گرداب- اگر بخواهیم بنا به اصطلاح مألوف "تعرف الاشیا باضدادها" در برابر واژه "هویت" تقابلی ایجاد کنیم و دست به دوگانه سازی بزنیم، شاید هیچ مفهومی چون از "خودبیگانگی" نتواند شایسته این جایگاه باشد. اگزیستانسیالیسم غربی بشر را بدون هرگونه ماهیت و هویتی در دهشتکده وجود رها می کند و این سرآغاز از خودبیگانگی است. نظام سرمایه سالاری (نگارنده اصرار دارد که کاپیتالیسم را سرمایه سالاری ترجمه کند) نیز بر آتش این از خودبیگانگی می دمد و مدام یادآوری می کند که انسان جزئی از ماشین تولید است و لاغیر و البته برای فراروی از خطر مارکسیسم مصرف را نیز به این بیگانگی می افزاید. پس انسان جزئی از چرخه تولید و مصرف است.
صرف می کنم پس هستم و اینگونه توهمی از هویت برای انسان شکل می گیرد، چرا که به هر حال نمی توان بشر را در خلا مطلق هویتی نگاه داشت و اینگونه انسانی بنا می شود که هویت خود را از تولید و مصرف میگیرد. در اردوگاه مارکسیسم سعی میشود از خودبیگانگی با هویت دیگری ترمیم شود؛ هویت طبقاتی. من کیستم؟ پرولتاریا؟ یا بورژوا؟ اما باز این هویت طبقاتی انسان را ذیل جایگاه اقتصادی اش تعریف کرده است، تنها با این تفاوت که به جامعه بشری هویتی متخاصم داده است که می بایست مشغول نزاعی دائمی باشد برای کسب منافع بیشتر.
انسانی که ذیل اقتصاد تعریف شود همچنان از خودبیگانه است، چرا که نفس خویش را تقلیل داده است و آن هنگام که انسان در تمامیت خود واقع نباشد همچنان بی هویت و از خودبیگانه است.انسان از خودبیگانه وجوه والای انسانی خود را فراموش می کند. "نسوالله فانساهم انفسهم." به عبارت قرآنی خدا را فراموش می کنند پس خودشان مورد غفلت واقع می شوند.
از خودبیگانگی به تعبیری همان از خدا بیگانگی است. فریاد قرآنی "علیکم انفسکم" بر شما باد که خودتان را دریابید شاید اشاره به درمان و جلوگیری از همین وضعیت است. متاسفانه بسیاری از روشنفکران غربزده وطنی این یافتن خود و "خودشناسی" را متهم به هویت اندیشی کرده اند و می گویند که اندیشه باید معطوف به حقیقت باشد و نه معطوف به هویت و هر آن کسی که به هویت بپردازد از جانب آنان متهم به هویت اندیش بودن می شود. اما به راستی چه حقیقتی بالاتر از حقیقت خود و نفس انسانی؟ مگر نه اینکه من عرف نفسه فقد عرف ربه؟
در این میان از سرزنش سرزنش کنندگان نباید هراسید و می بایست به جد به مسئله هویت پرداخت. هویتی که اگر مدام تعریف و بازتولید نشود به بحران خواهد افتاد. تربیت اساسا فرایند هویت دهی است فلذا هویت دهی آن گاه به بحران خواهد رسید که دستگاه تربیتی فشل بماند. در دنیای رسانه ای شده امروز تربیت به خانواده و مدرسه ختم نمی شود و رسانه ها علی الخصوص تلویزیون سهم عمده ای در تربیت ایفا می کنند. به این معناست که امام صدا و سیما را دانشگاه میداند. این یادداشت در صدد نقد کارنامه صدا و سیما جهت انجام وظیفه مهمی چون هویت پردازی و بازتولید هویتی نیست اما حاوی نکته ای است که احساس می شود در برنامه سازی ها مورد غفلت قرار گرفته است.
یکی از عمده فعالیت هایی که صدا وسیما برای یادآوری هویت می کند، ساخت فیلم ها و سریال هایی است که مفاخر تاریخی ایران و اسلام را به تصویر بکشاند. اما این اقدام تنها می تواند هویتی سنتی و تاریخی را رقم بزند و این در حالی است که نمی توان هویت انسان را در قالب نگاه به گذشته منحصر کرد. این نوع نگاه به هویت، نوعی نگاه حداقلی است.
نگاه حداکثری به هویت می بایست با نیم نگاهی به گذشته معطوف به حال و آینده باشد. انسانی که چند ساعت پای تلویزیون در تاریخ و در داستان های بزرگان سیر می کند پس از این مصرف رسانه ای خود را در دنیای متفاوتی می یابد که هیچ سنخیتی با گذشته ندارد. او از خود می پرسد خوب من کجای این عالم ایستاده ام؟ هویت حداقلی مسیری باز نمی کند، ولی هویت حداکثری هویتی انقلابی است؛ هویتی است برای امروز و فردا. هویتی است که در چادر نماز مادربزرگ و کرسی و چای قندپهلو خلاصه نمی شود. انقلاب اسلامی از این حیث انقلابی هویتی است که داعیه ای جهانی دارد.
هویت حداقلی در زیست بوم خود زیر هجوم ماهواره ها سنگر می گیرد و به قلعه سنت پناه می برد، ولی هویت انقلابی از قلعه خارج می شود و انسانی پیشرو و جهانی را تعریف می کند. هویت حداقلی هویت گریز و پناه است و هویت انقلابی هویت ستیز و هجوم. طرح مفهوم هویت انقلابی به معنای انکار هویت سنتی و تاریخی نیست، بلکه به معنای اکتفا نکردن به حداقل ها و به روز کردن این هویت دهی است. به یاد بیاوریم فریاد "شهید مطهری" را که می گفت شمر 1400 سال پیش مرد؛ شمر امروز موشه دایان است. فرایند هویت یابی باید نسخه ای برای امروز ما باشد. هویت حداقلی با احیای مفاخر گذشته نوعی غرور را بر می انگیزد ولی هویت حداکثری راه عبور را باز می کند. اینکه می باید امروز توضیح دهیم که چرا جمهوری اسلامی ایران با نظم نوین جهانی به سرکردگی امریکا مخالف است و چرا هشت سال با عراق جنگیدیم و چرا باید تحریم اقتصادی را تحمل کنیم ناشی از عدم توانایی در بازتولید هویت انقلابی است و الا انسانی که هویت واقعی خویش را بیابد در شعب ابوطالب سنگ بر شکم می بندد و بر هویت خویش پای می فشارد. صداوسیما گرچه همواره با این استدلال که دامنه مخاطبان متکثری دارد و می بایست همگان را راضی نگاه دارد، کم کاری های خود را توجیه کرده است، ولی نشان داده است که پتانسیل آن را دارد که احیاگر هویت حداکثری انسانی جهانی و انقلابی باشد.
مسئله دیگری که شاید بیش از مسئله ایجاب هویت حداکثری مورد غفلت واقع شده باشد، رویکرد سلبی نسبت به مقوله از خودبیگانگی است. به واقع سلب و ایجاب مستلزم یکدیگرند و چه بسا که زدودن انگاره های از خودبیگانگی خود به خود مسیر هویت یابی را هموارتر کند. در این راستا می توان با طرح غرب شناسی با ابزار هنر تبعات از خودبیگانه کننده فرهنگ غربی را نشان داد. مخاطبی که نسبت به عوارض از خودبیگانگی وارداتی غربی دچار چالش شود، شرایط مساعدتری برای یافتن هویت و کیستی خود خواهد داشت.
مرگ تدریجی یک رویا شاید از معدود سریال هایی بود که سعی داشت از خودبیگانگی را به تصویر بکشد و ثمره آن را که به نیستی می انجامد عیان کند اما به نظر می رسد این رویکرد در تولیدات تلویزیونی دیگر جریان ندارد و این در حالی است که ادبیات و فلسفه ما از لحاظ طرح مباحث غرب شناسی دچار فقر محتوا نیست. به واقع ایران یکی از معدود کشورهایی است که در زمینه نقد غربزدگی و غربگرایی چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه فرهنگی گفتمان ساز بوده است. گویا باز این ضعف همیشگی فیلمنامه نویسی است که نمی تواند این ادبیات را به قالب هنر هفتم بریزد.
واژگون