جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را، نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
گرداب- سرمایه، مثل گنجی است که همواره صاحب خود را به دنبال خود می کشاند، او را از سود و زیان، از شناخته ها و ناشناخته ها، از دام ها و پاداش ها و... در فکر وسوسه و حرص و شوق می افکند.
سرمایهها فقط مادی نیستند. سرمایه های بزرگ تری هم وجود دارند. سرمایه هایی که به همگان تعلق می گیرد؛ مثل: "فرصت".
فرصت هایی که در اختیار انسان قرار می گیرند یا بازگشت پذیرند یا بدون بازگشت. موهبت هایی مثل سلامتی و فراغت برگشت پذیرند و اگر آدمی آنها را از دست دهد، امکان بازیابی آنها را خواهد داشت.
گرچه این امکان نباید بهانهای برای غفلت و سستی در استفاده از آنها باشد اما فرصت هایی هم هستند که تنها یک بار نصیب ایشان خواهند شد؛ مثل "جوانی".
این فرصت ها کوتاه و زودگذرند و اگر از دست بروند، دریغ و افسوس باقی می ماند و بس! و سرمایه دار کسی است که زیرکانه بفهمد که چگونه می توان در فرصتی کم، بهترین راهها و درست ترین راهها را پیدا کرد و در آن راهها درست پیش رفت.
راستی بهرۀ ما از جوانی چیست؟ آیا این این ماییم که از جوانی خود بهره می بریم؟ یا اجازه می دهیم که دیگران از جوانی، بهره ببرند و به خواسته های خود برسند؟
هشدار برای جوانان که هم سرمایه اند و هم سرمایه دار. به سرمایه ای به نام جوانی بی اعتنا نباشید، زیرا که بسیارند دشمنانی که در کمین این سرمایه اند.