیدند و بینى دشمن را به خاك مالیدند و نهایتاً دشمن را شكست دادند، مىگوید: «و ما رمیت إذ رمیت و لكن اللَّه رمى.» این تیرى كه تو قبلاً نحوه انداختنش را یاد گرفتى، سپس نشانه گرفتى، دقّت كردى و زدى تا اینكه به هدف خورد، كارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدى، بلكه خدا زد. نیروى من هم مالِ خداست، اراده من هم مالِ خداست. دقّت نظر من هم مالِ خداست. اصلاً هرچه دارم مالِ خداست. آنوقت در مقابل این قدرتِ مالكِ محیطِ مدبّرى كه همهچیز من در قبضه قدرت اوست، گردن بالا بگیرم و بگویم "من"!؟ این، آن نقطه فسادِ بشرى است. هرجا این باشد، بد است و موجب فساد مىشود.
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا كه با مهر تو پیوندم زنند