هدف دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران

تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۳۹۰

افراد مختلفی هستند که در موسساتی چون "هریتیج" و "امریکن اینترپرایز" فعالیت می کنند و معتقدند که سیاست تغییر در ایران فایده ندارد و وقت سیاست‌های جدید در خصوص دیپلماسی عمومی فرا رسیده است.

گرداب- بسیاری از محققان و صاحب‌نظران عرصه‌ سیاست بین‌الملل، دولت آمریکا و آژانس اطلاعاتی ایالات متحده را بنیان‌گذار دیپلماسی عمومی در جهان می‌دانند. اصطلاح دیپلماسی عمومی نخستین بار در سال 1965 در آمریکا از سوی "ادموند گولیون"، رئیس مدرسه‌ حقوق و دیپلماسی "فلچر" در دانشگاه "تافتز" به کار گرفته شد و عبارت است از ارتباطات معطوف به منافع ملی یک کشور از راه ارتباط با مردم خارج از مرزهای جغرافیایی.
 
در ادامه گفتگو با دکتر "فواد ایزدی"، کارشناس مسائل بین المللی را با موضوع دیپلماسی عمومی آمریکا و اهداف آن در قبال ایران می‌خوانید:

- به عنوان سوال اول بفرمایید که تعریف دیپلماسی عمومی چیست و چه جایگاهی در سیاست خارجی کشورها دارد؟
با توجه به تحولاتی که در عرصه نظام بین الملل رخ داده، دیپلماسی از معنای متداول و سنتی که ناظر به مذاکره های رو در روی مقام های دولتی و رسمی بود، خارج شده است و امروزه انواع مختلفی از دیپلماسی در ادبیات بین المللی وجود دارد که دیپلماسی سنتی یکی از آن هاست. انواع مختلف دیگر مانند "دیپلماسی دیجیتال"، "دیپلماسی رسانه" و "دیپلماسی فرهنگی" که همه آنها زیر مجموعه "قدرت نرم" قرار می گیرند، در چارچوب دیپلماسی عمومی قابل مطالعه است.

دیپلماسی عمومی، برخلاف دیپلماسی سنتی چند ویژگی دارد: اول آنکه مخاطب آن فرق می کند؛ مخاطب دیپلماسی عمومی، جامعه مدنی، گروههای مرجع و افکار عمومی است. دوم اینکه هدف دیپلماسی عمومی شکل دهی به افکار، انگیزه ها یا خواست های افکار عمومی است. این امر که بسیار مهم است، می خواهد مردم به گونه ای فکر کنند که یک دولت می خواهد و به دنبال ایجاد پشتیبانی اخلاقی و ارزشی برای آن است.

بنابراین پدیده "افکار عمومی" جایگاه رفیعی در دیپلماسی عمومی پیدا کرده است. در نهایت در دیپلماسی عمومی مدرن، ابزارهایی مانند رسانه ها، فضای مجازی و نهادهای فرهنگی نقش مهمی بازی می کنند. تحولات رخ داده در حوزه تکنولوژی های ارتباطی نیز اهمیت دیپلماسی عمومی را افزایش داده است. بعضی از ابزارهایی که در گذشته نبود، اکنون فراهم شده است و بنابراین اهمیت دیپلماسی عمومی به طور کلی و به خصوص در سیاست خارجی کشورها تشدید شده است.

- لطفاً در مورد سیر تحول دیپلماسی عمومی در ایالات متحده نیز توضیحاتی ارائه بفرمایید؟
دیپلماسی عمومی از جنگ جهانی اول، هنگامی که "وودرو ویلسون"، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، کمیته اطلاعات عمومی را به ریاست "جرج کریل" ایجاد کرد، همواره یک ابزار سیاست خارجی در ایالات متحده بوده است.

هدف این سازمان که به تعبیری دیگر "کمیته کریل" نیز خوانده می‌شد، این بود که در نقاط مختلف جهان، اهداف جنگی آمریکا را از یک مقبولیت عام برخوردار سازد. این نهاد هدف خود را گسترش آمریکایی‌گرایی در سراسر عالم قرار داد. "فرانکلین روزولت"، رئیس جمهور وقت، دفتر اطلاعات جنگ را در آغاز جنگ جهانی دوم تأسیس و صدای آمریکا را نیز در فوریه ۱۹۴۲ راه‌اندازی کرد. بعداً حکومت ایالات متحده رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد را تأسیس کرد. این شبکه‌های رادیویی، شهروندان اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی را، علاوه بر مردم کشورهایی که رابطه دوستانه‌تری با آمریکا در اروپای شرقی و یا هر جای دیگری داشتند، هدف قرار می‌دادند.

 امروزه حکومت ایالات متحده ایستگاه‌های زیر را نیز تأمین مالی می‌کند: رادیو "فردا" برای ایران، رادیو تلویزیون "مارتی" برای کوبا، رادیو "آسیای آزاد" و تلویزیون "الحره" و رادیو "ساوا" (هر دو برای کشورهای عربی). این ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی همه تحت نظارت هیئت امنای شبکه‌های رادیو-تلویزیونی دولتی ایالات متحده بوده و از طریق بودجه‌های مصوب کنگره تأمین مالی می‌شوند.

 بروز جنگ سرد، انتقال فرهنگی را به عنوان یک عنصر مهم در سیاست خارجی ایالات متحده نهادینه کرد، چیزی که از آن به "دیپلماسی فرهنگی" تعبیر می‌شود. از طریق تبلیغات سیاسی فرهنگی، ایالات متحده سعی در ترویج "سبک زندگی" آمریکایی، تجلیل از ارزش‌ها و راه و رسم لیبرال دموکراسی و دفاع از سرمایه‌داری مصرفی داشت.

 پس از حملات تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱، بسیاری در داخل و خارج از حکومت ایالات متحده خواستار احیای مجدد دیپلماسی عمومی آمریکا شدند. همانطور که "زاهارنا" می‌نویسد، پس از یازده سپتامبر: «کارگزاران حکومت ایالات متحده در یورشی برای بردن پیام آمریکا به خارج از مرزها، درست از همان رویکرد، ابزارها و بینشی که پیش‌تر برای مبارزه با کمونیسم به کار می‌بردند در مبارزه با تروریسم استفاده می‌کنند.»

- اهمیت موضوع دیپلماسی عمومی در آمریکا تا چه حدی است و ایالات متحده از این موضوع چه اهدافی را دنبال می کند؟
موضوع دیپلماسی عمومی در دولت آمریکا بسیار جدی است. بودجه دیپلماسی عمومی آمریکا در سال گذشته ۵.۱ میلیارد دلار بوده است. جمهوری خواهان پیگیر آن بودند و خانم "کرین هیوز" از طرف آقای بوش مدتی مسئولیت دیپلماسی عمومی آمریکا را بر عهده داشت و رابطه بسیار نزدیکی در ساختار دولت آمریکا بین آقای بوش و این خانم برقرار بود.

اکنون نیز دموکرات‌ها به شدت پیگیر این موضوع هستند و توجه دولت آمریکا به موضوع دیپلماسی عمومی در حال حاضر در حال افزایش است. در آمریکا کمیته ای تحت عنوان کمیته "مشاوره دیپلماسی عمومی آمریکا" فعالیت می کند که یک مرکز دولتی است و معمولاً چهره های سیاسی و فرهنگی که درباره دیپلماسی عمومی آمریکا کار می کنند به این کمیته دعوت می شوند و راهکار ارائه می دهند.

در تعریف آنها "هدف" دیپلماسی عمومی این است که سیاست های دولت آمریکا را پیش ببرد و حمایت کند. هدف دیپلماسی آمریکا اطلاع رسانی به مردم کشورهای دیگر و نفوذ فکری در آنهاست که از سیاست های اصلی و مهم دولت آمریکا حمایت کنند؛ بنابراین هدف دیپلماسی عمومی کاملاً سیاسی است. هماهنگ کردن مردم جامعه  دیگر با سیاست خارجی آمریکا و حمایت آنها از سیاست های دولت آمریکا هدف دیپلماسی عمومی در آمریکاست. منبع این تحلیل، گزارش سالانه همین مرکز و کمیسیون است که در سال ۲۰۰۵ چاپ شد.

- در فرایند شکل گیری سیاست خارجی ایالات متحده رابطه دولت و رسانه به چه صورت است؟
در آمریکا ۳ ضلع قدرت تعریف می شود: رسانه ها، اتاقهای فکر و دیگری سیاستمداران که دولت و کنگره را در برمی گیرد. اینها هر سه منابع مالی خودشان را از طریق سرمایه داران در آمریکا تأمین می کنند.

سیاستمداران وقتی می خواهند در انتخابات شرکت کنند، هزینه های بسیاری را برای مبارزاتشان نیاز دارند که این هزینه ها را سرمایه داران بزرگ تأمین می کنند. رسانه ها هم به همین صورت. رسانه ها خصوصی هستند و از منابع دولتی به صورت واضح استفاده نمی کنند. آنها از طریق تبلیغات، منابع مالی خودشان را تأمین می کنند و هزینه این تبلیغات هم مجدداً از سوی صاحبان سرمایه در جامعه که اهرم کنترل رسانه ها هستند پرداخت می شود.

 اتاق های فکر هم همینطور. آنها هم منابع مالی شان سرمایه‌داران کلان در جامعه هستند. پس سرمایه داران هستند که این ۳ ضلع مثلث سیاستمداران، رسانه ها و اتاقهای فکر را کنترل می کنند و بر آنها نفوذ دارند. چون منابع مالی این سه نهاد را تأمین می کنند.

 اما وظیفه این سه ضلع چیست؟ طبیعتاً چون منابع مالی شان از سوی سرمایه داران تامین شده فرضیه آنها هم تأمین منافع همان قشر از جامعه است. تأمین منافع سرمایه داران در جامعه، هدف نخستین این سه ضلع هستند. به طور کلی آنها در یک راستا حرکت می کنند. هدف اصلی تأمین منافع سرمایه داران در جامعه است. هدف و مسیر مشخص است و همگی به سمت آن مسیر حرکت می کنند. اگر اتفاق بیافتد که سیاستمداران بخواهند این مسیر را طی نکنند و یا انتقاداتی به این روند داشته باشند، در این صورت دو ضلع دیگر عکس العمل نشان می دهند. یا اگر رسانه ای بخواهد حرکتی را انجام دهد که مخالف آن هدف اصلی باشد، دو ضلع دیگر این مثلث با آن برخورد خواهند کرد.

- در ایالات متحده چه گروه ها، افراد و مراکزی در خصوص بحث رسانه و دیپلماسی عمومی فعال هستند؟
افراد مختلفی هستند، برای مثال در موسساتی چون "سیاست های جدید واشنگتن"، "هریتیج"، "امریکن اینترپرایز" فعالیت می کنند. در واقع ۱۸۲ نفر هستند که می توان آنها را در چهار گروه طبقه بندی نمود. گروه اول، گروه تعامل استراتژیک است که ۵۶ نفر هستند و افرادی مثل "توماس پیکرنیک"، "سوزان مالونی" و "رابرت گارد" را شامل می شود.

این گروه معتقدند که سیاست خارجی ایالات متحده درباره ایران در سی سال گذشته موفق نبوده و ایران در حال قوی شدن است. سیاست های آمریکا در توقف فعالیت های ایران موثر نبوده است و سیاست تغییر رژیم فایده ندارد و وقت سیاست های جدید در خصوص دیپلماسی عمومی فرا رسیده است. از نظر آنها این بودجه ای که دولت آمریکا برای دیپلماسی عمومی گذاشته باید متوقف شود و در حد خیلی متعارف و معمول دیپلماسی عمومی را در مورد ایران اعمال کند.

 گروه دوم گروه محافظه کارانند که تعدادشان ۳۳ نفر است از جمله "مایکل لیدن" و "جان بولتون" که معتقدند که نه تنها نباید با ایران تعامل داشت بلکه باید رفتار بسیار خصمانه ای در قبال ایران اتخاذ نمود. چرا که ایران خطر بزرگی برای ایالات متحده و اسرائیل در منطقه به شمار می رود. هدف دیپلماسی عمومی این گروه جنگ سیاسی است. یعنی برای یک بار هم که شده ما از دیپلماسی عمومی به عنوان یک جنگ سیاسی با هدف تغییر دولت ایران استفاده کنیم. این گروه یک‌سری راهکار نیز در قبال دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران ارائه می دهد که عبارت است از:

 ۱- از اپوزیسیون و گروه های ضد جمهوری اسلامی حمایت کنیم. ۲- ایران نباید تنها مرجع دینی باشد و مراکز و مراجع دینی دیگری باید باشند تا انحصار دولت ایران نسبت به مسائل دینی شکسته شود.

 گروه سوم معتقد به تعامل سرسختانه‌اند که بیشترین افراد را دارند، یعنی از ۱۸۲ نفر ۸۳ نفر، متعلق به این گروه هستند. این گروه از نظر فکری و اعتقادی خیلی با گروه دوم فرق نمی‌کنند، یعنی اینکه معتقدند باید رژیم ایران را براندازیم و ایران برای آمریکا و اسرائیل خطر دارد و باید با آن مبارزه شود اما در بعضی تاکتیک ها با هم اختلاف دارند.

 البته این گروه نیز استفاده از دیپلماسی عمومی را برای سرنگونی دولت ایران قبول دارند اما مقداری نرمش پذیرترند. از افراد این گروه می توان به "پاول بیکر"، "جرج میچل"، "دنیس راس"، گآنتونی لیک" و "مارتین اینداک" اشاره کرد. این گروه افزایش کمک به رادیو آمریکا و صدای آمریکا را مطرح می کنند.

 گروه چهارم هم مربوط به طیف چپ است که با سیستم سیاست خارجی آمریکا مشکل دارند. در واقع مواضع این گروه کم و بیش علیه اقدام های آمریکا در حوزه دیپلماسی عمومی به شمار می رود. بیشتر افراد این گروه را اساتید دانشگاه تشکیل می دهند و کمتر چهره ی رسانه ای در بین آنها وجود دارد.

این گروه معتقد است که شما باید اجازه دهید ایران هم مثل هر کشور دیگری از انرژی هسته ای استفاده کند اما نمی گویند که ایران باید سلاح هسته ای داشته باشد ولی معتقدند برخورد آمریکا با مسئله هسته ای ایران دوگانه است و مسئله سیاسی محسوب می شود. از این‌رو در یک جمع بندی کلی از افکاری که هست، معمولاً افراد در این چهار گروه گنجانده می شوند و یکسری هم داخل دولت هستند که دقیقاً نمی شود گفت که چه فکر می کنند.

منبع: جنگ نرم (psyop.ir)