گرداب- خب، این روزها فضاحت داستان هالیوودی بمب گذاری! ایران در آمریکا! –که بی شباهت به ادعای انفجار برجهای دوقلو به دست القاعده در افغانستان نیست–
به حدی بالا گرفته که در میان نخبگان غربی، به معیاری برای سنجش میزان روشنفکری و تشخص بدل شده و از یکدیگر در اظهار نظر علیه این سناریوی بانمک سبقت می گیرند. این از آن سناریوهاست که قرار بود جدی باشد، اما ظرفیت کاملی برای کمیک بودن دارد!
در میان رسانه ها، رسانه هایی که مستقیما تحت کنترل مراکز قدرت و ثروت غربی هستند، رویکردی مغایر با جو غالب روشنفکری در جهان اتخاذ کرده اند. شباهت این موضوع به رفتار بی بی سی فارسی در موضوع لیبی بسیار زیاد است. سیاست رسمی حکومت انگلیس، یاغی نامیدن مردم لیبی بود و شرمساری و فشار در بی بی سی کار را به جایی رسانید که گزارش های مربوط به لیبی دیگر در بی بی سی فارسی تهیه نشد، بلکه با ترجمه فارسی روی آنتن آن رفت و از سوی بخشهای بین المللی بی بی سی تولید شد.
در این مثال هم عناصر موثر رسانه ها که درک درستی از صحنه دارند، قاعدتا مجبور به رعایت "دستورات" پدرخوانده ها هستند، در غیر این صورت حرکت در این مسیر رو به زوال که چیزی جز کاهش اعتبار یک رسانه را در پی ندارد، عقلانی نیست.
دولت آمریکا باید مشخص کند که اولا: این چه اقتدار امنیتی بین المللی است که فقط در فیلمهای هالیوودی دیده می شود؟ این کدام تحریم موثر است که نتوانسته جلوی انتقال یکصد میلیون تومان پول در یک تراکنش مالی مستقیما از ایران به آمریکا را بگیرد واین کدام اشراف اطلاعاتی است که نتوانسته شبکه ای به قدمت نزدیک به بیست سال! را کشف کند؟!!!
حاج "سعید جلیلی" جالب پرسید، آنجا که طرح کرد: چرا هرکس با آمریکا موافق نیست، در جهان شکار تیم های تروریستی می شود؟ چرا نیروی قدس سپاه پاسداران، همزمان، هم مغضوب دیکتاتورهای قبلی و فعلی است، هم گروههای تروریستی مثل پژاک با دیدن نشان او، رنگ و رو می بازند و هم آمریکا از شنیدن نامش دندان قروچه می رود؟ این مثلث شرم آور، چگونه شکل گرفت؟
بارها گفته ام دولت آمریکا و هم اخلاق هایش، نشده که اگر حرفی برای گفتن داشته باشند، بگذارند تا در دهانشان بخیسد. فورا به زبان می آورند.سکوت، از نجابت ِ نداشته آنها نیست، بلکه از ضعف منطق و استدلال و کلام است. مگر فرقی می کند که دولتی که دیروز می گفت یک گروه تولید شده از سوی خودش، آمده و دو هواپیمای پهن پیکر را دزدیده و به دو برج بسیار بزرگ در قلب اداری و تجاری اش کوبیده، بیاید و امروز بگوید دولتی در آن سوی دنیا، آمده و برنامه ترور کسی را ریخته که تا دیروز، حتی خود من هم اسمش را نشنیده بودم و عددی در محاسبه نبود -و هنوز هم که البته نیست-؟
به دولت آمریکا آنچه که نمی چسبد، سناریوسازی غیر از این مدل است.
گفتیم اسناد 11 سپتامبر را منتشر کنید؛ نکردند. گفتیم بن لادن را معرفی و محاکمه کنید؛ گفتند بر پیکرش نماز خواندیم! و به دریا انداختیمش و تمام شد. نیست. کو ؟ رفت! گفتیم ملاعمر را معرفی و محاکمه کنید؛ نکردند. هر وقت هم گفتیم این ماجرای هولوکاست را هم در محیطی علمی به گفتگو بگذارید، نکردند و قیافه هم کردند و غبغب باد کردند. حالا، این هم کنار آنها. یک رفتار عادی وطبیعی است از دولتی که عادت به توضیح دادن ندارد. هر چند مدتی، یک سوژه علم می شود. خز که می شود، سوژه یا به دریا انداخته شده یا موش خوردتش! کو؟ رفت!
بررسی سناریوی اخیر هم کاری بسیار ملال آور و بیهوده است. اینقدر ماجرا باحال و بانمک است که فقط مایه خجالت طراح است. "مهدی محمدی" عزیز آمد و در گفتگوی ویژه خبری، خوب از خجالت متن سناریوی منتشر شده درآمد. حالا نمی دانم، ماجرای علنی کردن این سناریو از کجا آب می خورد؟ آیا طراح تشویق شده یا تنبیه؟ شاید پولش را داده اند و چون بالاخره خرج کرده اند؛ مثل صداوسیمای ما باید آن را روی آنتن ببرند که ضرر نکرده باشند!! و الا چه چیزی نصیب آمریکا شد جز یک نگاه چپ همه عقلای دنیا؟