تسخیر سفارت اسرائیل در قاهره، تکرار خاطرات و درسهای انقلاب اسلامی ایران است، حتی اگر نامی از ایران نباشد.
گرداب- چند ماه پیش در مطلبی به این قاعده روشن و بدیهی اشاره کردم که برای درمان هر دردی، ابتدا باید خود آن درد را به درستی تشخیص داد. چرا که بدون شناخت علت و ریشههای اصلی یک مشکل، هر نسخهای برای حل آن، اشتباه و گمراه کننده خواهد بود.
این مطلب، اشارهای بود به تحلیلهای مختلفی که آن روزها در رسانههای مختلف اپوزیسیون داخلی و خارجی درباره انقلابهای مردمی منطقه منتشر میشد؛ تحلیلهایی که دقیقا از روزهای اول قیام مردم مصر و تونس علیه حاکمان دیکتاتور شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
آن تحلیلها، علیرغم ظاهر حمایتگونه از مردم منطقه، اصلا ربطی به انقلابها و ریشههای اصلی آن نداشت؛ بلکه در پس همه آنها، جار و جنجال رسانهای و بهرهبرداری تبلیغاتی برای تشبیه جریانهای ضدانقلاب و ضدنظام به انقلابیون منطقه و در نهایت نوعی لجبازی با سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی قرار داشت.
دستگاه تبلیغاتی ضدانقلاب، از بیبیسی حرفهای تا صدای آمریکای غیرحرفهای! از کلمه و جرس متوهم تا حتی لمپنهای بالاترین، از ابتدا هرگونه شباهت مذهبی و سیاسی میان انقلابهای منطقه با انقلاب اسلامی ایران را رد کردند. به همین منظور هر از گاهی به بهانه و بدون بهانه، به سراغ یکی از شخصیتهای سیاسی - مذهبی این کشورها رفتند و سعی کردند جملهای و یا حتی کلمهای از زبان او علیه جمهوری اسلامی پیدا کنند و یا لااقل از طرف آنها، بیداری اسلامی را تکذیب کنند!
مثلا در تونس به سراغ راشد الغنوشی رفتند و از زبانش منتشر کردند که: «من خمینی نیستم!» و یا بعد از پیام عربی رهبر انقلاب به مردم مصر، خبر دو خطی سایتی را پاسخ محکم اخوان المسلمین به رهبر ایران تلقی کردند!
سیاست دوم، تشبیه حوادث بعد از انتخابات ایران به انقلابهای منطقه بود! این رسانه ها با شبیهسازیهای کودکانه سعی کردند تنور خاموش فتنه را دوباره روشن کنند و انقلاب ریشهدار و اصیلی چون قیام مردم مصر را با جنبش موسوم به سبز در ایران، یکی بدانند!
البته این حمایت دیرهنگام و ظاهری، باعث ارائه تحلیلهایی اشتباه در داخل کشور و حتی در میان برخی مسئولان هم شد که عقیده داشتند همه این جنبشها، توطئه آمریکا و صهیونیسم بین الملل است! بخش زیادی از این تحلیلهای وارونه معلول جنگ شدید رسانهای و تبلیغاتی علیه انقلابهای منطقه بود. رسانه های غربی با تحریف شعارهای مردم، منکر هرگونه رنگ و بوی دینی و مذهبی میشدند و این حوادث را فقط و فقط حرکتی در راه آزادی و دموکراسی آن هم به شیوه غربی مینامیدند!
فرض کنیم که هم ادعای رسانههای غربی و ضدانقلاب درست باشد و هم تحلیلهایی که این حوادث را زیر سر اسرائیل و آمریکا میدانند؛ اما مسئله این است که آیا این حوادث طبق خواست آنها پیش رفته؟ آیا نتیجه همانی شده که غربیها میخواستند؟ حرف ما از ابتدا این بود که برنده قطعی و نهایی انقلابهای منطقه، قطعا مردم، جبهه مقاومت و نیز جمهوری اسلامی خواهند بود و بازنده نهایی، دنیای استکبار، آمریکا و رژیم صهیونیستی. شاید حکومتی شبیه جمهوری اسلامی در مصر و تونس تاسیس نشود، اما تشکیل هر حکومتی قطعا بهتر و مردمیتر از حکومت دیکتاتورهای آمریکایی خواهد بود. ضمن آنکه مردم این کشورها دیگر ساکت نمیشوند و تحقیر سی ساله و چهل ساله خودشان را فراموش نمیکنند.
ما اصراری نداریم که بر هر حرکتی، نام انقلاب اسلامی را بگذاریم، این را هم انتظار نداریم که مرد و زن انقلابی مصری و تونسی و لیبیایی و…، در هر مصاحبهای اسمی از ایران و امام و انقلاب بیاورند؛ اصراری نداریم که مارک "مید این ایران" روی هر انقلابی حک شود، مسئله اصلی جنس آن حرکت و انقلاب است. مهم آن جریانی است که امروز در منطقه به راه افتاده. مهم آن حرکتی است که یادآور انقلاب اسلامی ایران است. در حقیقت تسخیر سفارت اسرائیل در قاهره، تکرار خاطرات و درسهای انقلاب اسلامی ایران است، حتی اگر نامی از ایران نباشد.
چند روز پیش یکی از دوستان وبلاگ نویس مخالف، با اشاره به اخراج سفیر اسرائیل از ترکیه و با کنار هم گذاشتن چند لینک، نتیجه گرفته بود که فایده اسلام لیبرالی (ترکیه) برای مردم غزه و فلسطین، بیشتر از اسلام ناب محمدی (ایران) بوده است! به اعتقاد این دوست گرامی، ترکیه وارد اقدام عملی شده، اما جمهوری اسلامی فقط حرف میزند!
هرچند این تحلیل و مقایسه، بیانگر منطق کاملا سطحی نویسنده محترم بود، اما گویای این مسئله نیز هست که معیار اصلی بسیاری از مخالفین ما، فقط مخالفت با جمهوری اسلامی است، حتی به قیمت زیر سوال بردن واقعیات.